eitaa logo
کانال برهان
74 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❓سوال❓ سلام وقت بخیر یک سوال از آقای فتحی، لطفا بفرماییدروایات منقول از ائمه هدی علیم صلوات الله در تبیین احکام الهی مانند میزان دیه زن و مرد، نظر فقهی و استنباطی ائمه ع بوده یا اینکه به نوعی به آنها وحی یا الهام می شده است؟ ✅ @boorhan_fathi 💎کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan 💎پاسخ💎 بسمه تعالی با تقدیم سلام و احترام بحث علم امام،گسترده است لکن به قدر کفایت پرسش،عارضم: آیاائمه تمام علوم را داشته اند؟جواب :خیر. اما به تعبیر پیامبر(ص): اذا شئنا علمنا منقولست ایشان با اصحاب از غزوه ای بر میگشتند.هنگام استراحت،ایشان از کشته شدن فلان منافق در فلان شهر خبر میدهند.اما لحظه ای با طوفان شن مختصری،شترشان را در همانجا گم میکنند و از یاران کمک میجویند و بعد این شبهه که شما که شتر خود را اینجا نمیجویید چگونه از واقعه ای در فلان شهر خبر میدهید را اینگونه پاسخ فرمودند که :اذا شئنا علمنا(اگربخواهیم، میدانیم)که البته بعد هم خودشان محل شتر را به یاران فرمودند. ✅مبنای ائمه و پیامبران الهی ،حتی در علم ،فاصله گرفتن از مردم نبوده البته در علومی که مردم توان کسب آنها را داشته اند یعنی علوم توصیفی. ✅فلذ در روایات علم قاضی،به روایاتی بر میخوریم که با اینکه ایشان میتوانستند از ذخیره غیب ،بهره گیرند اما مانند مردم کسب علم میکردند ✔️مثلا در وسائل الشیعه باب قضا و شهادات این روایت شریفه نبوی(ص): انما‌اقضی بینکم بالبینات و الأَیمان یعنی در حتی در مقوله مهمی مثل قضا،باز پیغمبر مانند یک قاضی غیر معصوم،از روش بینه و یمین و قسم و... بهره میبرند. ✅اماعلومی که لازمه سعادت بشرند و بشر نمیتواند بدانها برسد،بر پییام آوران الهی وحی میشود نه اینکه آنها استنباط کنند حتی مقوله علل الشرایع،در نزد ائمه استنباطی نیست. 💎روایات موضوعات مورد پرسش را میتوانید در مبانی تکملة المنهاج محقق خویی(ره)ملاحظه فرمایید. ملتمس دعا ✅ @boorhan_fathi 💎کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی یادداشتهای فلسفه منطق(Metalogic) «عدم امکان تعریف مفهومی» (بخش نخست) تردیدی نیست که لِمَ ،اعم از ثبوتی و اثباتی،همواره بعد از ما و هل مطرح میشود. بحث بر سر تقدیم و تأخر هل و ما نسبت به یکدیگر است. 💠تقدم هل بسیطه بر مرکبه: مفاد هلیات مرکبه،بررسی وجود و عدم صفتی در ماهیت است.مثلا در پاسخ هلیه مرکبه می آید: این شیئ دارای این صفت است. وفق قاعده فرعیه(ثبوت شیئ لشیئ فرع لثبوت المثبَت له)،تا موضوع قضیه محقق نباشد،تصدیقی که مفاد هلیات مرکبه است،نمی آید پس ابتدا باید تکلیف هلیه بسیطه روشن شود. 💠تقدم مای شارحه برهلیات بسیطه: مای حقیقیه نمیتواند بر هلیات بسیطه مقدم باشد چرا که مای حقیقیه،تعریف امر محقق است و با تحقق امری،تکلیف هلیه بسیطه آن روشن است اما به نظر، مای شارحه مقدم بر هلیه بسیطه باشد چراکه لازمه تقدم هلیه بسیطه،اینست که در قضیه؛ فلان شیئ وجود دارد،باتوجه به عدم تعریف موضوع قضیه،از محمول یا مفاد هلیه بسیطه اش سخن برود. حال،کلام در اینست که مفاد مای شارحه یا تعریف ،نه تنها مشکل،بلکه غیر ممکنست. ذاتی ماهیت،چگونه قابل درک است؟ خود ماهیت بما هو،یک مفهوم کلیست. تعریف ،فرع بر وجود سلسله انواع و اجناس است. ❓❓❓ حال آیا تکوین این سلسله، من العالی الی الدانیست؟ یعنی نقطه آغاز از مقولات و جنس الاجناس است ویا من الدانی الی العالی یعنی از نوع الانواع است؟ پس مسأله دو سویه دارد وبا ابطال طرفین،عنوان نوشتار ثابت میگردد. اما‌ محتملات: 1⃣بافرض آغاز از جنس الاجناس،پرسش اینست که جنس الاجناس که یک مفهوم کلیست،خود از کجاست؟ در پاسخ: الف)یا بدیهی است یعنی بدون مشاهده عینی وAbstraction(تجرید یا کلی سازی از جزئیات)،حاصل بوده است. 🔺اشکال:محالست ،چرا که حکم به کلیت،ملازم با لحاظ جزئیت است چه اینکه این سخن در مقولات نیز جاریست. ب)یا جنس و فصلش تعریف شده. 🔺اشکال:این فرض با فرض اصلی یعنی من العالی بودن معارضست چرا که وفق این فرض،سیر،من الدانی خواهد شد فهو باطل. پس سیر من العالی باطلست. پایان بخش نخست. 🆔 @boorhan_fathi 🆔کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
سلام لطفا از استاد بپرسید بهترین شرح وحاشیه ی فارسی بر کفایه و مکاسب کدوم هستش؟؟ممنون ✅ @boorhan_fathi 💎کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی با تقدیم سلام و احترام معمولا و البته نه همیشه،نقل مطالب فنی و تخصصی،هر چه عمومی تر شود، از دقت آن کاسته میشود لذا به طلاب گرانقدری که به سطح دو رسیده اند و با کتبی مانند رسائل و مکاسب و کفایه مواجهند،توصیه میشود به شروح و حواشی و تقریرات علمای بزرگ مراجعه فرمایند. 💠مثلا کسی که رسائل را با حاشیه محقق خراسانی و یا محقق آشتیانی و یا کفایه را با صوت مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی و یا مکاسب را با کتاب البیع مرحوم امام بفهمد،اگر مجتهد نگوییم،میتوان قریب الاجتهاد گفت لذا به صرف عربی بودن خود را از دقت این متون محروم نفرمایید اما در عین حال شروح فارسی ای هم معرفی میگردد: -شرح مکاسب: 1⃣ علی محمدی خراسانی(انتشارات الامام الحسن بن علی(ع)) 2⃣ مرحوم آیت الله پایانی(انتشارات دارالعلم) -شرح رسائل: 1⃣ علی محمدی(انتشارات دارالعلم) 2⃣ شرح نوین رسائل(ظاهرا تنها بخش ظن آن موجودست)اثر رضا حیدری(انتشارات دارالعلم) -شرح کفایه: 1⃣ علی محمدی خراسانی(انتشارات الامام الحسن بن علی(ع)) 2⃣ نهایة الوصول اثرسید حسن اشرفی 3⃣ مرحوم آیت الله ایروانی با ترجمه حامد دلاوری(انتشارات نصایح) التماس دعا ✅ @boorhan_fathi 💎کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی یادداشتهای فلسفه منطق(Metalogic ) «عدم امکان تعریف منطقی» (بخش نهایی 2⃣با آغاز انوع الانواع،مشکلات قبلی مندفع است لکن با مشکلات جدیدی مواجه میشویم: الف) ساختن مفهوم،مبتنی بر معناست و معنا عبارتست از آن حیثیتی که عده ای از افراد را به مصادیق تبدیل میکند مثل دانش آموز بودن برای افرادی که ممکنست هر کدام با حیثیتی دیگر مصداق مفهومی دیگر باشند.