eitaa logo
فتحِ روایت
319 دنبال‌کننده
43 عکس
26 ویدیو
0 فایل
ارتباط @Rezayeto
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی موشک های سپاه به کمک آموزش و پرورش می آید!؟ ✍حکیم ما می گفت: جامعه ای که خود را حقیر پندارد، به راحتی تحت سلطه فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و... بیگانگان قرار می گیرد. به همین سبب است که یکی از اصول کلی در تربیت، احساس عزت نفس و هویت ملی است؛ همان حس غرور و افتخار به ایرانی بودن؛ چیزی که از سال های دور دستخوش کنایه ها و تمسخرها قرار گرفته و کار تربیت را سخت کرده است. به عنوان یک معلم، این را در مدرسه به طور کامل حس کردم که چقدر عملیات موشکی ایران در تقویت هویت و عزت ملی دانش آموزان اثرگذار بوده و یک تنه توانسته بار عظیمی را از روی دوش نظام تعلیم و تربیت بردارد. در واقع، ما نه‌تنها در عملیات موشکی سپاه، هزینه نکردیم بلکه یک سرمایه گذاری عظیمی انجام داده‌ایم که بعد ها از سود آن بیشتر بهره برداری می کنیم. مطمئنا این عملیات، دارای برکات عظیمی است که گذر زمان، ابعاد بیشتری از آن را مکشوف می کند. کانال فتح روایت @fathe_revayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانه‌های شهید❤️ رهبر معظم انقلاب (حفظه اله): من مکررا این نوشته را خواندم و هر بار بهره و فیض تازه ای از آن گرفته ام!؟ کانال فتح روایت @fathe_revayat
اولین نظامی که رهبر در نماز به او اقتدا کرد؟!🌱 ۸ اردیبهشت، شهادت شیر مرد مازندران آقا به پادگان ابوذر آمده بود؛ گفت: چه خوب است که اینجا نماز جماعت می خوانید...امام جماعت شما چه کسی است گفتند: علی اکبر شیرودی گفت: بگید جلو بایستند...شیرودی قبول نکرد ولی با امر رهبر مجبور به اجابت میشه و بعد از آن رهبری می فرمایند: شیرودی اولین نظامی بود که در نماز به او اقتدا کردم. فتح روایت @fathe_revayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین های هوشمند؟! در این عصر فن آوری و اطلاعات، دوربین ها هم هوشمند شده اند‌.روی آغوش ناپاک یک سلبریتی دسته چندم زوم می کنند و هم زمان، لنز خود را از آغوش پاک یک پدر قهرمان برمی دارند. فتح روایت @fathe_revayat
بخشی از وصیت نامه عارفانه شهید سالخورده🌹  از سال‌ها پیش هم انسان‌ها در حال به دنیا آمدن و از دنیا رفتن بودند تا اینکه به ما رسید. ما هم به دنیا آمدیم و از دنیا می‌رویم. بعد از ما هم به دنیا می‌آیند و از دنیا می‌روند، پس چیز عجیبی نیست و نیازی به غصه خوردن نیست. فقط باید خودمان را برای رفتن آماده کنیم و چه زیباست که این رفتن برای خدا باشد. پدر و مادر عزیزم! قبل از اینکه بخوانید می خواهم ناراحتی و غم را از چهره خود بیرون کنید. خواندن این مطالب باید با چهره خندان باشد. می‌دانید که کسی در این دنیا نمی‌ماند. یکی از دیگری زودتر، پس گریه نکنید، باید خوشحال باشید. هر چه قدر برای شما عزیز باشم، از علی اکبر امام حسین (ع) که عزیزتر نیستم، به همان عزیز امام حسین (ع) که در صحرای کربلا جان خود را فدا کرد، خودتان را ناراحت نکنید و مرا ببخشید. بگویید این جوان را در راه امام حسین (ع) فدا کردم و مثل حضرت زینب (س) با بینش کامل به این موضوع نگاه کنید. خدا به شما قوت دهد، امیدوارم حلالم کنید. بچه‌های ویژه گردان صابرین! به نیت شهادت به این گردان آمدم و انشالله که خداوند مرگم را شهادت در راه خود قرار بدهد. سالهاست که تنها آرزویم شهادت در راه خداست و سالهاست که در هر نمازی که می‌خوانم اجابت این آرزو را از خدا می‌خواهم و سعی کردم تمام کارهایم را به محوریت این آرزو انجام بدهم. در کارهایم سعی می‌کنم این آرزو را از ذهن خودم فراموش نکنم تا انشالله به لطف خدا روزی من شهادت در راه خدا باشد فتح روایت @fathe_revayat
برای سلامتی آقای رئیسی و همراهانشون کنید...
تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یک درمانگاه ندارد و همین ماه پیش زن جوانی، قبل از رسیدن به زایشگاه شهرستان، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عَد رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است... | @mabnaschoole |
دیروز حاج قاسم و امروز ابراهیم... انگار قرار است مزد خدمت، سوختن باشد. به امید دیدار مردان مخلص خدا🏴 فتح روایت @fathe_revayat
تاریخ برای رئیسی می نویسد... تاریخ گواه‌ داد که این خون سید الشهدا (ع) بود که انقلابی برای عدالت به پا کرد... تاریخ نشان‌مان داد که این خون سلیمانی بود که نظامی برای مقاومت ایجاد کرد... تاریخ خواهد نوشت که این خون رئیسی بود که دولتی برای خدمت به وجود آورد... فتح روایت @fathe_revayat
دوکلمه برای روایتش کافی است: توانِ پابرهنگان. کانال فتح روایت @fathe_revayat
رسانه فاسق یعنی همین! ویکی پدیا با همین خباثت اخبار را مخابره می کند... او همچون رجائی کشته شد... صدها نفر در میدان ولیعصر آمدند... برخی عزاداری و برخی خوشحالی کردند.. کانال فتح روایت @fathe_revayat
تفسیر قرآن، به سبک سید ابراهیم؟! ▫️وسط همه شلوغی ها، وسط بگو مگوهای کم فایده، وسط گفت و گوهای مجازی و زندگی ماشینی،تو سرعت تکنولوژی و بروزرسانی اپلیکیشن ها، تو معرکه‌ی قیمت دلار و سکه و گوشی های پرچم دار، خلاصه! وسط همه‌ی این برو و بیاها، آدم هدفش رو چه عرض کنم، حتی خودش رو هم گم میکنه؟! یادش میره چه تعهدی داره و واسه چه ماموریتی تو این دنیای فانی اومده! ▫️بعضی وقت ها، یک قصه، یک آیه، یک حدیث یا یک اتفاق و حادثه، انسان رو به خودش میاره و یُخرِجُهم مِن الظُلُمات و الی النور میکنه تا به خودش بگه، تو این میدان والسابقون السابقون کجای این مسیره؟ ▫️قصه‌ی رئیس جمهور و همراهان خدومش از همون اتفاق هاست که میتونه راهنمای خوبی واسه وجدان های بیدار باشه. ▫️وجدانی که داره فریاد میزنه و میگه: راستی رفیق! تو هم به اندازه ای که خرجت کردیم، مایه گذاشتی؟! ▫️نشه اون روزی که از نعمت ها بازپرسی میکنند..."ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ" جوابی نداشته باشیم... ▫️اگه بگن عینِ خوابی که تو داشتی، سید ابراهیم هم داشت اما خوابش رو خرج عبادت نیمه شبش کرد.. ▫️اگه بگن عین جسمی که تو داشتی، سید ابراهیم هم داشت اما همش رو خرج خدمت به مردمش کرد... ▫️اگه بگن اون آبرویی که تو داشتی، سید ابراهیم هم داشت اما همش رو خرج انقلاب و رهبرش کرد... ▫️اگه بگن اون فرصتی که تو داشتی، سید ابراهیم هم داشت، اما همش رو خرج خدا کرد... و شاید صدتا سوال دیگه!؟ ▫️خلاصه تو این بازار دنیا، کسی برنده میشه که با سرمایه هاش خوب تجارت کنه؛ روحش رو مثل خمینی، روح الله کنه...زبانش رو مثل بهجت، لسان الله کنه...دستاش رو مثل سلیمانی، یدالله کنه...چشماش رو مثل همت، عین الله کنه... ▫️خلاصه کلام، وقت تنگه رفقا؛ وقت تنگه و کارها زیاد؛ چشم به هم بزنیم باید جواب بدیم: ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ در آن روز از نعمت ها بازپرسی خواهید شد. کانال فتح روایت @fathe_revayat
