eitaa logo
فتح قلم🖋
180 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
926 ویدیو
2 فایل
هوالبصیر (ما با ذهنها مواجهیم، با دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمی‌افتد، جسم‌ها به‌کار نمی‌افتد»(۱۳۹۵/۰۴/۱۲) تنها شمشیر سلاح فتح نیست.قلم، سلاح حزب الله است در فتح فکرها. محتاج عنایت خدا هستم. @Rahj00
مشاهده در ایتا
دانلود
اسمش را نمی آورم ولی خودتان‌می دانید منظورم کیست.همان شیخِ منافق و ریاکارِ که هر روز به یک رنگ در می آید" "اون طنزپردازِ فلان شده ی مثلا انقلابی که کل هنرش دلقک بازیست حق ندارد درباره حجاب حرف بزند." ۶
یاحق سلام به همرهان انقلابی🌹
تعجب کردید؟ الفاظ و عبارات سنگینی بود نه؟😊
همراهان انقلابی🌹 📝یادداشت امروزم یه کم تلخه.شما به مهربانی تان تحملش کنید و شیرین بخوانیدش. 🤲به امید جلب رضایت خدا و امام زمان روحی له الفداء
فتح قلم🖋
با عرض معذرت از مخاطب 😢😔) هواداران آقای .... .... لقمه هستند. همه می دانند منظورم کیست همان پروژه بگ
حتما شبیه اینجور حرف ها را در مجازی دیده یا شنیدید. از سر دغدغه چند یادداشت نوشته شده اگه مطالعه کردید و صلاح دانستید منتشر کنید.👇
❇️غلام رفت آب بیاورد آب غلام را باخودش برد. بعضی کانال ها و صفحه ها را که باز می کنم دلم می گیرد.💔😔 ❓‼️این حد از برچسب زنی، تهمت پراکنی و پرده دری به اسم و در میان نیروهای انقلابی، نوبر است. ❌⛔️مَثَل مان در فضای تبیین، شده مثل غلام که رفت آب بیاورد آب غلام را با خودش برد. 💯قرار بود برویم ارزش های اخلاقی و انقلابی را برای بقیه تبیبن کنیم نه اینکه .... 🔞با این دست فرمان چه مفاهیم مقدسی که در آلودگی کنشگری های بی ملاحظه و واکنش های هیجانی مان دارد لکه دار می شود. ⁉️با کی هستم؟ با خودمان.✋ 🔆ما که انگار برانگیخته شده ایم تا صبح به صبح‌ آیاتِ نفرتِ وارد شده از برهوت را بگیریم و بی کم و کاست به مخاطب مان ابلاغ کنیم.که اگر نکنیم انگار رسالت مان ناتمام مانده! 🎶📣🔔اگر یکی در کنشگری اش خطایی داشت قبل از آنکه به خودش بگوییم بر خود واجب می دانیم کهکشان ها را خبردار کنیم. 🗯🗯🗯همه ی حرفم با "ما"ست.که شاید روزی دیگر نشود نوشت "".باید گفت "من". 🏳🏳🏳 "من" های متعددِ تبیین گر که ""بودن شان را فراموش کرده اند. 📛📛📛 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️بیا همبستگی ببر به شرط چاقو! ✍وقتی بگو مگوی عناصر حزب الهی را می بینم انگار از ورای فرامتن نوشته ها و گفته های شان یکی دارد داد می زند که: 📢" بیا که حراجش کردیم.همبستگی می فروشیم به شرط چاقو!" ❤️‍🩹کاش می دیدند چاقویی که مشهورها فرو می کنند در پیکر "ما"ی انقلابی ،خونش سرریز می شود و می رسد به گروه هوادارها.🔻🔻🔻 اینگونه باز "من" های جداافتاده از "ما" فعال می شوند. 🔹گله دارم از"من" های مشهور که در برچسب زدن هم اهل اسرافند.خداراشکر از خجالت هم درمی آیند. منافق ،نفوذی،فاسد و ریاکار را که سزاوار شیطان بزرگ،دنباله روها و پادوهای حقیرش بود در یک ولخرجی آشکار به برادر،خواهران هم رزم شان هدیه🎁🎁 می دهند! و می پندارند خویشتن شان یطهرکم تطهیرایند.