حال آن حیثیت جداکننده گروهی از افراد،خود،کلی است وباید نزد ما تعریف شده باشد پس نقل کلام میشود به خوداین مفهوم و دوباره حیثیتی هم که در تکوین خود این مفهوم ،مهم بوده،مفهومی کلی است و مبتنی بر حیثیتی دیگر.فیتسلسل. ب)برای تکوین مفهوم کلی،باید حیثیتی خاص از آنها را مدنظر قرار داده،مفهوم را تشکیل دهیم که برای تکوین آن مفهوم ابتدا نیاز به فصل است چرا که؛ لو لاالفصل،لاالجنس والاعراض العامة والخاصة. 🔺فصل ذاتیست یعنی آن صفتی که فقدان آن ماهیت را غیرقابل تصور و بالنتیجه تعریف را غیرممکن میسازد. 🔻پس وجود ماهیت،محک تشخیص فصل شد.حال: ➖اگر مراد از ماهیت،وجود کلی یا ذهنی آن باشد،مستلزم دو محذور است: اول: ❌دور؛توقف تعریف ماهیت برفصل و توقف تعریف فصل بر تعریف ماهیت. ثانی: ❌پس ماهیت،چیزی جز وجود لفظی و بالتبع،کتبی نیست فلذا باید ذاتی او حروف وحرکاتش باشند که بی معناست. ♦️همینجا نظریه مهمی رخ مینماید: «ماهیت صرفا ذهنیست وتصور او جز تصور وجود کتبی یا احد مصادیق نیست» 🔺ازطرفی باتوجه به اینکه منطقا،یک دالّ نمیتواند در آن واحد،چند دلالت داشته باشد،پس ذاتی او یا به حروف آنست که بی معناست و یا به افرادش که این فرض هم در بندبعدی رد میشود. ➖اگرمراد از ماهیت،مصادیق آنند یعنی فصل،صفتی است که مصادیق(جزئی ها) بدون آن قابل تصور نیستند.بااین فرض، اشکالات زیر مطرح خواهند شد: الف)جزئی ها متشخص هستند وتشخص آنها به صفات مختلفه است پس تصور آنها نیز تابع همان صفات متغیره است وحال آنکه ما در پی قدر جامعیم. ب)چه بساصفتی که فقدان آن ،شیئ را غیر قابل تصور میکند،عرضی خاصه باشد نه فصل آن و اینگونه نیز هست چه اینکه این فرایند(یافتن فصل)،تنها با علائم و ظهورات عینی ،محقق است. حال با توجه به اینکه تکوین سلسله انواع و اجناس،که قرار است پایه تعریف باشد در هر دو شکل محصور عقلی آن باطل شد، پس تعریف مفهومی با این مشکلات نه تنها دشوار،بل،مستحیل است چرا که حداقل یکی از لوازم آن،تسلسل است. به زعم حقیر تعاریف ،در بهترین حالت به تعبیر ویتگنشتاین، Family Resemblence میباشند. والسلام علیکم ورحمة الله پایان بخش نهایی 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
«یوژنیک،به مثابه ابزار» (ضمیمه ای به نوشتار عرف) 🔻ثابت شد که عرف،طریقیتی ندارد الا در صغریات،پس به نظر شرعی،عرف ، غائیت دارد چرا که نسبت به تحقق شرع مقدس آلیت دارد که البته سعادت و طمأنینه خلق نیز در گرو این است. حال که تحقق عرف مستعد،مقدمه واجب و وجوب ذی المقدمه مستلزم وجوب مقدمه است،پس بر ساخت عرف مستعد،واجب است. ➕مضافا اینکه وجوب تحقق او وجوب تحصیلی است نه حصولی ،مانند وضو للصلوة ،نه استطاعت للحج. 🔵رأی فقهی در خصوص یوژنیک: مقدمه مختصر: جالبست که این مفهوم،پیش از تئوری مندل در ۱۹۰۰ و سر آغاز ژنتیک، بوسیله فرانسیس گالتون در ۱۸۸۳ و مبتنی بر بررسی های پسر عمویش،چارلز داروین،بر سر زبانها افتاد و پس از باز تعریف تئوری مندل،بوسیله تئوری ژرم پلاستی و ایسمن،سویه های سیاسی ،اجتماعی نیز پیدا کرده وبوسیله سیاسیونی چون چرچیل،مارگرت سانگرو و البته بدنامترین مدافع این نگاه یعنی هیتلر،پذیرفته و ترویج شد. 🔴یوژنیک،بیانگر تولید مثل گزینشی،باهدف خلق کودکانیست که دارای ویژگیهای مطلوب باشند از طریق تأثیرگزاری بر نرخ تولید مثل.👶 البته برخی محققین امروزین،یوژنیک را مجازا در کنترل فرهنگی نیز بکار میبرند. ✍پس یوژنیک مثبت یعنی کمک به افزایش ژنهای خوب به معنای واقعی و یوژنیک منفی یعنی کمک به کاستن ژنهای ناقص به معنای واقعی. با توجه به تعبیر مجازی،ژن دارای معنایی موسع است و شامل افراد نیز میشود ✍ با این تلقی،امر به معروف و نهی از منکر با تمام شرائط و مراتبش،مصداق واقعی یوژنیک مثبت و منفیی است و واجب. ✍البته مابادوسوی افراطی وتفریطی قضیه مخالفیم؛ ازیک سویوژنیک اجباری قانون عقیم سازی نژادی ایالات متحده بین سالهای ۱۹۰۷تا۱۹۶۳میلادی مبتنی بر Genetic Labeling ودرسوی دیگر،معارض پنداشتن یوژنیک وکرامت انسانی دراعلامیه های جهانی اخلاق زیستی وحقوق بشروهمچنین مصوبه های بعدی دادگاه عالی ایالات متحده درجرم انگاری یوژنیک.کنایتا عارضیم این گمگشتگی تئوری اخلاقیست نه پویایی اخلاق. حال: باتوجه به اینکه حقیر،تبعالقاطبة الفقهاء،ضررمعتنی به دنیوی رادرجان و مال وعرض وأخروی رادرآسیبهای دینیه میدانم،علاوه بریوژنیک درکاربردمجازی فرهنگی آن که وجوبش به وجوب امربه معروف ونهی ازمنکراست،اگرتلازم یوژنیک به معنای واقعی کلمه،یعنی کنترل وبرساخت ژنتیکی،مقدمه دفع ضررمعتنی به نیزباشد،وجوب اورابه دو مبناثابت میدانم: 1⃣مقدمه واجب. 2⃣دفع ضرر معتنی به قطعی و نه محتمل. تئوری معماری عرف،که البته معماران عرف،وفق قول حقیر به اصالت فرد در تعریف جامعه،افرادند و نه الزاما حکومتها. والسلام علیکم و رحمة الله 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی یادداشت منطقی «ترادف مغالطات تمثیل و عدم تکرار حد وسط» (Quarternioterminorum is an Analogical Fallacy) مغالطه عدم تکرار حد وسط،مغالطه ایست صوری از انواع مغالطات در مقام استدلال که با اینکه شکل قیاس اقترانی را دارد،منتج نیست. 🔻تحلیل مغالطه عدم تکرار حد وسط،به ارکان تمثیل و بالنتیجه،مغالطه تمثیلیست. 🖋به زعم حقیر،فرمول ارکان مغالطه عدم تکرار حد وسط به شکل زیر است: اصل:حد وسط فرع:حد اصغر جامع:اشتراک لفظی(همواره) حکم:حد اکبر مثلا: -شراب از انگور است. -انگور حلال است. —»پس شراب حلال است. اصل:انگور فرع:شراب جامع:اشتراک لفظی حکم:حلیت -در باز است -باز پرنده است —»پس در پرنده است اصل:باز فرع:در جامع:اشتراک لفظی حکم:پرنده بودن 🔺نکته ای درباب«أول مَن قاس إبلیس»: قیاس شیطان در قالب این مغالطه نیز از مثالهای قاعده بالاست؛ -انسان از خاک است -خاک پست تر از آتش است —»پس انسان پست تر از آتش است اصل:خاک فرع:انسان جامع:اشتراک لفظی حکم:پست تر از آتش بودن ➕به علاوه استدلال بعدی: -انسان پست تر از آتش است(مقدمه ای که نتیجه استدلال قبل است) -شیطان از مصادیق آتش است(وإذا صدقت الکلیة صدقت الجزئیة) —»پس انسان پست تر از شیطان است 🔵مثال آخر مغالطه ای مبتنی بر ماده ۱۸ و ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: -عقیده از بشر است -بشر محترم است —»پس عقیده محترم است فتأمَّل. والسلام علیکم ورحمة الله 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