گزارشی از یک از بازی!⚽️ ✍روایتی از سوره ی انعام آیه ۳۲ ▫️انسان ها فارغ از هر عقیده و منشی، تو یک چیز، اتفاق نظر دارند. اون هم لذت بردن و خوش گذرونیه. ▫️از همون وقتی که انسان، چشماش رو به این دنیا باز می‌کنه، دنبال لذت بردنه... واسه مکیدن شیر گوارای مادرش، دست از پا نمیشناسه؛ اگه جغجغش رو ازش بگیری، قیامتی به پا میکنه؛ اگه سیرخواب نشه، گریه هاش، اَمونت رو میبرّه ... خلاصه از همون بچگی، تمام و کمال در خدمت امیال نفسانیه! ▫️وقتی یه خورده بزرگتر شد و چشماش بازتر شد، احساسِ روزمرگی میکنه و تنوع طلب میشه و دیگه شیر یکرنگ مادر راضیش نمیکنه و هوس آب نبات چوبی و شکلات های رنگارنگ میکنه...اشتهاش تمومی نداره! از یک چیز سیر میشه و سراغ چیز دیگه ای میره... ▫️بچه ای که با یک اسباب بازی ساده و یک عروسک خرسی راضی میشد حالا ماشین کنترلی که کلی واسه خریدنش گریه کرد رو هم نگاه نمیکنه و روز و شبش رو با بازی های آنلاین می گذرونه... ▫️قصه‌ی بازی های کودکانه، همچنان ادامه داره و با بزرگتر شدن، جدی تر میشه؛ حالا خونه بازی هاش و تو املاک انجام میده و ماشین بازی هاش رو هم تو بنگاه سرخیابون... خاله بازی هاش هم لوکس میشه و زرق و برق عجیبی به خودش میگیره... ▫️از دانشگاه فارغ التحصیل میشه و مشغول به کار میشه و برای خودش زندگی دست و پا میکنه... ولی انگار هنوز هم مثل بچگی هاش، خیلی زود از چیزی که داره دلزده میشه و دل به چیز دیگه ای میبنده...اولش آرزوی یه خونه و یه ماشین ساده داشت‌ ولی حالا همون هم راضی اش نمیکنه و هوس خریدن یه ماشین آبرومند و یه خونه‌ی ویلایی تو یه جای خوش آب و هوا میکنه... ▫️میفهمه این میزی که پشتش نشسته، آرزوهاش و برآورده نمیکنه یا رزق و روزیه مختصری که تو دخل مغازشه، اونو به لذت های بالاتر نمیرسونه...یهو تَقّی به توقّی میخوره و دنیا بهش رو میندازه و یه ارث سنگین تو جیبش سرازیر میشه؛ معطل نمیکنه و زمین بازیشو لوکس تر میکنه و لذت هاش رو پر و پیمون تر! ▫️بعد یه مدت نمیدونه چرا این هم دل‌سیرش نمیکنه؛ حالا میخواد همه‌ی مالش رو بده تا یه پست دهن‌ پر‌کن بگیره تا احترام صوری مردم رو بخره! انگار بازیگرها از این بازی سیر نمیشن و فقط زمین بازی هاشون رو عوض می‌کنند! ▫️اما این‌ زمین بازی، یه حسرت بزرگ داره... یهویی میبینی که داور، بدون اطلاع قبلی، سوت میزنه و دستور میده تا تو رو با یک برانکارد از زمین مسابقه،بیرون بیارن!انگار نه انگار که تو ستاره‌ی زمین بودی...می بینی حتی تو نیمکت ذخیره هم جایی نداری...انگار همه‌ی این‌ها فقط یه بازی مجازی بوده و الان هم باطری گوشی تمام شده و خلاص! یک لحظه از وحشت، چشمات رو میبندی و لحظه ای بعد دوباره چشمات رو باز میکنی که شاید همه ی اینها خواب باشه...اما خبری از خواب نیست.درست میبینی! خودت رو جایی میبینی که زیراندازش از خاک هست و رو اندازش چند سنگ لحد. انگار همه تصاویری که تو دنیا دیدی روی آب نقش بسته بود و با چشم به هم زدنی از بین رفت! نه اون چهره ی زیبای جوونی مونده... نه پست و مقامی که داشتی، نه ماشین، نه خونه،نه مدرک، نه....!؟ با خودت میگی: کاش انسان قبل از اینکه داور سوت پایان بازی اش رو بزنه، خودش رو پیدا کنه و کمی خودش رو از بازی فارغ کنه و روی نیمکت کنار زمین بشینه و به این فکر کنه که شاید بهتره که سرمایه هاش رو خرج لذت و خوشی کنه که پایان غم انگیزی نداشته باشه... وَ مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاَّ لَعِبٌ وَلَهوٌ وَلَلدَّارُ الاخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونُ اَفَلا تَعقِلُون و زندگی این جهان جز بازی و سرگرمی، چیز دیگری نیست؛ و سرای باز پسین، بی گمان برای کسانی که پروا پیشه میسازند بهتر است؛ پس چرا خرد خویش را به کار نمی گیرید؟ کانال فتح روایت @fathe_revayat
