هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
📖متن کوتاهی از کتاب " یادت باشد " ، روایت زندگی شهید مدافع حرم " حمید سیاهکلی مرادی " از زبان همسرش
🏘 ایشان برای اجارهی خانهی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانهی بزرگ و نوسازی در منطقهی خوبی از شهر پیدا کردیم.
وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفنشان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست.
قبول میکنی مقداری از پولمان را به آنها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانهمان را به آنها دادیم.
نهایتاً یک خانهی ۴۰ متری و قدیمی را در محلهای پایین شهر اجاره کردیم. سال بعد که به طبقهی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه میشد...
اگرچه رفاه و آسایش دنیاییمان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان میشد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت.
من در آن خانهی ۴۰ متری، بهشدت خوشبخت بودم.
🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی گرامی باد
#صلوات
🌹اینجامعراج شهداست👇
@tafahoseshohada
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
📖متن کوتاهی از کتاب " یادت باشد " ، روایت زندگی شهید مدافع حرم " حمید سیاهکلی مرادی " از زبان همسرش
🏘 ایشان برای اجارهی خانهی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانهی بزرگ و نوسازی در منطقهی خوبی از شهر پیدا کردیم.
وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفنشان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست.
قبول میکنی مقداری از پولمان را به آنها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانهمان را به آنها دادیم.
نهایتاً یک خانهی ۴۰ متری و قدیمی را در محلهای پایین شهر اجاره کردیم. سال بعد که به طبقهی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه میشد...
اگرچه رفاه و آسایش دنیاییمان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان میشد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت.
من در آن خانهی ۴۰ متری، بهشدت خوشبخت بودم.
🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی گرامی باد
#صلوات
🌹اینجامعراج شهداست👇
@tafahoseshohada
#شهید_شاخص_سال۹۹
شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی
#مدافع_حرم
🌷🌷🌷
🌷 احترام گذاشتن به مادرش برای من خیلی خوشایند بود. اعتقاد داشتم مردی که احترام مادرش را دارد به مراتب بیشتر از آن احترام همسرش را خواهد داشت
🌷وقتی اوضاع زندگی برایش سخت میشد یا از چیزی ناراحت بود این جمله را میگفت و آرام می گرفت "و کفی بالحم ناصرا" و صبر برای یاری انسان کافی است حتی در پایان نوشته هایش این جمله را مینوشت
🌷 همسرداری اش عالی بود احترام خاصی قائل بود. کلمات دوستت دارم و عاشقتم را به راحتی بیان میکرد. آشپز خوبی بود در کارهای منزل هم به من کمک می کرد وقتی به شوخی به حمید میگفتند زن ذلیل میگفت من زن ذلیل نیستم نزن شهیدم
🌷 یه روز آمدم خانه دیدم یک برنامه هفتگی غذا متبرک به نام ائمه را به در یخچال نصب کرده. گفت از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشه این طوری هر روز غذای نذری اهل بیت علیهم السلام میخوریم و بر روی نفس مان تاثیر مثبت میگذارد.
منبع:شناسنامه شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#شهید_شاخص_سال۹۹
شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی
#مدافع_حرم
🌷🌷🌷
🌷 شب تاسوعا برای حمید یک شب ویژه بود میگفت دوست دارم مثل آقا حضرت ابوالفضل، مدافع حرم بشوم و دست و پاهایم فدای حضرت زینب شود
🌷 در قرعه کشی اعزام به سوریه اسمش در نیامده بود از پدرم خواست تا برای رفتنش واسطه شود. می گفت الان وقت ماندن نیست اگر بمانم تا عمر دارم شرمنده حضرت زهرا میشوم.
🌷 از وقتی که گروهی همکارانش به سوریه اعزام شدند خیلی بی تاب شده بود نماز شب خواندنش فرق کرده بود، خیلی گریه میکرد. دلش نمی خواست بماند. میل رفتن داشت.