❓❓سوال❓❓ ضمن تشکر از طرح بحث مسیح و نکات منقه آقا میثم، به عنوان یک طلبه علوم اجتماعی چند نکته به نظرم میرسه که عرض میکنم. پيشاپيش از طولانی بودن عرایض عذرخواهی میکنم و از وقتی که می‌گذارید ممنونم. البته بحث ممکنه از حوصله و دایره دغدغه بزرگواران بدور باشه که مجدد باید پوزش بخوام بنده دو مقدمه عرض میکنم و بعد هم طرح سوال مقدمه اول. مبحثی در حوزه علوم اجتماعی وجود دارد به نام شناخت اجتماعی. موضوع این حوزه از علوم اجتماعی این است که چیزها (اعم از پدیده یا پدیدار) چطور فهمیده می شوند؟ نگاه های مختلفی در این حوزه وجود دارد و دسته بندی های مختلفی ارائه می شود. بطور کلی و در یک برداشت عمومی شناخت دینی، علمی، اخلاقی، ایدئولوژیک و اساطیری از هم تفکیک می شوند. با یک مثال توضیح میدهم. به عنوان مثال ما با مجموعه کهکشان ها، ستاره ها، سیارات، صورتهای فلکی، اجرام آسمانی و پدیده های نجومی به عنوان یک پدیده طبیعی مواجه می شویم. پرسش این است که چطور این پدیده را می شناسیم؟ اگر از زاویه دین -به معنی متون دینی- به ماجرا نگاه کنیم نوعی از صورتبندی را مشاهده میکنیم. مثلا اینکه آسمان ها و زمین در هفت روز و شب به دستور پروردگار و با کیفیتی مشخص آفریده شده اند. به زنده شدن هر چیز از آب می رسیم یا تصاویری که در خصوص قیامت و آخر الزمان وجود دارد. علم این پدیده را مبتنی بر روش شناسی خاص خود به مجموعه ای از کنش ها و واکنش های فیزیکی و شیمیایی پیوند میزند و با ابزار ریاضیات صورت بندی خاصی ارائه میدهد. در نگاه اساطیری نیز وجه دیگری را می بینیم. مثلا اینکه اجرام آسمانی به اساطیر نسبت داده می شوند و تعاملات خاصی برایشان تصور میکنیم. این یک مثال ساده از گوناگونی شیوه های شناخت یک پدیده است. مثال های پیچیده دیگری نیز می شود مطرح کرد. مثلا انسان، عبادت، جامعه. البته این شکل های گوناگون شناخت، اساسا دیگری را نفی نمی کنند. نمی شود گفت شناخت دینی از انسان درست است و شناخت علمی درست نیست. چراکه اساسا روش شناسی این دو نوع از شناخت با هم متفاوت است و با ابزار یکی نمی توان دیگری را محک زد. شاید بشود در هر حوزه مویداتی برای یافته های حوزه دیگر پیدا کرد اما آن هم معتبر نیست. مثلا نمی شود گفت نماز خوب است، چون پنج مرتبه خم و راست شدن با چنین ترکیب و توالی مشخصی به استحکام استخوان کمک میکند. یا دانشمند ژاپنی به خواص روزه پی برد، یا شواهدی برای بیگ بنگ در قرآن و روایت پیدا شد و ...هر کدام از این روایت ها –خوانش ها- از چیزها، جایگاه خاص خودش را دارد و موضوعات بر اساس خوانش های مختلفی شناخته می شوند. مقدمه دوم. مفهوم دولت -state-، به معنای دولت مدرن بر اساس چهار رکن تعریف می شود. در حقیقت ما به موجودی میگوییم دولت که این چهار حوزه را تعیین تکلیف کند. این چهار حوزه عبارتند از اخلاق، آزادی، عدالت و امنیت. وظیفه دولت، ایجاد همزیستی و تعادل میان این چهار حوزه است. نمی شود که یکی را بربکشد و دیگران را نادیده بگیرد. در این صورت اساس دولت ناپایدار می شود. حالا بر مبنای این تعریف از دولت، و البته اینکه دولت –state- مورد نظر ما برآمده از انقلاب اسلامی سال 57 است، وظیفه اش در خصوص پدیده ها و پدیدار ها باید تعریف شود. همینجا چند نکته در خصوص فرمایشات آقا میثم بزرگوار عرض کنم. 1. آیا فقه یعنی همان شاخه اعتباری علوم، توانمندی اداره جامعه را دارد؟ (منظور از اداره جامعه، برقراری تعادل میان چهار رکن دولت مدرن است) 2. آیا منحصرا با ابزار فقه می توان جامعه را اداره کرد؟ (سوال اول دوم متفاوت است. اولی ناظر به توانمندی درونی یا به عبارتی ادعای این علم است، دومی ناظر به واقعیت) 3. بر اساس این فرض که پاسخ به پرسش قبلی مثبت نباشد، آیا از علوم توصیفی برای اداره جامعه باید استفاده کرد؟ کدام شاخه از علوم توصیفی؟ آیا علوم استقرایی هم به کار می‌آیند؟ 4. به نظر میرسد که اگر پاسخ به پرسش قبل را مثبت بدانیم، ناگزیر از پذیرفتن همان تفکیک مقدمه اول هستیم. یعنی در کنار قرائت دینی از پدیده ها و پدیدارها، قرائت های دیگری را هم میتوانیم قرار بدهیم. اخلاقی، علمی، ایدئولوژیک و اساطیری. اگر این صورت‌های متفاوت شناخت در تزاحم با هم قرار بگیرند، تکلیف چیست؟ بر چه مبنایی یکی را بر دیگری تفوق می‌دهیم؟ اینجا پایان این بخش از عرایض بنده است. سپاسگزارم که تا اینجا خواندید ✅ @boorhan_fathi 💎کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
💎پاسخ💎 بسمه تعالی با تقدیم سلام و احترام و تشکر از پیگیری مباحث،در پاسخ سؤالات،عارضم: پاسخ پرسش 1⃣ خروجی علم فقه،احکام اولیه،ثانویه و حکومتیست.البته مختصرا؛ عناوین ثانویه به تبع عناوین اولیه،عندالاضطرارند(ضررهای معتنی به ،جان و مال و عرض،که این سه دنیویند وضررهای أخروی). طیفی از فقها احکام حکومتی را مستقل میدانند و طیفی آن را جزء احکام اولیه و طیف دیگر جزء احکام ثانویه میدانند. 💡اجمالا حقیر،حکم حکومتی را از عناوین ثانویه،در موضع دفع ضرر جامعه مسلمین میدانم. با این مبنا ملاحظه میشود که فقه،سرِ دخالت حداکثری ندارد و البته با سکولاریزم هم سرناسازگاری دارد. 👇پس حقیر،فقه های مضاف مانند؛ فقه نظام،فقه اقتصاد،فقه اداری،فقه هنر،فقه رسانه و...را برنتافته و باغور در اینها چیزی جز بررسی مستحدثات فقهی در نیافتم. این همان سبیلیست که فقهای عظام من الکلینی الی الخمینی همواره بر آن بوده اند گر چه که ابواب خلاقیت ،مسدود نیست. 💡حال اگر مراد حضر تعالی از توان اداره نظام،نظام سازی در این عرصه هاست، این معنا در قلمرو فقه نیست و فقها اگر هم بخواهند،مقدمات تصوریه و تصدیقیه آنرا ندارند و کسب این مقدمات نیز فضل فقیه است نه وظیفه اش. پژوهش فقیه،حکمی است نه موضوعی بلکه دانشوران علوم توصیفی،گزاره های لازم برای مدیریت جامعه را در هر بخش، تولید یا ترجمه میکنند و فقیه آنها را تحدید شرعی میکند. ✅مثلا کار فقیه استقصای نحوه قراردادهای جدید درحوزه نفت و بورس و...