از شرارت تا شهادت🌷 قصه گنده لاتی که به خاطر تظاهرات ۱۵ خرداد تیرباران شد...🌾 امام فرمود: طیب حر انقلاب بود. بعضی وقت ها تصویر یک مرداب هم دیدنی میشه...نه به خاطر مرداب بودنش؛ به خاطر نیلوفر آبی که تو دلش می پرورونه.... بعضی وقت ها، یه تکه نور، یک جو معرفت، یه نمه محبت، تمام نقشه های شیطون و دار و دستش و نقش بر آب می کنه و دست آدم می گیره و به خدا می رسونه.... طیب حاج رضایی؛ گنده لات جنوب تهران بود... جنوب شهر دو تا شاخ داشت؛ یکی شعبان جعفری که بهش می گفتند شعبان بی مخ، یکی هم طیب حاج رضایی. طیب بزرگ شده محله صابون پز خونه بود و تو میدون خوار و بار میدون داری می کرد...با دعوا و شر و شاخ و شونه کشی، یه سری تو سرها بلند کرده بود... انواع و اقسام حکم ها رو براش بریده بودند. از این حبس به اون حبس؛ حبس انفرادی، حبس با اعمال شاقه، تبعید به بندر عباس و....به قول معروف آدم بشو نبود! وسط این سیاهی ها، یه نقطه سفید تو زندگیش بود؛ اون هم عشق به بچه های حضرت زهرا (س). دسته عزای طیب معروف بود...می گفت: هرچی درآمد دارم؛ نیمی از اون برای امورات زندگیم و نیمی از اون هم برای امام حسین (ع) گفتند: سه روز منتهی به عاشورا، آب نمی خورد؛ می خواست با دهان تشنه برای امام حسین (ع) عزاداری کنه... تو وصیت نامش نوشته بود( هر کی به من بدهکار بود؛ آورد، آورد و الا اگر نیاورد پی اون نرید...هر که طلبکار بود هم از مالم بهش بدید....) بریم سر اصل ماجرا... وقتی سال ۴۲ امام (ره) تو فیضیه قم قیامتی به پا کرد و خبر دستگیریش به تهران رسید...مثل خیلی ها ریختند تو خیابونا....۴۰۰ نفر دستگیر شدند..اما قضیه طیب فرق می کرد؛او به عنوان سرشاخه های تظاهرات ۱۵ خرداد دستگیر شد. طیب و چند نفر دیگه حکم اعدامشون اومد...محمد باقری، حاج علی نوری، حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی. بقیه مورد عفو گرفتند و حکم طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی اجرا شد. آبان ماه ۴۲ تیربارونشون کردند. گفتند: بدن طیب چنان سوراخ سوراخ شده بود که وقتی غسال تو یه سوراخ پنبه میگذاشت از یه سوراخ دیگه خون میزد بیرون.... تو زندون ازش یه چیز می خواستند؛ می گفتند: اگه بگی امام به ما پول داد تا بریزیم خیابون، حکم عفو تو رو از شاه می گیریم! طیب قبول نمی کرد.... گفتند: طیب تو دادگاه روبرو سرهنگ نصیری گفت: این حرف ها رو واسه ننه ات بزن...منو با بچه حضرت زهرا (س) در ننداز...من این سید و خرابش نمی کنم... محمد باقری که بهش می گفتند محمد عروس می گفت: تو زندان بودم؛ سحر بود که دیدم سر و صدا میاد...فهمیدم طیب و دارن می بیرن تیربارونش کنند. وقتی داشت می رفت با پشت دستاش زد به سلول من و گفت: ممد آقا! سلام منو به امام برسون و بگو خیلی ها تو رو دیدند و خریدند ولی طیب تو رو ندیده خرید! بعد ها که سلام طیب و به امام رسوندند؛ امام فرمود: طیب حر انقلاب بود. اگه خدا و اهل بیت بخوان؛ دست آدم و از میون اخراجی های چاله میدون جنوب تهران میگیرن و مینشونند تو سکانس آخر معراجی ها و تو برداشت آخر، زیر صدا و تصویر و نور؛ چنان فیلمی ازت می سازند که عالم و آدم، ببینه و بشنوه که کیا خریدنی اند. می خوام بگم یا امام حسین (ع) طیب تو حبس بزرگ شد طیب تو چاله میدون بزرگ شد طیب میون خلافکارها بزرگ شد؛ ولی عاقبت به خیر شد... یه نعمتی به ما دادید..تو مسجد و حسینیه بزرگ شدیم، میون حزب اللهی ها بزرگ شدیم.... نشه اون دنیا شرمنده طیب ها بشیم...نشه شرمنده شهدا بشیم... کانال فتح روایت @fathe_revayat
وصله‌ی ناجور! ✍روایتی از سوره ی جمعه آیه ۱ فرمود: یُسَبِّحُ لِله ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ المَلِکِ القُدُّوسِ العَزِیزِ الحَکِیمِ. اگر یه سَرَکی تو کتاب های علوم تجربی و زیستی بندازیم و از انسان شناسی و جانور شناسی یا گیاه شناسی و کیهان شناسی، نمیدونم! مطالعات غرب و شرق و هزار تا معرفت دیگه بخونیم، چندان خبری از شرح این آیه پیدا نمی کنیم؟! آیه ای که یک خطّ اما اندازه یک جهان حرف واسه گفتن داره! یُسَبِّحُ لِله ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ یعنی از پرندگان تو آسمون تا ریگ های تو بیابون و حتی حشرات توی زمین، همشون دارن میگن: سبحان الله! انگار همه‌ی عالم فهمیدن که یه چیزی کم دارن و ساخته‌ی دست کسی هستند و کمال خودشون رو تو اتصال به سازنده‌ای می‌دونند که از هر نقص و عیبی منزهه. میدونند که فقط اونه که مَلِک و فرمانرواست و اونه که حکمش نافذه. میدونند که فقط اونه که قدّوس و طاهره و یاد نکردنش، گردی به دامن کبریاییش نمی‌ نشونه. میدونند که فقط اونه که عزیز و امتناع ازش، شکستش نمیده. همونی که امرش هم از روی حکیم بودن و مصلحتیه که برای مخلوقاتش تدارک دیده. آخه این خورشیده که داره ذره پروری میکنه و پشت کردن ذره به خورشید، چیزی از منبع نور،کم نمیکنه! مخلَص کلام! انگار همه عالم فهمیدند که نباید لحظه ای دستشون رو از این فیض بی منتها کوتاه کنند و هر لحظه غفلت، خودش یک خسارته. انگار فقط یک نفره که خیلی جاها و خیلی وقت ها با تکبر سرش رو برمیگردونه و ادعای بی نیازی میکنه...! انگار فقط یک نفره که میخواد وصله‌ی ناجور این عالم بشه! همونی که انگار نمیدونه همه‌ی عالم برای هدایت اون به خط شده... همونی که اگه قدر خودش رو بدونه میشه بزرگ همه و اگر نه، ناسپاس تر از همه... چه گل گفت سعدی:  ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری ▫️با الهام از تفسیر المیزان کانال فتح روایت @fathe_revayat
چند بندی که بَند‌بَندِ وجودت را به تکانه می اندازد! گذری بر وصیت نامه عرفانی عباس دانشگر به مناسبت سالروز شهادتش ۹۵/۳/۲۰ بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می آورد، راه درازی را طی می کند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهیِ گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است. سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده. انسان کر می شود، کور می شود، نفـهم می شود، گنگ می شود و باز هم زندگـی میکند. بعد از مدتی مست می شود و عادت می کند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسان بی هوش نمی کشد، انسان خواب نمی فهمد، درد را ، انسان با هوش و بیـدار میفهمد. راستی..! دردهایم کو ؟ چرا من بیخیال شده ام ؟ نکند بی هوشم ؟ نکند خوابم ؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت ؟ آیا مست زندگی نیستیم ؟ خدایا ؛ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیـدار کن، صدای العطش می شنوم، صدای حرم می آید، گوش عالم کر است. خیام می سوزد اما دلمان آتش نمی گیرد. مرضی بالاتر از این. چرا درمانی برایش جستجو نمی کنیم ؟ روح مان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم. مرده ام، تو مرا دوباره حیات ببخش خوابم، تو بیدارم کن خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س)، به حرمت نگاه خسته ی زینب (س)، به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده. عبـاس دانشگر 95/02/02 کانال فتح روایت @fathe_revayat
چه وصیت نامه ی زنده ای دارد شهید عباس دانشگر شهادت ۹۵/۳/۲۰ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت ؟ آیا مست زندگی نیستیم ؟ کانال فتح روایت @fathe_revayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داروی تلخ! بوسه اش خیلی تلخ هست اما چند بار آن را دیدم! نمیدانم چرا طبعم این تلخی را تمنا میکند! گفتند بیماری های سخت، داروی تلخ می‌طلبد! فکر میکنم بیماری سختی گرفته ام! کانال فتح روایت @fathe_revayat
اختلاف اساسی بین گفتمان پزشکیان و آخوندی از بی برنامگی و عدم هدف گذاری در جبهه اصلاحات خبر می دهد!! 🔻پزشکیان در گفت و گوی خبری: ....قدم اول این است که جهتی که دولت در پیش گرفته ادامه دهیم و سعی کنیم آن برنامه ها را درست و به موقع اجرا کنیم. وظیفه ما این نیست که دوباره برنامه دهیم که این کار انجام شود وظیفه ما این است که برنامه ای که دولت با کار کارشناسی جهت اجرا به مجلس داده قطعا تمهیدات و برنامه ها را طوری برنامه ریزی کنیم که ما را به آن هدف برساند. 🔻آخوندی در هنگام ثبت نام ریاست جمهوری: دولتی ملی با دغدغه‌ی رفاه و توسعه‌ی ایران در راس کار نیست. اساسا دولتی در کار نیست و منافع ملی در زیر چرخ رقابت دولت‌های متعدد در حال له شدن است. شما دیدید که دولت مستقر امکان سیاست‌گذاری ندارد... کانال فتح روایت @fathe_revayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گویا آقای پزشکیان در اکثر امورات کارشناس نیست جز تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه!! به عنوان یک پزشک ادعا میکنه من در خیلی از امور کارشناس نیستم و باید به کارشناس رجوع کنید... کاش در تفسیر و شرح قرآن و نهج البلاغه هم همین دیدگاه را داشت... کاش علما در مقابل این تفسیر به رای ها که سبب گمراهی است سکوت نکنند!! تفسیرهایی که ما را یاد این آیه می اندازد... زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا... برای اغفال مؤمنان سخنان آراسته و ظاهر فریب اظهار کنند... کانال فتح روایت @fathe_revayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گذری بر شرح نهج البلاغه در مورد دختران بدون روسری توسط آقای پزشکیان؛ کسی که خود را در اکثر امور کارشناس نمی داند اما در تفسیر و شرح نهج البلاغه، صاحب نظر است! کانال فتح روایت @fathe_revayat
چقدر این فراز از عرفه انسان را شرمنده میکند فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا مَوْلاىَ اى مولاى‏ من با چه وسیله‏ اى با تو روبرو شوم؟، اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ آیا با گوشم، یا با دیده‏ ام، یا با زبانم، یا با دستم، یا با پایم، آیا این همه نعمت هاى تو نزد من نیست؟ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ و من به همه اینها تو را معصیت کردم... 🙏امروز همه خون شهدای خدمت را واسطه کنیم و دعا کنیم که خدایا به خاطر معصیت ها و ناشکری های گذشته، نعمت داشتن دولت مردان اصلح را از ما نگیر... 🙏اللهم عجل لولیک الفرج کانال فتح روایت @fathe_revayat
پنجشنبه، ۱۸ ذی الحجه سال دهم قمری ؛ حوالی ظهر اهالی یمن،عراق و مدینه و...هنوز به محل افتراق مسیرشان در جحفه نرسیده بودند که از دور دست، تلالو آبگیری کنار چند درخت بیابانی کهنسال، چشم را نوازش می داد. همان برکه ای که به آن غدیر می گفتند؛ غدیری که در منطقه خم به انتظار واقعه ای بزرگ نشسته بود. آفتاب به حدی سوزان بود که حاجیان عبا را بر سر خود کشیده بودند. خیلی نگذشت که از طرف رسول (ص) خدا ندایی رسید: متوقف می شویم! آنهایی که جلوتر رفته اند برگردند و آنهایی که هنوز نرسیده اند به ما ملحق شوند. همهمه ای به پا شده بود؛ یعنی این خبر چقدر مهم است که باید در زیر این آفتاب سوزان ابلاغ شود! مغداد و سلمان و عمار به دستور رسول خدا (ص) به سمت درختان کهنسال رفتند تا محفل و منبر را مهیا کنند. بعد از صلاه ظهر، رسول الله به بالای منبری که از سنگ و جهاز شتر ساخته شد رفت و علی را نزد خود فراخواند. مردم با خود زمزمه می کردند؛ یکی می گفت: من علی را از کودکی می شناسم. او مولود کعبه است. او همان کسی است که در خانه رسول خدا (ص) بزرگ شد؛ پیامبر (ص) او را در آغوش می گرفت؛ او را می بویید؛ او را می بیوسید؛ لقمه در دهانش می گذاشت.... یکی از خویشان رو به همراهش گفت: او همان کس است که خلافتش در یوم الدار امضا شده بود.همانجا که رسول خدا(ص) فرمود: بعد از من علی (ع) وصی است؛ علی وارث است؛ علی خلیفه است...چقدر ابوطالب را دست انداخته بودند؛ می گفتند: زین پس باید از فرزند نوجوانت تبعیت کنی.. دیگری می گفت: او همان کسی است که جانش را در دست گرفت و در لیله المبیت، جای رسول الله (ص) آرامید...بالای سرش رسیدند و گفتند: محمد کجاست؟! او گفت: مگر او را به من سپرده بودید که خبرش را از من می گیرید! یکی از بدریان می گفت: او طلایه دار بدر است. هنوز کینه اش را بر دل دارند. دیگری از مجاهدتش در احد می گفت: همانجا که آسمان در شان علی (ع) به سخن در آمد و لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار سر می داد... یکی از خندق و نبردش در مقابل عبدود می گفت همانجا که به قول رسول الله (ص) همه ایمان بر همه کفر فائق آمد. یکی هم از خیبر و پرچم داری علی دم می زد.... اما در این بین بعضی از نگاه ها سنگین تر شده بود. یک چشمِ زهرا (س) به رسول الله (ص) بود و چشم دیگرش به ابالحسن(ع). رسول (ص) خطبه را با ستایش خدا آغاز کرد. بعد از حمد خداوند از آیه ای که بر او نازل شد سخن به میان آورد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته... فرمود: خداوند ماموریتی بر دوشم نهاده است که بدون انجام آن رسالتم را انجام نداده ام. همه منتظر پیام رسول خدا (ص) بودند. چشمان هزاران نفر به لبان رسول الله (ص) دوخته شده بود. یعنی رسول خدا (ص) چه پیامی دارد. سکوت همه جا گرفته بود.