🌱🌷 من امروز آمده ام یقه ی خودمان را بگیرم. خودمان ،که حق داریم ولخرجی کنیم.آخر این که داریم در بازی های مجازی تاروپودش را به باد می دهیم، هزینه اش قبلا پرداخت شده💶💴.مال مفت است اکنون.کک مان نمی گزد اگر خط و خشی بیفتد بر هویت جمعی مان.بر ایرانی مان. 💎الحمدلله صدای سیدمان را هم که نشنیده ایم وقتی در خطبه های کوتاه عید فطر از میان آن همه مسئله دست گذاشت بر کلمه. تاکید کرد بر یکپارچگی. 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️کو جهاد تببین آراسته به عاطفه؟ ✍لاشخورهای سیاسی هیچ سرمایه ای ندارند جز "جدایی ما"از یکدیگر.به خیال مان خیرخواهی پدرانه ی آقا با عنوان تاکید بر ، مخاطبش تاجزاده و زیباکلام است. ❓از خودمان نپرسیدیم آیا آقا روزنامه شرق را به وحدت توصیه می کند یا فرهیختگان و جوان را؟خاتمی و دارودسته اش را از تفرقه نهی می کند یا هواداران و مخالفان رییس مجلس را؟آدم های کره ماه یا نامزدهای امناء و ائتلاف را؟آخوندهای انگلیسی را یا همین شیخ های فعال ایتارا؟ 🔻نه.مخاطب آقا، امت حزب الله است.من و شما. شما که مثنی و فرادا برای خدا قیام کرده اید.حالا که کارتان برای خداست پس چه باک دارید از نقطه گیری این و آن ؟شما که با مهربانی پدر انقلاب و به برکت جانفدایی ها،جایگاه افسری جنگ نرم روزی تان شده چرا این روزی بابرکت را صرف کل کل با برادر و خواهری می کنید که هرچند به نیت خیرخواهی ولی در اوج کم سلیقگی و بی ملاحظگی در پیش هزاران مخاطب،با شما بازی تفرقه را به راه انداخته اند؟آن هم در حالیکه اکنون، جهانِ تشنه،در انتظار الگویی اسلامی از اداره جهان بدست انقلابی هاست؟ 📣وارثان انقلابِ مستضعفان! امروز که دنیا شاهد صحنه هایی آخرالزمانی از همبستگی💞 باشکوه غیرمسلمانان در بحران انسانی غزه است، ما انقلابی ها که سیدِانقلاب، امرمان کرده به جهادِ تبیینی آراسته به و محبت، سزاوارتریم تا بین خودمان همدل باشیم.💞💝 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️حیف که "ما"ی ارزانی بود. خیال مان راحت است.بلاخره"آرمان" یا "روح الله" ای پیدا می شود که به وقت تکه پاره شدن همبستگی،پوست و گوشتش را بیندازد جلوی کفتارها تا با ناخنگیر بکنندش یا زیر مشت و لگد و چاقوی اراذل اربا اربا شود‌ تا ما در امنیت بمانیم و توفیق چنگ کشیدن به چهره برادر و خواهر مومن روزی مان شود.طبیعی است دارندگی و برازندگی. تا دلتان بخواهد سرمایه ی همبستگی داریم که بدهیم دست ادمین بعضی صفحات و کانال های مجازی و بلاگرهای انقلابی که به قیمت رفتارهای بی قاعده یا چه می دانم همان که خودشان می گویند، روشنگری،ارزان بفروشندش. همان سرمایه ای که ذره ذره از لابه لای ناخن های کشیده شده در زندان های طاغوت،از زیر پوست سوخته ی اتو کشی شده ی با چاقو کنده شده ی طالب طاهری ها جمعش کرده بودیم تا شده بود یک "ما". حیف که "ما" ی ارزانی بود. برادرهای انقلابی، خواهرهای عزیزتر از جان. با آن "ما" که میراث پدر مادرهای انقلابی مان بود چه می کنیم؟ ندیدید که ازبس شورش را درآوردیم انگشت نمای برجام پرست های بی نزاکت هم شدیم؟ همان ها که روزی می گفتند:"مجری باید جوری رفتار کند که نامزد انتخابات مثل سگ از او بترسد" حالا در نبود تقوای جمعی ما،اندرز گو شده اند و انقلابی ها را پند می دهند که :" بی ادب نباشید!" https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️نکند حواریون عیسی (ع) از ما جلو بزنند! 🔵می بینید دستان به هم گره خورده جوانان ضد صهیونیزم را که در برابر استکبار یک صف شده اند؟ 📣📣 فرماندهان فرهنگی لشکر آخرالزمانی مهدی موعود (عج)! ⚠️نکند حواریون عیسی علیه السلام از شما جلو بزنند؟ ⚜بسم الله بگوییم و سوار بر "یک" کشتی به سوی کرانه های روشنگری پیش برویم.🛳 👈از صورت ِمن 🗿های جداافتاده درآییم و در میدان تبیین"ما"یی💪 یکپارچه را نمایش دهیم. 👏🏼بشارت باد، رهروانِ انقلابیِ سیدِانقلاب را که دلاورانه توبه می کنند و بازی جدایی و چنددستگی را به هم می زنند. 👇که فرمود: 🌸🌸وَ یَزِدکُم قوه اِلی قُوَّتِکُم🌸🌸. خطا موجب تضعیف است برگشت از خطا موجب تقویت."(در دیدار کارگزاران نظام فروردین ۱۴۰۳) ⭐️⭐️⭐️بعد از توبه، قوی تر خواهیم شد.برای تاختن بر نامحرمان و نااهلان. 👌پس بشکنیم دیوارهای خیالی میان مان را .که به "من" های بی شمار و جداافتاده مبدل مان کرده. 💫باور کنیم"ما"یکپارچه ایم💫 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به دوستای انقلابی 🌹🌹🌹 همرهان خوب میلاد بانو کریمه اهل بیت مبارک باشه🌸❤️🎉🎈🎁 هم بر امام زمان مون هم بر دخترای دیروز و امروز
اگه اهل داستان خوندن هستید این دو تا یادداشت رو ببینید. به امید جلب رضایت خداوند و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
❇️صاحبخانه به دادم رسید.۱ چند سال پیش مشکلی برای خانه پیش آمده بود.با آمدن تعمیرکار معلوم شد آبگرمکن همسایه نشتی داشته و چند ماه آب توی سقف ما فرو می رفته.دیوارها هم بخاطر لوله کشی معیوب از داخل خراب شده بودند.یک روز خانم صاحبخانه آمد خانه را ببیند.می گفت تاوقتی درستش نکرده اند وسایل مان را بگذاریم طبقه بالا پیش خودشان و برویم داخل سوییتی که طبقه سوم دارند. چیزی به خانم نگفتم.می ترسید ما برویم یکی دیگر بیاید که او راضی نباشد.اصرار داشت که ما بلند نشویم.دلهره از چشمانش می بارید.برای اینکه ما از آنجا نرویم در اجاره هم باهامان مدارا می کردند.خانم، قبل از اینکه چایش را بخورد شروع کرد به گله کردن از شوهرش. نصیحتش کردم ولی فایده نداشت.از قبل می دانستم باهم مشکل دارند.گاهی زن و شوهر می آمدند داخل بالکن ودیگر نگویم ...😔.آن وقت های کذا مجبور می شدم صدای تلویزیون را بلند کنم تا صدای دعوایشان به گوش بچه ها نرسد.بیشتر، سحرها هاتف ما برای توفیق بیداری اجباری سحر دعوای خانم بود.البته کم بهره نبودیم‌.شبها موقع خواب هم ماجرا ادامه داشت.بیچاره مرد خانه همه اش ساکت بود.