این اواخر خیلی نورانی شده بود و دوستان پاسدار و هم هیئتی به شوخی میگفتند: حمید نور بالا میزنی پارچه بیانداز روی صورتت. گاهی هم زیر عکس هایش مینویشتند، شهید حمید سیاهکالی
🌷 به خاطر شباهتی که چشمهای با حیایش به چشمهای شهید همت داشت راه به او میگفتند حمید همت.
منبع شناسنامه شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#شهید_شاخص_سال۹۹
شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی
#مدافع_حرم
🌷 🌷 🌷
🌷 وقتی شنید پدرم اسمش را از فهرست اعزام خط زده خیلی ناراحت شد گفت دایی جان اگر قسمتم شهادت باشد همینجا قزوین هم که باشم شهید میشویم، پس مانع رفتن من نشوید، اجازه دهید بروم
🌷 وقتی حال حمید را دیدم خودم از پدرم خواستم که اسم او را به اسامی اعزام برگرداند. گفتم: من راضی ام حمید برو د. هرچه خیر است همان اتفاق میافتد. پدرم گفت: دخترم، این خط، این نشان، حمید برود شهید می شود مطمئن باش. گفتم: من هم به دلم برات شده ولی دوست ندارم مانع شهادتش شوم.
🌷چند روز قبل از اعزام به سوریه یک بار که بی تاب شدم و گریه کردم. اشک هایم را پاک کرد و با صدای لرزان و پر از حزن گفت: دلم را لرزاندی ولی نمیتوانی ایمانم را بلرزانی.
🌷 شب آخر به پیروی از رزمندگان دفاع مقدس در شبهای قبل از عملیات برایش حنا آماده کردم حمید با تعجب پرسید: حنا برای چی؟ گفتم اگر انشاالله سالم برگشتی که هیچ، قسمت این بود اگر قسنت بود شهید شوی من الان خودم برایت حنابندان میگیرم که فردای شهادت بشود روز عروسیت، خوشبختی و عاقبت بخیری تو، بهترین روز برای هر دوتامون. آن شب به موها محاسن و انگشت هایش را حنا بستم بعد حمید گفت: اگر برنگشتم خاطراتمان را حتما جایی ثبت کن.
#منبع شناسنامه شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#شهید_شاخص_سال۹۹
شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی
#مدافع_حرم
🌷 🌷 🌷
🌷 بهه حميد گفتم به حرم حضرت زینب رسیدی من را ویژه دعا کن. گفت: چشم عزیزم، آنجا برسم حتماً به خانم میگویم که همسرم خیلی همراهم بود میگویم که پای زندگی ایستاد تا من بتوانم پای اسلام و اعتقاداتم بایستم.
🌷در آخرین لحظات گفت هر کجا جور شد حتما بهت زنگ میزنم فقط از سوریه تماس گرفتم چطوری بگم دوست دارم ❤️⁉️آنجا بقیه هم هستن اگر صدایم را بشنوند از خجالت آب می شوم. گفتم پشت گوشی به جای دوست دارم بگو #یادت_باشه منظورت رو میفهمم.
از پیشنهادم خوشحال شد. پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان داد و بلندبلند گفت: یادت باشه، یادت باشه. گفتم: یادم هست، یادم هست.
منبع :شناسنامه شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#شهید_شاخص_سال_۹۹
#حمید_سیاهکالی_مرادی
#مدافع_حرم
🌷 🌷 🌷
🌷 در مجلس امام حسین خیلی محکم سینه میزد و میگفت این سینه هیچ وقت نمی سوزد.
پیکرش را که دیدم همه جای بدنش ترکش خورده بود به جز سینه اش که کاملاً سالم بود. کنار پیکر حمید در گوشش حلالیت خواستم و گفتم: حمید جان، ببخش اگر دلت را لرزاندم مرا حلال کن. شهادتت مبارک عزیزم سلام ما را به سيدالشهداء برسان. به حضرت زهرا بگو هدیه من را قبول کند.
🌷تعدادی عکس برای بعد از شهادتش انتخاب کرده بود به من گفت وقتی شهید شدم از این عکس ها برای بنر های مراسم ها استفاده کن
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh