eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
511 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
187 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شبهای با شهدا
یاد شهید مدافع حرم بخیر؛ یک روز مانده به پیروزی جبهه مقاومت اسلامی، به شکسته شدن آخرین سنگر داعش در منطقه البوکمال، کانال های تلگرامی و صفحه های پرطرفدار در اینستاگرام ، پر از تصاویری متفاوت از یک جوان مدافع حرم دهه هفتادی شد؛ جوانی با ظاهری شبیه مدل های سینمایی که می گفتند در سوریه شهید شده؛ شهید مدافع حرمی به اسم بابک نوری هریس. قصه شهید بابک نوری هریس، از همین جا شروع شد، از وقتی عکس هایش یکی یکی در فضای مجازی منتشر شدند و روی قضاوت خیلی ها خط کشیدند، قضاوتی که معیار و اندازه اش چشم آدم ها بود؛ خط کشی که نمی توانست عکس آخرین سلفی بابک در سوریه را کنار عکس های قبل از اعزامش بگذارد و بپذیرد که قهرمان هر دو عکس یک نفر است. ما در جریان بودیم که می خواهد به سوریه اعزام شود. روزی که می خواست برود، من داشتم تلویزیون نگاه می کردم که بابک آمد خانه رفت اتاقش و بعد با یک کوله پشتی رفت بیرون و چند دقیقه بعد بی کوله پشتی برگشت. بعد هم به مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده. او هم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد شاید که بابک منصرف بشود اما بابک تصمیمش را گرفته بود، گفت من (س) را خواب دیدم دیگر نمی توانم اینجا بمانم باید بروم سوریه. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست ، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام. حتی شنیدم که به او گفته اند که چطور می خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی،بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است، ، می روم پیش مادر اصلی مان سلام الله علیها. شادی روحش @shabhayeshahid
بخشی از #وصیتنامه #شهید #بابک_نوری_هريس ... به تو حسادت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. تو را می‌ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت از امام پنجم. شادی روحش #صلوات.🌷
♦️ از گناه فراری بود ♦️در کارهای انسان دوستانه پیشقدم بود ♦️بابک سوالهای زیادی درباره جنگ و جبهه داشت و از پدرش می پرسید پدرش که از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود خاطراتش را نوشته بود و دفتر خاطراتش را به بابک داد تا بخواند. ♦️ علاقمند به مسجد بود. ♦️یک پسر فعال مسجدی هیئتی ورزشکار و بسیجی ♦️موقع ورزش، آهنگ زینب زینب را می‌گذاشت. مادرش میگفت پسرم تو جوانی، آهنگ شاد بگذار. اما اومیگفت نه، اینطوری دوست دارم بابک از فعال‌ترین جوان های رشت و سرشار از زندگی بود و همیشه در برنامه های مختلف پیشقدم بود در فعالیت‌های اجتماعی و منطقه و انجمن های خیریه مانند هلال احمر، بهزیستی مشارکت داشت. ♦️ از همه قشری دوست و رفیق داشت ؛ هم دوست باشگاهی داشت هم دانشگاهی هم مسجدی و هم هیئتی. ♦️ برنامه ۵ ساله برای خودش داشت. دفترچه داشت که برنامه های روزانه را در آن می‌نوشت. ♦️کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را بابک انجام داد ♦️به زبان‌های عربی و انگلیسی مسلط بود. در سوریه با مدافعان حرم کشورهای دیگر به زبان عربی و انگلیسی حرف میزد. ادامه دارد شادی روح شهدا صلوات.🌷 @fatholfotooh
♦️ضریب هوشی بالایی داشت با یک بار توضیح دادن به طور کامل متوجه مطلب می شد به خاطر هوشش در پایان دوره آموزش به عنوان سرگروه تیم اول تخصص خودشان انتخاب شد ♦️او همیشه در حال درس خواندن بود حتی در شرایط سخت جنگی دست از درس خواندن برنمی داشت. ♦️ خیلی سخت کوش بود و پرتلاش همیشه در حال مطلب و تجربه های جدید بود یک روز که خسته بود خواب ماند ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شد و گفت من نباید عمرم را از دست بدهم ♦️ بابک دانشجوی ارشد حقوق در دانشگاه تهران بود اما دانشگاه را رها کرد و عاشقانه در برای دفاع از حرم حضرت زینب رفت بابک نوری هریس در اینستاگرام فعال و فالوور های زیادی به خاطر پست های جذابش داشت عکس های بسیار متنوعی که کسی فکر نمی‌کرد درون این آدم چگونه است. او همیشه اول وقت بود در جبهه چفیه را پهن می کرد و مشغول نماز می شد. او علاوه بر رسیدگی به ظاهرش از باطنش غافل نبود. در دوران سربازی بارها درخواست اعزام به سوریه داده بود اما چون امکان اعزام سرباز وجود نداشت درخواستش رد شد. شادی روح شهدا صلوات.🌷 @fatholfotooh