نیست لکن بررسی مشروعیت آنهاست که این هم مقوله ایست به غایت ،پیچیده. دخالت دیگر فقه بحث ولایت فقیه است که به زعم حقیر،تبعالأستاد جوادی آملی از ضروریات دینیست و البته دخالت ایشان نیز فقهاً و قانوناً،حداکثری نیست این موضع ،توضیحی مستوفی میطلبد که در صورت لزوم،دردخدمتم. پاسخ پرسشهای2⃣و3⃣ : پس منحصرا با فقه نمیتوان اداره کرد،چرا که اداره جامعه نیازمند علوم توصیفی بسیاریست من جمله درحوزه بهداشت و اقتصاد وصنعت و... پاسخ پرسش4⃣ : وفق بیان متینتان،گزاره های توصیفی در موضع تعارض و تزاحم با گزاره های اعتباری قرار نمیگیرند و با توجه به اینکه تأمین گزاره های اعتباری صرفا وظیفه فقه است،پس فقه،بلامنازعست. اما اگر دین را متون دینی بدانیم که نمیدانیم،آن بخش از متون دینی که از جنس است و نیست است،عندالتعارض با است و نیست های علمی،راجح است و علت آن تفصیلا در نوشتار پارادایم علم و دین گذشت. ❓❓در انتها چند نکته و پرسش: -درخصوص مقدمه اول: 1⃣ شناخت اجتماعی،خود جزء کدام دسته از این شناختهاست؟ 2⃣ شناخت اجتماعی با چه متد و مبانی معرفت شناختی ،قائل به تمایز شناخت اخلاقی و شناخت دینی شده است؟ -درخصوص مقدمه دوم: 1⃣ معنای مفاهیم تعیین تکلیف و ایجاد تعادل ،چیست؟ 2⃣ درخصوص چهار حوزه مطرح شده اخلاق و آزادی عدالت و امنیت،تئوری مطروحه را مطروده میدانیم چرا که به زعم حقیر،آزادی ،مفهومی بی معنا و پارادوکسیکال است. عمل وفق اخلاق را نیز عادلانه خوانند. پس در واقع،وظیفه دولت ،تأمین عدالت است و امنیت باشقوق مختلفش،چهره ای از آنست گرچه که این صرف مدعاست لکن آماده استدلالم. ملتمس دعا ✅ @boorhan_fathi 💎کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی یادداشتهای فلسفه عشق(شماره۲) بررسی مقاله؛ Elizabeth Rapaport:”On the Future of Love:Rousseau and the Radical Feminists,” ✍در نوشتار پیشرو مقاله«درباره آینده عشق؛روسو و فمینیستهای رادیکال»نوشته الیزابت راپاپورت ،در چند شماره مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. 🖋در این مقاله آراء آتکینسون،فایرستون و روسو مطرح شده که ما در هر شماره،ابتدا چکیده دیدگاه آن فیلسوف و سپس نقد خود را در می افکنیم. ✔️بخش اول: دیدگاه آتکینسون درباب عشق: چکیده: «تفاوتهای موجود در شخصیت و نقش اجتماعی زنان و مردان ریشه در ذات آنها ندارد و جز توان باردار شدن،سایر تفاوتها فرهنگی اند ،نه طبیعی که نقشهای حاصله از طریق فرهنگی،ریشه سیاسی دارند. مردان از ضعف دوران بارداری سوء استفاده کرده و نقشهای زن را محدود به بچه داری و بارداری کرده اند. از آنجاییکه نقشهای مردانه،زنانه،حاصل سرکوب سیاسیست،میتوان و بایدآنهارا ریشه کن کرد.شخصیت انسانی فارغ از جنسیت. تولیدمثل جنسی،زمینه ساز سیاست و فرهنگ سرکوب جنسیست پس باید لقاح وبارداری خارج رحمی را جایگزین تولید مثل جنسی کنیم. تداخل جنسی ،ازجمله نیازهای ضروری بشر نیست بلکه صرفا نهادی اجتماعیست. شخصیت انسانی دچار انحرافی بیمار گونه است و وقتی سکس برود،جنسیت وعشق جنسی نیز به دنبالش میرود. ✍عین ترجمه: ...عشق،خیال پردازی خوش باشانه ایست که در آن،قربانی،سرکوبگر ظالم خود را به ناجی خود بدل میکند.... عشق عبارتست از واکنش طبیعی زن قربانی نسبت به مرد تجاوزگر(Rapist).... 🖋آتکینسون قائلست به شرکت تعاونی تجربه حسی که موجب اعتماد به نفس در افراد میشود. 🖋قاطبه فمینیستها معتقدند که جامعه زنانه،مردانه را برای سرکوب زنان ساخته اند اما طیفی اندک از آنان مانند آتکینسون قائل به ناسازگاری عشق با استقلال انسانیند.شاید به همین دلیل فمینیستهایی حتی افراطی چون فایرستون،سرآشتی عشق وفمینیزم دارند. 🖋و در آخر،آتکینسون،در ترسیم آینده،تنهایی انسان رهیده از جنسیت را ژرف تر از انسان مدرن میداند. 🔵نقد و بررسی: 1⃣لوفرض که Sexuality امری عارضی و مبتنی بر فرهنگ و سیاست باشد،باید دانست به همان اندازه که جنسیت ،عارضیست،فمینیست بودن نیز چنین است و زمینه بردار، حال ،امر زمینه بردار محکوم به حذف وتغییر است اما مبتنی بر امر زمینه بردار دیگر که آنهم نه مؤید به استقرائست و نه استنتاج. ❓البته ممکنست کسی مدعی شود که فمینیست بودن از اعراض لازم هر عاقلیست که در اینصورت،حداقل فیلسوفان منتقد فمینیزم،مثالهای نقض آنند. 2⃣اگر جنسیت وبالنتیجه،عشق،بر ساخته فرهنگ و بالنتیجه سیاست است،ستودنیست چرا که تنها و تنها موضع وفاق سیاسی فرهنگی میان آدمیان است چرا که جنسیت لابشرط از اعصار و امصار و زمینها و زمانهاست و هماره بوده است. 3⃣فمینیزم آتکینسون،عشق را به مسلخ اخلاق میبرد اما با کدامین تئوری اخلاقی؟ با Consequentalism یا Deontology و یا Utilitarianism؟ 🔺اگر مبنا نتیجه گراییست،که آتکینسون نه تنها ترسیم تفصیلی روشنی از ثمرات اخلاقی نظریه اش ندارد بلکه ترسیم اجمالی او نیز تنهایی و تاریکیست. 🔺اگر مبنا وظیفه گراییست،وظیفه جنسیت زدایی و بالنتیجه عشق زدایی مبتنی بر چه پارادایمی است؟ 🔺اگر مراد منفعت گراییست که وزن منافع این دیدگاه کمتر است چرا که اگر به داعیه اخلاقی جلوگیری ازسرکوب،صادر شده است،خود نیز توأم با سرکوب است و از طرفی ما را بدون مبنای معرفت شناختی وهستی شناختی قابل دفاع،ملزم به پذیرش این دیدگاه میکند 🔵پس اگر دیدگاه غیرفمینیستی صرفا سرکوب عملی در پی دارد،پذیرش رأی اتکینسون،مستلزم سرکوب نظری و عملیست. 4⃣وفق نگرش ارسطویی،زن و مرد،صنفان من نوع الانسانند و با اینکه التنویع باالفصل والتصنیف بالخاصه و تا بدینجا موضع وفاقست که ممیزه زن و مرد ذاتی نیست بلکه عرضی خاصه است، اما آتکینسون،انتهای ما بالعرض به ماباالذات راچگونه تبیین میکند چرا که؛ 💠کل ماباالعرض لابد أن ینتهی إلی ماباالذات. پایان بخش اول از یادداشت دوم 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
🗣 دوره فن بیان و مناظره 📌 با برگزاری چهار کارگاه: 💡 فن بیان 💡 اصول مناظره 💡 مغالطات 💡 مهارت های ارتباطی 👤 با تدریس: مهدی صادقلو ، میثم فتحی، رامین تبرایی و محمد حسین مطهری 🗓 6 الی 15 مرداد (یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها) ⌛️ساعت 16 الی 20 ❗️ گواهی پایان دوره‌ی معتبر نیز به شرکت‌کنندگان اهدا می گردد. 🌐 لینک ثبت نام : yon.ir/QyChg 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
