نام عملیات : بیت المقدس ( الی بیت المقدس )
زمان اجرا : ۱۳۶۱/۲/۱۰
مدت اجرا : 25 روز
مکان اجرا : منطقه عمومی رودخانه کرخه و غرب رود کارون
رمز عملیات : یا علی ابن ابی طالب
تلفات دشمن : 35500 نفر کشته ، زخمی و اسیر
ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش
اهداف عملیات : آزاد سازی خرمشهر و خارج ساختن شهر های اهواز ، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه سنگین دشمن – طی چهار مرحله
آقا جان، آنقدر منتظر آمدنتان ماند تا در انتظار شهادت به خادمی حرمتان نائل شد و رسم سربازی را با بیعت حسینی خونین امضاء کرد
روزهای جشن جلوی مسجد را شلوغ می کرد، صندلی و ایستگاه صلواتی و ماشین بستنی اش معروف بود. کاری می کرد همه بفهمند مولايش را دوست دارد و برای آمدنش هیاهو می کند.
#صباغیان در این راه همه را همراه می کرد حتی مقدار کم.
امروز ما هم در ایجاد شادی در تولد امام زمانمان قدم برداریم🍃✨
شهیده #طیبه_واعظی
#سنگ_مزار #شکسته
خانواده ای که ۶ شهید تقدیم انقلاب کردند.
سنگ بالای مزارش را شکسته اند
منافقین از قبر اینها هم می ترسند.
مظلومترین شهدا اينجا آرامیده اند.
حوالی مزار شهید اندرزگو که خود مظلوميتش فریاد علی گونه دارد.
شهدای انقلاب را هم زیارت کنیم.
ای کاش شهدای مدافع حرم میهمان این قطعه هم شوند شاید آنها کاری کنند.
شادی روحشان صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#پیام
من 14سال با حاجی بودم.انقدر من به حاجی وابسته بودم و انقدر حاجی حواسش به من بود که آدمای بیرون مسجد هروقت منو میدیدن میگفتن بابا اکبرت چطوره؟چون همه جا دیگه من و حاجی رو پدر و پسر میدونستن
تو پایگاه ام بهم میگفتن سوگلی اکبر😔
چون یه بار بچه ها بد بلایی سرم آوردن حاجی ام اومد تلافیشو سرهمشون درآورد و گفت حسین خط قرمزه منه.کسی حق نداره بهش چیزی بگه.
#شهیدغلام_حیدر_رستمی
روایت #ننه_غلام و #رهبر
کسی نمیدانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام میگفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضیها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال 1322 به دنیا آمد، حلقهای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطرهای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار میکرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانیها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشهای از کشور باشد و مادر تنها.
سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی میکردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقهاش ننشسته بود که گروهکهای ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانوادههایشان شهید شدند. تمام راههای ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر میآوردند و شهدا و مجروحین را میبردند!
این روزها ننه غلام، بیشتر وقتها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیتا... طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش میگشت و برایش اسفند دود میکرد و ذکر میگفت.
غلام خانهای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانهای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.
چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابانهای اطراف خانه، حجلهای برپا میشد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوانها گریه میکرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریهها همیشه خودش گریز میزد به کربلا و برای سیدالشهدا میگریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی....
ننه غلام اگر سرش میرفت، جلسه روضهاش عقب نمیافتاد. آن وقتها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانههای مردم، پولی را کنار میگذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن میخواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.
سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیاتهای محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین میرود و منفجر میشود.
حالا سختترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروسهایشان قصه را میدانستند، اما ننه غلام نمیدانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.
مشهد، سال 1343
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زنها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده میکردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیتا... سیدجواد خامنهای، میخواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوهها را لب حوض میشست و در سبدی میریخت، با لهجه شیرین تربتیاش ریزریز حرف میزد و زنهای دیگر را سرگرم میکرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمیرسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقهاش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.
داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زنها صلوات میگرفت و زیر لب ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او میچسبید.
ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانهاش را برای همه تعریف میکرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را میدانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضههای ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.
*این دیدار در ۷۶/۱/۷ در مشهد مقدس انجام شد.
کتاب میزبانی از بهشت
شادی روح مادران و پدران شهدا صلوات.🌷
نگاه چشم هایش یا بر زمین بود و یا به نقطه ای دور خیره می ماند تا چشم در چشم نامحرم نشود.
عادت قشنگی داشت، دست بر سینه می گذاشت و با خانم ها حرف می زد.
احترام بسیار خاص برای خانم ها قائل بود.
... و ما در پشت اينهمه احترام و حیا چقدر دیر فهمیدیم که حرمت چادر مادر را نگه می داشتی به تقدس نام زهرا سلام الله عليها
زیارت چشم هايت قبول در آخرین لحظات لقاء الله در دیدن وجه الله
@fatholfotooh
#پیام
السلام و علیک یا علی ابن موسی الرضا
.
چقد خوبه دل و روحت با آسمونیا گره بخوره...
دلت که تنگ باشه
دلت که هوای زیارت کنه
کافیه بری گلزار شهدا،لب باز کنی از حرف دل
فرقی نمیکنه دلتنگ کربلا باشی،یا مشهد
دلت تنگه امام علی باشه،یا حرم حضرت معصومه
سامرا بخوای یا کاظمین
خودشون میرن اجازتو میگیرن،دعوتنامه رو واست میارن...
یادم نمیره کربلامو همون روزی گرفتم که زیر بارون اومدم سر مزارتون و حالا این مشهدو...
خوشحالم که توو آسمونا پیشِ خوبا یکی هست که هوای ما رو داره،یکی هست برای واسطه...
آمدم ای شاه پناهم بده...
امروز تاریخ شهادت شهید #بلباسی، یکسال دیگر را رقم زد.
امسال با همسر و فرزندان شهید در یک مقر، خاطرات مردان خادم الشهداء مرور شد و فهمیدیم #صباغیان و #بلباسی با هم ارتباط داشتند. همسرش میگفت شماره حاجی توی گوشی همسرم هست.
🍃🍃🍃🍃🍃
و اينحا هم کار خادمی شهدا و راهیان نور آنها را به هم پیوند داده بود. مسیر را شناختند و رفتند تا باشد از آن دنيا برای در مسیر ماندنمان دعا کنند.
شادی روحشان صلوات.🌷
#وصیتنامه
شهید #قجه_ای
... درخواست عاجزانه دارم که از خط رهبریت امام امت پیروی کنید تا سرعت و ضربات مشت بر دهان ابرقدرتها بیشتر شود. برای اینکه جوانان متعهد و شجاع بارآیند، و از مرگ نترسانید که زیر بار ذلت زندگی کنند ولی از ترس مرگ خروش نکنند، قربانی شدن در راه تحقق اسلام و اهداف انقلاب اسلامی آرزوی ماست بگذارید ما فداشویم اما نگذارید که جمهوری اسلامی و خط امام بیش از این دستخوش حملات مخالفان شود
هدایت شده از هواداران علی اکبر رائفی پور
🚨 فوری
🔸 رئیس جمهور آمریکا فرمان خروج آمریکا از برجام و بازگرداندن تحریمهای هستهای ایران را امضا کرد.
✅ @masafcom