همه اش خانم غر می زد.حتی یادآوری اش هم خسته ام می کند چه رسد به بازگویش.گاهی کامپیوتر را روشن می کردم‌،دعایی می گذاشتم و صدایش را بلند می کردم تا بدانند ما بیداریم وآن ناسزاها را می شنویم.داستان، همان ماجرای بی اعتمادی زن به مرد بود. خانم می گفت مستاجرهای قبلی هم اهل رعایت نبودند و این جوری بوده که شکش بیشتر شده بود.آقای صاحبخانه هر وقت من یا خانمهای همسایه را می دید سرش را می انداخت پایین حتی سلام مان نمی کرد!و جواب سلام هم نمی داد! انقدر سنگین بود که بعید بود اهل خیانت باشد.اینکه آن روزها چه می شد و ما چه ها می شنیدیم بماند.یک شب رفتم اتاق دخترم که بخوابانمش. یواش یواش صدایی بلند شد.چند ثانیه طول کشید.چون لامپ خاموش بود نمی دانستم چی است‌ که یکدفعه با صدایی عجیب چیزی خورد به زمین.لامپ را روشن کردم.دیدم سقف ترک برداشته ویک تکه سنگین از گچکاری سقف کنده شده .دخترم خیلی ترسید.هرچند از ساخت خانه زمان زیادی نمی گذشت ولی لوله کشی اش مشکل داشت.مطمئن شدم آنجا دیگر جای ماندن نیست.توی روزهایی که به سایت دیوار و بنگاه‌ها سر می‌زدیم دعوای آنها بیشتر شده بود.دیگر صدای مرد بیچاره هم درآمده بود.یک شب توی اتاقم مطالعه می کردم که شنیدم یکی با داد و هوار در صاحبخانه را می کوبد.در که باز شد از سروصداها فهمیدم دردسر دوتا شده.یکی از نزدیکان شان هم که قبلا در زندگیش مشکلی نبود حالا با شوهرش دعوایش شده بود.هربار با هم دعوا می کردند هردو می آمدند خانه صاحبخانه😇 و بقیه اش پخش مستقیم برای ما بود. هرچند دعایشان می‌کردم ولی همه فکرم شده بود رفتن.یک خانه را دیدیم که قرار شد صبح همسرم برود برای بستن قرادادش ولی صبح صاحبخانه زنگ زد و زد زیر حرفش.از آن روز مدام گره می افتاد در کارمان.بعضی خانه‌هایی که از دیوار می‌دیدم یا زود اجاره می رفتند یا موقع بستن قرارداد مشتری آشنایی پیدا می‌شد می دادند به او یا صاحبخانه گیر می داد که چرا بچه دارید! https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️صاحبخانه به دادم رسید.۲ چند ماه دنبال خانه بودیم.یک روز بعد از نماز صبح مثل هرروز سایت دیوار را باز کردم هرچه گشتم خانه مناسبی ندیدم.دیگر ‌ از آن سردرگمی و انتظار برای خانه و فشار دعواهای طبقه بالایی مان حوصله ام سر رفته بود.دعوا و ناسزاهای سحری همسایه روی من هم اثر داشت.گاهی سحرها بعد از شنیدن آن حرفها (که نمی شود اینجا نوشت ) دیگه دل و دماغی برای خلوت نداشتم‌.موقع نماز فکرم متمرکز نبود.دلم می خواست دیگر آن صداهای ناجور سحری را نشنوم.که انتظار برای خلاصی از آنجا،حواسم را پرت نکند.تا قبلش انقدر بی حوصله نبودم.آن روز صبح یک دفعه دلتنگ کسی شدم. قبل از اینکه بچه ها بیدار شوند همراه بابایشان رفتیم بیرون.ساعت شش رسیدم جلوی درب.آن موقعِ صبح، انگار به مولکول های هوا آرامش پاشیده بودند.پرنده ها در آن خلوتی داشتند آواز می خواندند.آرام رفتم تا رسیدم به ورودی مسجد.روبروی آن طلاییِ آرام بخش روی سکوی ورودی مسجد ایستادم.از پشت اشک، همه چیز قشنگ تر بود.چشمم خورد به نوک پرچم گنبد.همیشه وقتی چشمم بهش می خورد با خودم خیال می کردم شاید از آنجا آسمان شکافته می شود و فرشته ها می آیند پایین.شاید از آنجا زمین به آسمان وصل می شود که انقدر هوای آنجا بوی خدا می دهد.به خواهر خورشید سلام کردم و چند کلمه از حال و هوای خودم گفتم.اجازه گرفتم و رفتم به زیارت شان.درب را بوسیدم اذن دخول گرفتم و رفتم سمت پنجره های طلایی.هنوز از کلافگی وسردرگمی خالی نشده نبودم.خودم را به صاحبخانه نشان دادم.خانمی کنارم دستش را به سمت ضریح بلند کرد و با صدایی که التماسی عجیب درش بود گفت:"ای دختر موسی ابن جعفر حاجت همه حاجت مندهارو بده."صاحبخانه را به این دست ها قسم دادم، که حاجت او را بخاطر کرامت خودشان بدهند وحاجت من را از صدقه سر او و باقی زائرها. یکدفعه به دلم افتاد بنشینم دیواره ی پایین ضریح،نزدیک به زمین را ببوسم.از روی زمین بلند شدم و از لای پنجره به قبر مطهر بانو نگاه کردم.بهشان عرض کردم دیگر خسته شدم. دل،آرامی و خلوت های بدون آن سروصداها را می خواهم. همین امروز.همین ساعت.دو رکعت نماز بهشان هدیه کردم که همسرم زنگ زد.اجازه ی خداحافظی گرفتم.رفتیم تا بچه‌ها را برای مهد و مدرسه بیدار کنیم.بعد از رفتن بچه ها چشمم را روی هم گذاشتم که با تلفن همسرم بیدار شدم.ساعت نه ونیم بود.گفت عکس یک خانه را فرستاده که من ببینمش.دیگه به سایت و بنگاه امیدی نداشتم.بر عکس آن چند وقت که می رفتم زیارت. با اینکه برای گشایش کارمان دعا می کردم ولی هنوز از حرم‌ برنگشته،چشم امید داشتم به سایت دیوار و بنگاه و کی و کی.ولی آن روز بدون امید به دیوار و با اصرار همسرم عکس خانه را نگاه کردم.ساعت ده و نیم بود که من را بردند برای دیدن خانه.تقریبا مناسب ما بود.به جز یک مشکل که باید تا ظهر صبر می کردیم.این بار آن تشویش و انتظار دفع های قبل را نداشتم.ساعت دوازده بود که تلفن همسرم زنگ زد. صاحبخانه ی جدید بود.همسرم که تلفن را قطع کرد گفت آماده می شود دوباره برود به بنگاه.این بار نه برای خانه پیدا کردن برای کار دیگری.زمانی نگدشت که زنگ زد.معامله را جور کردند.صاحب خانه ی کریمه به اذن خدای روزی رسان مهربانش. 🌸🌸🌸🌸 به پیشگاه مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها یک شاخه گل صلوات هدیه کنیم. https://eitaa.com/fatheGhalam
📿 کیفیت نماز توبه یکشنبه ماه ذی القعده 🎞 در مورد اهمیت و آثار این نماز، پیام تصویری حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری را ببینید (۴دقیقه): 🎥 eitaa.com/nasery_ir/7831 ‌ ‌ ‌
یا هو سلام 🌹🌹🌹 زندگی تون پر از یاد خدا
دو تا ماجرا را به مهمانی چشماتون میارم که یک جورهایی با هم مرتبطند به امید رضایت امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف بفرمایید👇👇👇
❇️خوش به حال بعضیا .رفتن بالا بالا! رفته بودیم به یک مراسم ملی.آخر مراسم خوش و بش با دوست و آشنا را تمام کردم و گوشه‌ای منتظر همسرم نشستم.کتاب می خواندم که یکدفعه پشت سرم یکی قاه قاه زد زیر خنده.برگشتم نگاه کردم.چند تا خانم‌ که تازه همدیگر را دیده بودند،داشتند دل و قلوه خانمانه می دادند و هفت هشت نیازشان را برطرف می کردند😉.یکی شان که خوش زبان بود و تند تند حرف می زد،ابروهایش را بالا انداخت ولبخند پرافتخاری زد . همینطور که با گوشه چشم به کناریش اشاره می کرد زد به کتفش و گفت: " بله عاطفه دیگه شوهرش رفته بالا بالا کسیو تحویل نمی گیره )." عاطفه خانم تا که شنید، همان طور که سرش را می چرخاند و زیر چشمی خانم ها را نگاه می کرد پر صورتش شد خنده. نگاه کردم به صورت خانم های دیگر.یکی شان تا حرف او را شنید و قهقهه عاطفه خانم را دید انگار ماتش برد.به سردی، لبخندی زد وخیره شد به عاطفه خانمِ خندان. چشمهایش پر از حسرت بودند.گوینده ی خوش سر وزبان جمع همه را شیرفهم‌کرد که خودش و عاطفه خانم بالارفته اند.باز با گوشه چشم اشاره کرد و ادامه داد: _"خوش به حال بعضی ها!" هردوشان زدند زیر خنده و سرشان را به سمت هم بردند.گعده همسران از ما بهتران بود☺️.شوهرهای خانمهای جمع، تازه پست گرفته بودند، ولی شوهر عاطفه خانم پستی، والا ودهان پر کن و چشم درآر گرفته بود.انقدر که دوستش داشت قند توی دل بقیه آب می کرد.شوهر خانم خوش سروزبان جمع که داشت به عاطفه خانم تیکه های خوشمزه می پراند نیز در مسیر ترقی گام گذارده بود و به مقام عظمای معاونت شوهر عاطفه خانم رسیده بود😊.صورت پر حسرت خانمی که شوهرش هنوز به آن بالا بالا ها نرسیده بود، هنوز توی ذهنم است.آن روز دلم برایش سوخت ولی دل سوختن من و حسرت او دوامی نداشت.چند سال بعد شنیدم آلاکلنگ دنیا شوهر او را برده بالا و شوهرهای آن دو را آورده پایین. https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️درس اخلاق تعطیل نبود. چهارشنبه‌ها در دفتر آقا درس اخلاق بود.آن موقع مرحوم علامه مصباح می‌آمدند.بچه ها را آماده کردم که بعد از نماز مغرب برویم آنجا.وقتی رسیدیم دفتر ده دقیقه منتظر ماندیم. بیشتر خانم‌هایی را که آمده بودند هفته های قبل ندیده بودم.همین طور که بچه بغلم بود چشمم افتاد به صندلی ها.ولی بخاطر جنب و جوش دخترم ترجیح دادم نزدیک پله روی زمین بنشینم.همین جور که منتظر بودیم مرحوم علامه بیایند یکدفعه بلندگو روشن شد و صدای سخنران آمد :" اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم " صدا جدید بود.مرحوم علامه نبود.چند دقیقه صبر کردم تصویرشان آمد روی پرده.چند جمله که حرف زدند معلوم شد درس اخلاق علامه تعطیل است.مراسم سالگرد یکی از اساتید عرفان واخلاق بود.با اینکه آن عارف بزرگ را از نزدیک ندیده بودم ولی کتابی از احوالات شان خوانده بودم و توی تلویزیون دیده بودمشان.خیلی برایم محترم بودند.همینجور که دستم به دختر کوچولویم بود سه نفر از پله ها آمدند پایین و بی آنکه چشم به دور و برشان بیندازند جلوی ما روی زمین دم پله ها نشستند.دیگر سالن هم پرشده داشت پر می شد.دخترم مرتب از پله‌ها بالا پایین می‌رفت و با بچه ها بازی می کرد.هربار که از کنار آن خانم جلویی مان رد می شد پایش می رفت روی چادرشان و چادر از سرشان کشیده می شد. هر بار که پایش می‌خورد به پای آن بنده خدا من آب می شدم.با اینکه بهش می گفتم رد نشود و همانجا توی پله بماند ولی هم کوچولو بود و می خواست بیاید پیشم هم اینکه چهارشنبه‌ها که خلوت بود عادت داشت روی پله بازی کند.هر بار منتظر بودم خانم جلویی برگردد سرمان غر بزند.ولی به خیر می گذشت. یکی دو بار هم معذرت خواهی کردم ولی همه اش با خودم می گفتم کاش می رفتند روی صندلی ها.مراسم که تمام شد می‌خواستم قبل از اینکه خانم جلوی ما برود ازشان حلالیت بخواهم.تا داشتم روسری دخترم را سرش می کردم دو سه نفر آمدند سلام علیک کردند.خانم، جلویشان بلند شد و باهاشان روبوسی کرد . تا چند دقیقه با هم احوالپرسی می‌کردند.اسباب بازی های بچه ها را گذاشتم داخل کیفشان و منتظر ماندم دورشان خلوت شود. تقریبا همه جمعیت از کنارمان رد شدند و از پله‌ها رفتند بیرون.خواستم بروم با آن خانم حرف بزنم که یکی از خادم‌های جلسه زود آمد پیش ایشان . با کلی ذوق ،سلام و احوال پرسی کرد.بهشان تسلیت گفت و دعا کرد که مرحوم آیت الله خوشوقت شفاعتش کنند.آن خانم خیلی آهسته تشکر کرد.حدس زدم با مرحوم آیت الله خوشوقت نسبت داشته باشند. آمدم بروم جلو که یکی از خادم‌ها آمد و با لبخند شیرینی بهشان گفت: " سلام مارو به آقا برسونید بگید خیلی برامون دعا کنن". به جز آن دو سه نفر خانم کسی نشناخته شان.معلوم شد از نزدیکان آیت الله خوشوقت اند.من دستپاچه شدم ولی یادم افتاد که آقای خوشوقت به رحمت خدا رفتند! چطوری خادم خواست که بهشان سلام برسانند؟ با تعجب به خادم خیره شده بودم که یکدفعه آمد کنارم و در گوشم گفت: "عروس حضرت آقاست.دختر مرحوم آیت الله خوشوقت". https://eitaa.com/fatheGhalam
فتح قلم🖋
❇️خوش به حال بعضیا .رفتن بالا بالا! رفته بودیم به یک مراسم ملی.آخر مراسم خوش و بش با دوست و آشنا ر
در بیان امام علی علیه السلام: 🌸يَكرَهُ الرِّفعَةَ و لا يُحِبُّ السُّمعَةَ . بحار الأنوار 🌸: ۷۸/۷۳/۴۱ ⚜(مومن واقعی) بالاقرارگرفتن را ناخوش دارد و سُمعه را دوست ندارد. 📎سُمعه: رساندن خبر جایگاه خوب یا کار خوب خود به بقیه تا به چشم شان بزرگ بیاییم. https://eitaa.com/fatheGhalam
سلام🌹 زندگی تون پر از حس شکر و رضایت ان شاءالله
اخیراً یکی که می‌گویند فعال رسانه‌ای است علیه یک طلبه مسن و با آبرو شروع به هوچی‌گری کرده.اسم و رسمش مهم‌نیست.ان شاءالله هدایت می شود ولی چون در ایتا دارند با نشر فیلمش مشهورترش می کنند پاسخی نوشته شد که ان شاءالله مورد رضایت امام زمان قرار بگیرد.اگر جایی فیلمش را دیدید نشر پاسخ با شما👇
به او که فعال رسانه ای اش می خوانند و آن طلبه ی باآبروی مومن را که از سر سادگی و پاکی برای حمایت از سردار رادان (طرح نور و حجاب)برخاسته بود با بلوا و هیاهو تحقیر کرد. خشک مغز و خوارجی اش نامید و گفت از امثال او متنفر است.👇