بابک انتخابهایش هم عوض شده بود ♦️ پدر و مادرش دختری از خانواده نجیب و خوبی برایش انتخاب کرده بودند که می دانستن او هم بابک را دوست دارد اما بابک موافقت نکرد و گفت بابا شما به تصمیمات من اعتماد دارید یا نه! پس بگذارید بر اساس برنامه خودم پیش بروم فعلاً برنامه و مسیر من چیز دیگری است. ♦️ پدر و برادرانش خیلی اصرار داشتند که او به آلمان برود و ادامه تحصیل بدهد و موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودند اما خودش قبول نکرد و نرفت. ♦️برادر بزرگش در رشت، نامزد شورای شهر شده بود و تمام مسائل مالی و تدارکات را به بابک سپرده بود در بحبوحه تبلیغات انتخابات، بابک ناپدید شد. پدرش بعد از پرس و جو فهمید او اعتکاف رفته. بابک سه روز نبود. وقتی برگشت پدر گفت: بابک جان، چرا در این موقعیت رفتی اعتکاف! می ماند سال دیگر میرفتی. الان کارهای مهمی داشتیم. بابک گفت: نه، برای من مهم همین اعتکاف بود، شاید سال دیگر نباشم که مراسم اعتکاف برسم. @fatholfotooh شادی روح شهدا صلوات.🌷
♦️بابک مشتاقانه اخبار سوریه را دنبال می کرد. حدود شش ماه بود که در سپاه برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و بالاخره مجوز رفتنش را گرفت ولی او اصرار داشت با رضایت پدر برود و سرهنگ زارع را واسطه قرار داد. ♦️یک روز قبل از اعزام به سوریه در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت، (آذری های مقیم) که بابک را می‌شناختند بعد از نماز از هم خداحافظی کرد و گفت که من یک مدتی نیستم می خواهم برم خارج از کشور. آنها فکر می کردند می خواهد برود آلمان. از او پرسیدند چطور می خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی؟ گفت: ما در همه ما در سوریه است من بی مادر نمی مانم میرم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب سلام الله عليها. ♦️پدر اخبار ساعت ۸ و نیم را می دید که متوجه شد بابک بدو بدو آمد رفت اتاق بالا و کوله پشتی اش را برداشت و رفت. او با پسرخاله اش هماهنگ کرده بود که با ماشین سر کوچه باشد تا کوله را به او بدهد ببرد و به خانه برگردد. وقتی برگشت پدر به برادرها پسرها و دخترانش زنگ زد و گفت گمان می کنم بابک به سوریه می‌رود همگی بیایید... همه بروید و بابک را بدرقه کنید چون دیگر بر نمی‌گردد. مادرش خیلی گریه کرد شاید که بابک منصرف بشود اما بابک تصمیمش را گرفته بود، گفت من حضرت زینب (س) را خواب دیدم دیگر نمی توانم اینجا بمانم باید بروم سوریه. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست ، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام. پدرش توان نداشت از صندلی بلند شود و با بابک خداحافظی کند فقط با نگاهشان با هم خداحافظی کردند. شادی روح شهدا صلوات.🌷 @fatholfotooh
#شهید #مدافع_حرم #بابک_نوری_هریس #نگاه_پنج بابک در جمعیت هلال احمر بود و میخواست اطلاعاتش کامل شود و یاد بگیرد. ♦️منظورش از کارهای خیر، کمک و سرکشی به نیازمندایی بود که خودش می‌شناخت و گاهی به آنها سر می‌زد و کمک‌های نقدی می‌کرد و اگر خانواده‌ای نمی‌توانست برای فرزندش لباس تهیه کند با هم دست آن بچه را می‌گرفتیم و برایش خرید می‌کردیم. گاهی وسایل منزل تهیه می‌کرد و سعی می‌کرد همه این کارها را کسی متوجه نشود و به صورت ناشناس انجام می‌داد، حتی در انجمنهای خیریه زیادی عضو بود. ♦️کمک کردن را دوست داشت. به صورت عادی برای کمک کردن به دیگران کارهایی انجام می‌داد که به شخص بابک مربوط نبود و فقط برای اینکه بتواند کمکی کرده باشد پیش‌قدم می‌شد چون ذاتا کمک کردن را خیلی دوست داشت و از کار خیر دریغ نمی‌کرد. شادی روح شهدا صلوات.🌷 @fatholfotooh
#شهید #مدافع_حرم #بابک_نوری_هریس #نگاه_شش عابدی دوستش میگوید: نوبت روز حضورم در درمانگاه جمعیت هلال احمر بود ولی به جشنی دعوت شده بودم که می بایست حتما می رفتم بنابرین با چند نفر از دوستان تماس گرفتم که بتوانم روزم را با کسی تغییر بدهم ولی متاسفانه کسی قبول نمی کرد. در نهایت با بابک تماس تصویری گرفتم و او قبول کرد که جای من شیفت بماند. در جوابش به شوخی گفتم که داداش حتما در شادی هایت جبران می کنم. بابک لبخندی زد و گفت «من خودم کلاس (اصلی) هستم و نیازی به (جبران)ی نیست. شادی روح شهدا صلوات.🌷 @fatholfotooh