لبان وحی باز شد.نبوت به امامت پیوند خورد. من کنت مولا فهذا علی مولا اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.. به ناگه، آسمان رنگین تر شد.خورشید به وجد آمد.زمین فراخ شد.ریگ های بیابان دل در دلشان نبود و سبوح قدوس می گفتند.فرشتگان آسمان به صف شده بودند و همخوانی می کردند؛ لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.آبگیر غدیر جوشش پیدا کرد.عرشیان و فرشیان به هم تهنیت می گفتند.صدای بخ بخ همه جا را گرفته بود. مردان دست در دست علی (ع) و زنان دست در آب با علی بیعت کردند. برکه غدیر چه منظومه ای را در قلبش به تصویر کشید؛ خورشید نبوت، نورش را به قمر ولایت تابید تا انعکاس آن شب های ظلمانی را مهتابی کند. اما در این میان، صدای پچ پچ عده ای زیر یک سایبان مسقف، تبسم را از لبان پیغمبر (ص) ربود.شیطان با همه اعوان و انصارش، به تکاپو افتاده بودند. می دانستند اگر دیر بجنبند، عدل علی (ع) هلاکشان می کند.روی دوش اصحاب نشسته بودند و وسواس الخناس نجوا می کردن و شر حاسد را به اذا حسد می رساندند. در گوش یکی می گفتند! رسول حرف خود را می زند یا حرف خدا را؟ در گوش دیگری می گفتند، ما هم اگر جای او بودیم، خلافت را به اهل خانه خویش می سپردیم! به دیگری می گفتند، اصلا علی جوان است؛ از عهده کار بر نمی آید. به ناگه ابن جراح کنار شیخین نشست. سعد ابن عباده دستی بر محاسنش کشید،عبدالرحمن ابن عوف به عثمان اشاره کرد. تبسم از لبان کوثر رفت. به ناگه چادر مادر (س) خاکی شد. دست حسن از دست مادر رها شد.حسین لبانش خشکید. زینب چشم از حسین بر نمی داشت! عمار خودش را به علی نزدیک تر کرد! ابوذر از فضیلت علی می گفت. سلمان نزدیک اهل بیت نشسته بود که به یک باره فرازهای آخرخطبه غدیر قلب همه را آرام کرد. أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِي‏  أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِين قائم می آید... منتقم می‌رسد.. فرازهایی که غدیر را به ظهور می رساند. فتح روایت @fathe_revayat
در آستانه‌ی پیروزی... مسلم به کاخ عبیدالله نزدیک شده بود؛ چیزی تا پیروزی نمانده بود؛ ابن زیاد حربه‌ی آخر را به کار گرفت و نُطقش بر شدیدترین تحریم های اقتصادی و نظامی باز شد: هرکس در مقابل ما بیایستد سهمش از بیت المال قطع می شود... و اُلقِیَت تلکَ العَرّآفَةُ مِنَ العَطاء... هرکس در مقابل ما بایستد مال و خونش برای ما حلال است و حَلالَ لَنا مالُهُ و سَفکُ دَمِهِ... هر که با ماست عطایش زیادتر می‌شود و تکریمش بیشتر... فَمُنّوا اهلَ الطاعَةِ الزِّیادَةَ و الکَرامَةَ... به یکباره ورق برگشت و مردم دست از یاری نائب امام برداشتند و متفرق شدند... !! فَلَمّا سَمِعَ مَقالَتَهُم النّاسُ اَخَذُوا یَتَفَرَّقون کاخ عبیدالله به لرزه افتاده... به قله نزدیکیم... دوباره عده ای می‌خواهند ما را از تحریم ها بترسانند... کانال فتح روایت @fathe_revayat
وَلَا تَنَازَعُوا... وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ اختلاف نکنید! سست می شوید؛ شوکتتان از میان می رود؛ صبوری کنید... کانال فتح روایت @fathe_revayat