❓پرسش❓ سلام شماکه مکاسب درس میدید،هیچ میدونیدازقرن دهم تاحالاکه این کتاب توحوزه هاتدریس میشه قراردادهای جدیدهم آمده؟تاکی میخواین این عقود قدیمی رودرس بدین؟اصلاقراردادهای نفتی وبورس رومیشناسید؟ 💎پاسخ💎 بسمه تعالی باتقدیم سلام واحترام؛ ۱.جسارتا شیخ انصاری در قرن سیزدهم میزیستند. ۲.ماطلاب،در مکاسب صرفا معاملات را نمی آموزیم بلکه آنها را تحلیل میکنیم. ۳.فراگیری مکانیزم وتحلیل عقود معین، ما را در ترکیب آنها در عقود نامعین یاری میدهد. ۴.قراردادهای جدید را نیز میشناسیم. فی الحال 🛢دربخش نفت وگاز،قراردادها عمدتا به سه صورت است: -امتیاز یا Concession -مشارکت در تولید یا Production Sharing Contract -قرارداد خدمت یا Service Contract 💰ودرحوزه بورس،چهار نوع قرارداد شایع عبارتنداز؛ -آتی خاص یاForward Contract -آتی یاFuture Contract -اختیارمعامله یاOption Contract -معاوضه یاSwap Contract البته این اقسام چون ازا بزارهای مشتقه مالیند،درحوزه نفت نیزبکار می آیند. 💡البته درس گفتارهای حقیر با موضوع تحلیل عقود‌ جدید بارگزاری خواهد شد درعین حال هرکدام ازقراردادهای مذکور‌ نیاز به توضیح وتحلیل فقهی داشت در‌ خدمتیم. ملتمس دعا 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی یاد داشتهایی حول وحی(۱) مراد از آوردن مثل قرآن: آیا مراد آوردن مثل قرآنست یا آوردنی مثل آوردن قرآن؟ احتمال اول: اگر مراد از مثل قرآن،مثل آیات قرآن باشد، حال؛ -اگر مراد از مثل،وحدت موضوعی و محمولی باشد،آوردن مثل،مصداق ندارد چرا که تحصیل حاصل،مستحیل است(مبنا،امتناع اجتماع مثلین است). -اما اگر مراد از مثل،وحدت موضوعی یا محمولی به تنهایی باشد،دیگر مثل،نبوده و باز آوردن مثل ،مصداق ندارد. پس احتمال اول به هر دو قسمش مستحیل است.فثبت احتمال دوم. احتمال دوم: یعنی مراد آیه احتمالا آوردنی مثل آوردن قرآنست. عوامل مؤثر در تکوین مفهوم آوردن: 1⃣ بستر زمانی،زمینی و فرهنگی اعم از سیاسی،اقتصادی و... 2⃣ فاعل آوردن(شخص نبی) 3⃣ مفعول آوردن(وحی) ثابت شد که آوردن مثل مفعول(گزاره های وحی)،مستحیلست. اما وجوه سه گانه اعجاز یعنی؛أمی بودن پیامبر(ص)،علو بیانی و انسجام آیات،هر سه با عوامل ۱ و ۲ مرتبطند. با گذر زمان،بر مخاطبان تحدی و بالنتیجه براتقان اعجاز افزوده میشود. اشکال:اعجاز قرآن،مختص عصر جاهلیست. پاسخ:زمان و زبان نزول،اهمیتی ندارد(البته صرفا در این جهت و گرنه بنابر آیات شریفه عربی مبین موضوعیت دارد)و بالاتر،هر چه زمانه و زمینه نزول،بدوی تر،قیاس اولویت،نافذتر و آن اینکه؛ در عصر پیشرفت و دقت علوم زبانی،آوردنی،چون آوردن قرآن را نشاید، فضلا علی العصر النزول. والسلام علیکم ورحمة الله 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
باتقدیم سلام واحترام خدمت همراهان محترم و فرهیخته چند روزی است،عواملی جسمی دست به هم داده و بر حقیر تاخته اند اولا از نگارش بعضا نامرتب مطالب بی مقدارم عذرخواهم وثانیا از محضر یکایکتان مستدعی دعایم. یاعلی میثم فتحی 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی یاد داشتهای «سخن گفتن ازخدا» ۱ Speaking Of God عنوانی است که قدمت آن به قدمت تاریخ اندیشه است. 💠برخی قائل به الهیات اثباتی اند. 💠برخی قائل به الهیات سلبی اند ،مانند دیونوسیوس،فلوطین،ابن میمون، کیرکگارد،بارت،نیفتریک،قاضی سعید قمی. یعنی سخن گفتن از خدا را ممنوع و یا ممتنع میدانند و 💠برخی نیز ره میانه پیش گرفتند ،چون ابن عربی،صدرالمتألهین،علامه طباطبایی و... یعنی سخن گفتن از خدا را به نحو موجبه جزئیه میپذیرند. ✍در این یادداشت،یکی از استدلالهای حقیر در دفاع از الهیات سلبی بیان میشود. آیاچیزهایی قابل توصیفند که شناخته میشوند یا بالعکس یا هر دو یا هیچ کدام؟❓ وجود لفظی،مسبوق به وجود ذهنی است و وجود ذهنی یعنی مُدرَک و معروف پس لولاالمعرفه،لاالتبیین والتوصیف و بالعکس(هیچ غیر قابل شناختی قابل تبیین نیست و عکس مستوی همین قضیه که آنهم سالبه کلیه است). 🔺باید دقت شود که وجود ذهنی الزاما مبتنی بر وجود عینی نیست مانند نظریه ریسمان که فقط در دنیایی با بیش از سه بعد مکانی معنا دارد و با اینکه هست لکن محسوس نیست. 🔺اما وجود لفظی حتما ملازم با وجود ذهنی است.چرا که لفظ،مهمل است و مستعمل و لفظ مستعمل است که دالّ است و دالّ،ملازم بامدلول است(به لزوم بیّن،حال بمعنی الاعم و یا بمعنی الاخص) ✍ حال،علت ذهنی بودن مدلول: استعمال لفظ،مسبوق به وضع آن است و واضع،عندالوضع،طرفین وضع،یعنی موضوع (لفظ)و موضوع له(مدلول)را متصور میشود پس وجود لفظی(تبیین)،ملازم با وجود ذهنی است. ✍حال،معرفت یا و جود ذهنی و به تبع آن،تبیین یا وجود لفظی دوگونه اند: مفاد هلیه بسیطه(وجودوعدم شیئ)و مفادهلیه مرکبه(وجودوعدم صفاتی در شیئ). بایددقت شودکه؛ ۱.حل هلیات،ملازم بایکدیگرنیست. ۲.حل هلیه مرکبه،مسبوق به حل هلیه بسیطه است و لا عکس. پس گاهی درک و تبیینی از مفاد هلیه بسیطه داریم اما راهی به مرکبه نداریم. مانند همان ابعاد اضافی فضایی و... اما در باب خداوند،مالاماهیة له،لامقولة له ومالامقولة له،لامقالة له أی لاجنس له ولافصل له فلذا لاتعریف له، 💠پس در باب خدا،فرض هلیات بسیطه نمیرود و ادله محکم براهین اثبات وجود خدا مانند وجوب و امکان و...و نه دلیل نظم،تنها تأمین کننده مفاد هلیه بسیطه است یعنی خدایی وجود دارد. 💠پس سخن گفتن از خدا اگر به معنای توصیف او باشد،نه ممنوع،بل غیر ممکن و مستحیل است. والسلام علیکم ورحمة الله 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan ❓❓❓سوال ❓❓❓ با عرض سلام خدمت استاد گرامی حجت الاسلام فتحی پیشاپیش از اسائه ادب به شما عذر خواهی میکنم. دانش فلسفی بنده بسیار کمتر از آن است که بتوانم مطلب شما رو نقد کنم ولی در رابطه با یادداشت حضرتعالی چند سوال دارم. اولا، تقسیم هلیه (whetherness) به بسیطه و مرکبه مورد اتفاق نظر نیست. مثلا کانت وجود هلیه بسیطه را قبول ندارد. به بیان ساده چطور وجود خداوند بدون داشتن پیش فرض ذهنی در مورد حداقل یک صفت تحقق می یابد؟ تین پیش فرض در مورد خداوند که مالاماهیة له،لامقولةله ومالامقولة له،لامقالة له أی لاجنس له ولافصل له و لاتعریف له آیا خود نوعی توصیف خداوند نیست؟ به نظرم شما حداقل خالق بودن خداوند را پیش فرضی برای اثبات وجود خداوند دارید! دوما، آنطور که گفته میشود امثال ملاصدرا هلیه بسیطه را تنها در ممکنات می پذیرند و نه در وجود واجب در حالیکه جنابعالی هلیه بسیطه را برای اثبات واجب الوجود بیان فرمودید. ناگفته نماند خود واجب و ممکن نوعی صفت هستند برای وجود. سوما فرمودید براهین اثبات وجود خداوند تنها تأمین کننده مفاد هلیه بسیطه است یعنی خدایی وجود دارد. تمام این براهین ابتدا صورتی ذهنی از خداوند (personal انسان وار, individual متشخص یا نامتشخص, خدای وحدت وجود و...) ارائه میدهند و این مستلزم تعریف خداوند است. باز هم از اسائه ادبم عذر خواهی می کنم. 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan کانال برهان: بسمه تعالی یادداشت های«سخن گفتن ازخدا»۲ و پاسخ نقد وارده باتقدیم سلام واحترام و تشکر از نقد خوب و بذل محبتتان و عطف توجه به اینکه نقد و پرسش،نه تنها اسائه ادب نیست بلکه وفق روایات،تأدیب و از اسباب شادمانی منتقد الیه است، ✍عارضم: 1⃣هلیات،موضوعی نیست که انکارپذیر باشد چرا که هلیه بسیطه پرسش از وجود و عدم و یا قضیه ای است که محمول آن،وجود است وهلیه مرکبه،پرسش از وجود و عدم وصفست و انکار این پرسش ها فرض عقلی ندارد بلکه معرکه آراء مختلف مانند کانت و صدرالمتألهین و علامه و...در این خصوص،به قضایای ثنائیه وثلاثیه،وجود رابط وبخش محمولی مربوطست. 🔸مثلا کانت قضیه هلیه بسیطه را نه تحلیلی می داند و نه ترکیبی که اگر لازم بود این محل منازعه را در یادداشت های بعدی بشکافیم. 2⃣مر
اد حقیر از توصیف،یعنی بیان گزاره ای معنا دار به عبارتی،صدق وکذب پذیر. ✅حال قضایایی که در باب صفات الهی اند: 🔵اگرموجبه بیان شوند،مثلاخدا الف است یا خدا دارای الف است،وفق قاعده فرعیه (ثبوت شیئ لشیئ فرع لثبوت المثبَت له)،تا موضوع قضیه،متصوَّر معلوم نباشد،تصدیق قضیه،بی معناست و می دانیم در مورد خدا تصور حصولی موضوع،مستحیل است پس این قضیه بی معنا است مگر نزد عارفان که باز گزارش علم حضوری آنان علی فرض امکان بیان، نزد ما بی معنا است چراکه علم حضوری به طریق عادی قابل انتقال نیست. 🔵اگر سالبه بیان شوند،مثلاخدا الف نیست و یا خدا دارای الف نیست،سالبه به انتفای موضوع میشود که همواره صادق است. حال انتفای موضوع بدین معنا نیست که خدا وجود ندارد بلکه تصور او موجود نیست. 💠پس هر گونه بیان یا قضیه ای در توصیف خدابی معنا است وصفات الهی قابل بیان نیستند بلکه قابل مشاهده اند مگر اینکه این توصیفات از ناحیه خدا و یا فرستادگان او علیهم صلوات الله باشد که از باب ترسیم هدف ادراکی بشری است نه ازباب Description 💠چه اینکه امیرالمؤمنین فرمودند: «لم أعبد ربا لم أره» این قبیل گزاره ها نیز محصول تعقل مستقیم و فلسفه نیستند بلکه بر آمده از بیانات الهیه اند که البته مبانی آنها عقلی است. 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 3⃣فرمودید:«خالق بودن خدا پیشفرض اثبات وجود خداست» این بیان شما مستلزم دور است چرا که با این بیان اثبات وجود خدا مبتنی بر خالقیت و خالقیت نیز خود،فرع و لازمه وجود خدا است چرا که وصفی از او است. 4⃣هلیه بسیطه،لابشرط از وجود و ماهیت وأنحاء این دو است. 5⃣صورت انسان وار از خدا صورت خدا نیست و اساسا بحث نیز بر سرهمی است که صفات خدا ماهیتا باصفات بشری متفاوتند گر چه مشترک لفظی باشند. والله العالم والسلام علیکم و رحمة الله 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
«به هر باد خرمن نشاید فشاند» یادداشتی فقهی در باب بخشی از سخنان رئیس جمهور در کرمان سکوت مرگبار زعمای دین نیز مصداق ترک نهی از منکر است و امید آنکه تارکان نهی از منکر از خوف در غلطیدن در منکری بزرگتر که چه بسا قائل این اباطیل در‌ صدد آن است یعنی آشفتن جامعه دم فروبسته باشند. در کانال بخوانید 👇👇 🆔 @boorhan_fathi
❓ سوال ❓ کلیپی در فضای مجازی پخش شده که در ان شخصی روحانی بیان میکند که زنان نیز از حیوانات مثل اسب و گاو و‌‌..هستند و تنها برای استفاده مرد خلق شده اند .حیواناتی به شکل انسان تا مردها وحشت نکنند نظر استاد را در این مورد میخواستم جویا شوم ✅پاسخ✅ بسمه تعالی با تقدیم سلام و احترام چند نکته: 1⃣ این سخنرانی تقطیع شده.در اصل ایشان قصد نقد بخشی از بیان ملاصدرا در مجلد هفتم اسفار و شرح حاجی سبزواری در باب همین فراز را داشته اند.آن فرازی که صدرا در باب منافعی که خداوند در حیوانات آفریده سخن میگوید که البته حیوان در اینجا حیوان منطقی است که شامل انسان نیز میشود. 2⃣ قائل به عصمت صدرا نیستیم اما بیان آقای شیرازی جملات او را تحریف کرده است چرا که دقیقا صدرا بعد از بیان جملاتش همین آیه را که ایشان آورده می آورد و مضمون آن اینست که زن و مرد از یک جنسند پس اگر مرادش همانندی زنان و چارپایان باشد این حکم برای مردان نیز صادق میشود. 3⃣ مراد از حیوان در تعابیر صدرا حیوان منطقی است که شامل انسان نیز میشود بنابر تعریف انسان به حیوان ناطق.حیوان به این معنا جنس است وزن و مرد صنوف آن(التنویع باالفصل والتصنیف بالخاصة)و این معنا ترجمان منطقی آیه«خلق لکم من انفسکم»است. 4⃣ ضمیر«کم» در «خلق لکم»به تنهایی نشان دهنده مرد نیست بلکه مرجع آن اعم از مذکر و مؤنث است. 5⃣ اما اینکه حاجی سبزواری میگوید زنان به حیوان صامت نزدیکند ،اینجا حیوان صامت به معنای چارپایان زبان بسته نیست بلکه صامت در برابر ناطق است و ناطق یعنی اندیشنده بالقوه.پس مراد اینست که با اینکه زنان حیوان ناطق اند اما عنصر عقل مدرک کلیات و اندیشه در آنها کم رنگ است و البته به زعم حقیر این قضیه مانند بیان امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه در مورد زنان که «هن نواقص العقول » ،علی فرض صحت سند میتواند قضیه خارجیه باشد نه حقیقیه یعنی صرفا توصیف زنان زمان صدرا و صدرا سلام باشد که دچار استحمار و استحماق بودند نه زنان تمام دور انها به علاوه که برخی مردان نیز از این صفت نقص عقل بی بهره نیستند. 6⃣ علی فرض وارد بودن این اشکال بر صدرا با همین یک جمله نمیتوان بعد اورا از اهل البیت(ع)قضاوت نمود چرا که اگر با این یک فراز بعد او را نتیجه بگیریم نظر ما راجع به شرح اصول کافی او چه باید باشد؟ ملتمس دعا ملتمس دعا 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
بسمه تعالی 🍉🍉«این شب یلدا»🍉🍉 کلمه sareda=سرد،سال دی=دادار و آفریننده یلدا=تولد و گشایش 🖋بنا بر اوستا شروع سال با فصل سرد است و ابتدای دی ماه و ابوریحان بیرونی درآثار الباقیه اول دی را خور،به معنای خرم می نامد و در اوستا فردای شب یلدا روز غلبه اورمزد بر اهریمن و روشنایی و گرمای خورشید بر تاریکی و سردی است پس برای غالب مردم آن روزگار که برزگر بودند روز شکرگزاری بوده است. ❌البته با اینکه عقیده ای نداریم که امشب مولد میترا و الهه خورشید است اما به زعم حقیر سنت صله رحم شب یلدا از آن،سنن صالحه ایرانیان بوده است و بنابر روایت امیرالمؤمنین(ع) که سنن صالحه اقوام و امم را سلب نکنید ما هم آن را محترم می دانیم. حال،چه بهتر که با توسعه در قوم و خویش به وسعت هم وطنان،سفره و صله آنان را نیز بگستریم و در حد توان در تندباد حوادث این روزگار اشکی ستانده و لبخندی بنشانیم. 🔵سیستان و بلوچستان و خوزستان و آذربایجان و...اکباد وا عضای پیکر مسلمین اند. باشد که سفره وجودمان را بگستریم و متنعمش باشیم که این مهم بیش از آنکه ضروری آسیب دیدگان باشد برای خودمان ضروری است: 🔸قال الحسین(ع):اعلموا أن حوائج الناس الیکم من نعم الناس علیکم فلاتملوا النعم فتتحول الی غیرکم (حوایج ارایه شده به شمانعمت برشماست آنراکفران نکنیدکه به دیگری ارایه میشود) 🔸کشایش ازدیگران موجب غمگساری دردنیا و آخرت است: من نفس کربة مؤمن فرج الله عنه کرب الدنیا والآخرة 🔶اصلا در جوامع حدیثی«الاهتمام بامور المسلمین»،عنوان مستقلی است که روایات متعددی را به خود اختصاص داده است لکن باید دقت شود که اجرخیر با منت،زائل نشود که سیدالساجدین(ع) در دعای مکارم الاخلاق می فرمایند: وأجر للناس علی یدی الخیر و لاتمحقه بالمن 🔶این پناهگاهی بی پناهان،سیره سرورانمان است تا به امروز. صاحب الامر(عج) خطاب به امام حسین(ع) در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند: کنت ربیع الأیتام وعصمة الأنام و عز الاسلام و معدن الأحکام و حلیف الأنعام بر این اساس بهار یتیمان و پناه مردم است که عزت اسلام است پس عزت،که جوهره حاکمیت است ملازم با پناهگاهی آدمیان است. 🔷خدا کند که اگر دست ایرانیان نه به سبب سستی و بی فضلی بلکه بلایای طبیعی بسوی هم دراز شد هیچ گاه بسوی اجنبی دراز نشود که حسین بن علی(ع) فرمودند: نیازخود را به سه کس عرضه کن:متدین و جوانمرد و با اصل و نسب ...ولاترفع حاجتک الا الی احد ثلاثة: الی ذی دین أو مروة أو حسب... 🔵 ازمصادیق قاعده میسور این است که درصورت تعذر بذل مالی،بذل اخلاقی را در یغ نورزیم: إنکم لن تسعوا الناس بأموالکم فسعوهم بأخلاقکم والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته میثم فتحی 30 آذر 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan98
بسمه تعالی ✍چکیده مباحث خارج فقه سال ۹۴ بحث ثوب مصلی«بحث لباس و نماز مشهور» قلمرو شهرت حرام: شهرت یا انگشت نما شدن تحصیلیه است و حصولیه 1⃣شهرت حصولیه: شهرت برآمده از فضائل اعتباریه و عقلیه و عقلائیه را حصولیه گوییم. با توجه به اینکه محکومیت صفات حدوثی به احکام تکلیفیه بی معناست چرا که فعل اختیاری مکلف نیست که موضوع فقه باشد این مقدماتندکه مختار مکلفند و محکوم به احکام خمسه تکلیفیه اعم از مقدمات داخلیه و خارجیه و مقدمات شهرت حصولیه نیز جائز و در مواردی مستحب و واجب است پس حرمت در خصوص این سنخ شهرت طرح میشود. 2⃣شهرت تحصیلیه: شهرت برآمده از شهرت طلبی است.در واقع شهرت طلبی است که از باب مقدمه داخلیه شهرت تحصیلیه،حرام است. ✍ مبنای حرمت شهرت طلبی: با توجه به اینکه کذب،عدم تطابق مراد متکلم با واقع است و پیشتر ثابت کردیم که به رأی حقیر توریه نیز کذب است،شهرت تحصیلیه نیز از مصادیق کذب عملی است و شهرت طلبی ،مقدمات داخلیه آن پس به نظر،حرمت شهرت تحصیلیه از باب کذب بودن آن می باشد. 🖋پس در آن مواضعی که کذب،احکام مختلفی می یابد،این مصداق آن نیز از باب حکم متداخلین(اذا صدقت الکلیه صدقت الجزئیه و لا عکس)،محکوم به همان احکام خواهد بود. مثلا اگر در موضعی کذب واجب باشد مانند موارد ضررهای معتنی به(انفاس و اموال وأعراض)،شهرت طلبی نیز چنین است. فرع ۱ ❓حکم تکسب به شهرت تحصیلیه چیست؟ جواب: مبنای حرمت آن بنابر اصل،باقی است وانما الکلام در بطلان معامله است.اگر مشمول عناوین مبطله معامله مانند إغراء به جهل منجر به إضرار معتنی به شود مبطل هم خواهد بود وگرنه معامله تنها مشمول حرمت است. فرع۲: ❓حکم صلوة مقرون به شهرت طلبی مثلا صلوة فی الثوب المشهوره چیست؟ حرام و باطل و یا حرام؟ جواب:عنوان حرمت بنابر اصل باقی است لکن ادله ای با این موضوع موجود نیست پس بحث در دایره اصول عملیه مطرح میشود و از بین اصول عملیه،مجرای استصحاب است چرا که یقین سابق به صحت صلوة با لباس غیر مشهوره موجود است و شک در رافعیت موجود است پس استصحاب مطرح میباشد. بنابر استصحاب صلوة باطل نیست لکن نماز در این لباس حرمت دارد. نکته: بیان لباس وصلوة مشهوره در این دو عنوان در روایات شاید از باب لا اقتضائیت ممنوعیت شهرت تحصیلیه نسبت به عبادیات و توصلیات باشد .والله العالم. فرع۳: لباس روحانیت با اینکه شهرت دارد لکن چون شهرتش حصولی است پس حرمت لباس مشهوره به شهرت تحصیلیه را ندارد. والسلام علیکم و رحمةالله 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
چکیده خارج اصول(از سال 94) (ابتدا:مبحث الفاظ/تعریف علم اصول) تعریف مرحوم وحید و صاحب قوانین (تعریف مشهور) : علم به قواعد ممهده برای استنباط حکم شرعی. 🖊سیدنا الاستاد محقق شاهرودی: منظور از تعریف در اینجا بیان ضابط و معیار اصولی است.یعنی همان جداکننده ی مسائل هر علمی از علم دیگر. پس مراد از تعریف،شرح جنس و فصل ماهیات در تعریف حقیقی نیست. ✍🏻اشکال ما به سیدنا الاستاد: فارغ از اعتقاد ما به استحاله ی تعریف منطقی که با این وجود تعریف خود را از این علم در پایان ارائه خواهیم نمود،معیار مورد اشاره ی ایشان قدر ممیزه اتفاقا یا فصل است و یا خاصه.) سه شاخصه ی تعریف مشهور ،قاعده بودن،در طریق استنباط حکم شرعی قرار گرفتن و حکم شرعی فرعی است. حال،اشکالات محققین به این تعریف مربوط به عدم جامعیت و مانعیت تعریف است. عدم جامعیت: بنابراین تعریف غیر از ادله ی قطعیه مثل اجماع(علی فرض پذیرش) و سیره و ظهورات قرآنیه ی قطعیه(نصوص)، سایر قواعد خارجند،چرا که:اصول عملیه مانند برائت شرعی،حکم واقعی را بیان نمی کنند،اصول عملیه ی عقلیه مثل برائت عقلی و اشتغال،ما را به استنباط حکم واقعی شرعی نمی رسانند همچنین امارات.پس امهات مسائل اصولی از این تعریف خارجند. عدم مانعیت: سیدنا الاستاد: این تعریف از دو جهت مانع نیست: 1_عدم مانعیت نسبت به قواعد فقهی،چرا که برخی قواعد فقهی هم در طریق رسیدن به حکم قرار میگیرند،مانند ما لا یضمن بصحیحه،یضمن بفساده 2_ عدم مانعیت نسبت به مسائل علوم دیگر غیر از اصول.چرا که برخی از علوم دیگر نیز در طریق استنباط قرار می گیرند مانند رجال و لغت و مثل رای مرحوم محقق خوئی در رجال که اواخر از آن برگشتند مبنی بر صحت وثاقت راویانی که در اسانید کامل الزیارات و یا تفسیر علی بن ابراهیم قومی واقع شده بودند که این هم در طریق استنباط قرار می گیرد. (✍🏻اشکال ما:مناط در اشکالات واحد نیست چرا که اصول عملیه را در طریق استنباط نمی دانسته اما رجال و لغت و ... را در طریق می دانند و حال آن که در طریق استنباط بودن نمی تواند مناط اشکال باشد چرا که گزاره ها و یا علومی می توانند بالواسطه و یا بلا واسطه در طریق استنباط واقع شوند.) ادامه دارد .... 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
چکیده خارج اصول از سال ۹۴ ادامه مبحث الفاظ /تعریف علم اصول.. برخی علمای اصول تلاش کردند با تغیراتی در تعریف،این اشکالات سه گانه را پاسخ دهند از این رو تعاریف در کتب اصول متفاوت شده است. دفع اشکال عدم جامعیت: پاسخ مرحوم آخوند:ایشان برای رفع این اشکال،قیدی افزوده است: صناعه یعرف بها القواعد التی یمکن ان تقع فی طریق استنباط الاحکام او التی ینتهی الیها فی مقام العمل(کفایه ص ۹)با قید 《انتهی》به وظیفه ی عملیه،ایشان اصول عملیه را نیز وارد کردند چرا که اگر چه اصول عملیه حکم واقعی را معلوم نمی کند لکن تکلیف عملی را مشخص می کند. اشکالات سیدنا الاستاد به مرحوم آخوند:بیان او تام نیست به دو دلیل: 1_ نمی توان هر قیدی که تعریف مخالف با آن باشد را با عطف در تعریف وارد نمود. (✍🏻اشکال ما به سیدنا الاستاد:قضیه ای عطف شده و می تواند عطف شود که وحدت محمولی دارد.در واقع معطوف و معطوف علیه هر دو مستفاد در طریق استنباط هستند.) 2_ اصول عملیه در طریق استنباط نیستند بلکه این اصول علمیه خود،وظیفه ی عملی اند.پس بنا بر تعریف،قاعده ی اصولی،غیر از نتیجه و مستنبط است.مانند اصل برائت که خود وظیفه ی عملی است. پاسخ محقق خوئی(در تقریرات قدیم ایشان): کافیست در تعریف بگوئیم:القواعد الممهده للانتها:الی الوظیفه العملیه. بدین ترتیب شامل اصول عملیه عقلی و شرعی و امارات وعلم و قطع به حکم واقعی ثابت می شود پ چرا که در تمام آن ها وظیفه ی عملی وجود دارد. اشکال سیدنا الاستاد: اشکال 2 به مرحوم آخوند: ✍اشکالات ما: اولا: به اشکال 2 محقق شاهرودی به آخوند:از این ظاهر نمی توان نفی ما عدا را مفهوم گرفت. ثانیا: با غایت به اینکه تعریف،لابشرط از باالواسطه و بلاواسطه است اشکال 2 وارد نیست. 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
چکیده درس های خارج اصول(غیر مستقلات) تمام الکلام فی الضد: بنابر تعریف ضد عام و خاص،مساله در این باب این است که آیا امر به شئ مقتضی ضد عام و یا خاص او هست یا خیر؟ انحاء این اقتضا به اشکال زیر است: 1 )عینیت: یعنی امر به شئ بالمطابقه دال بر نهی از ضد عام است. 2 )جزئیت:بنابر آنکه امر،مرکب از طلب شئ و نهی از ترک آن باشد(نظر به صاحب معالم)که در این صورت بالتضمن دال بر نهی از ضد عام است. 3 )ملازمه:که خود به سه شکل قابل بررسی است: الف)امر شیئ ملازم با نهی از ضد عام است به نحو لزوم بیّن بمعنی الاخص(دلالت التزامی) ب) امر به شی ملازم با نهی از ضد عام است به نحو لزوم بین بالمعنی الاعم ج) امر به شی ملازم با نهی از ضد عام است نه نحو لزوم غیر بیّن که دو قسم اخر (ب و ج)، دلالت عقلیه و بواقی، دلالت لفظیه اند. ✍🏻مختار حقیر : بین امر به شی و نهی از ضد عامش ،این همانی است. اساسا این بیان مصداقی از قاعده نقض مصاعف (Double Negation) است؛ که از قواعد منطق جملات است ~~P=P در موضع این همانی ، دلالتی موجود نیست در حالی که مفاهیم اقتضاء ،تلازم ، دلالت ، فرع بر دوئیت است که در این جا موجود نیست فلذا به زعم حقیر و بر این مبنا با تحلیل پرسشی که به تورم پاسخ ها منتهی شده ، در میابیم که ساختار منطق پرسش ، تمام نیست. هر سه دسته نظریات علاوه بر اشکال مسبوقیت به دوئیت ، با این اشکالات مواجهند: - وفق نظریه ی عینیت، دلالت، معنا ندارد.نه نسبت به ذات شئ و نه ذاتیات آن. - نظریه ی جزیئت که مبتنی بر ترکب امر است،مجازفه است چرا که: 1 ) مدعا بی دلیل است. 2 )مستلزم تحلیل الشئ الی نفسه و غیره است. امر:طلب شئ و ... 3 ) مستلزم تسلسل است چرا که خود طلب شئ باز همین ترکیب را دارد. - نظریات تلازم نیز علاوه بر اشکال اصلی، مدعیات بی دلیلند. 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan
❓❓❓سوال❓❓❓ نطر استاد در مورد سوزاندن کتاب پزشکی "اریسون" توسط حاج اقای تبریزیان مدرس طب سنتی و اسلامی چیست که جدیدا کلیپش در آمده 💎جواب 💎 سلام واحترام 1⃣علمی بنام طب اسلامی نداریم بلکه برخی ارشادات پراکنده پیرامون برخی مسائل طبی داریم که اولا نیازمند بررسی های سندی است و ثانیا مکتب نیست 2⃣آقای تبریزیان آیت الله نیست 3⃣سنت کتاب سوزی،جاهلیت اخراییست 4⃣اصول طب هاریسون یک مکتب پزشکی است که میتواند نقد علمی داشته باشد نه بدین شکل و آن هم بوسیله ناقد متخصص پزشکی نه ایشان ✅در انتها اعلام برائت مرکز مدیریت حوزات علمیه و برخی محققان را از این جریانات می ستاییم ملتمس دعا 🆔 @boorhan_fathi 📖کانال رسمی میثم فتحی در تلگرام 🔍کانال رسمی میثم فتحی در ایتا: https://eitaa.com/fathi_boorhan