#زوجهای_دیروز
#زندگی_امروز
#سبک_زندگی
#شهید #مهدی_باکری
تقریباً ۲۰ ساله بودم، حدود ۴۰ روز پس از شروع جنگ در ۱۱ آبان ۵۹ بدون هیچ مراسمی، تنها با یک حلقه ۸۰۰ تومانی من و آقا مهدی به عقد هم درآمدیم.🌟
اولین شرط او برای ازدواج این بود که هر جا و هر زمان وجودش برای نظام اسلامی لازم باشد و امام بخواهد به آنجا برود. همینطور هم شد و هر جا لازم میدید آنجا حاضر بود؛ او ۲۰ دقیقه پس از مراسم، عازم جبهه شد و تا سه ماه ماند. در این مدت تنها یک تماس تلفنی با او داشتم.
ما اسما ۴ سال با هم زندگی کردیم. واقعیتش مجموع روزهایی که با هم بودیم شاید به چهار ماه نکشید.
در طول ۴ سال زندگی مشترکمان جنگ بود و اصلاً فرصت نبود که خرید کنیم، تنها هدیهای که آقا مهدی برای من گرفت یک روسری ژوژت که گوشهاش گلدوزی شده بود، با یک سجاده از مشهد.
هنوز آن را یادگاری نگه داشتم.
آقا مهدی برای دیدار امام یا سفر مشهد که میرفت، کتاب میخرید.
@fatholfotooh
#زوجهای_دیروز
#زندگی_امروز
#سبک_زندگی
#شهید #عبدالمهدی_مغفوری
در روایات داریم «المراة ریحانه» زن گل است. حالا شما ببینید اگر مردی با یک گل با خشونت و بیاعتنایی رفتار کند و پاس گل بودن او را ندارد، چقدر ظالم و بد است. مثل تحمیل کردن، زیاده روی کردن، زیاده خواهی کردن
مقام معظم رهبری
کتاب مطلع عشق صفحه ۵۰
🌷🌷🌷🌷🌷
اوایل زندگیمون بود و حاج مهدی بعضی از جلسه های کاری اش را توی خونه می گرفت. فکر میکردم پذیرایی از کسایی که برای جلسه میان سخته، به همین خاطر به مادرم گفتم بیاد برای کمک. همین که مهدی متوجه شد گفت: نه! برای این جلسه نه قراره خودت به زحمت بیفتی نه دیگران. خودم همه #کارها را انجام میدهم
کتاب کوچه پروانه ها صفحه ۴۴
#اهل_عمل_باشیم
@fatholfotooh
#زوجهای_دیروز
#زندگی_امروز
#سبک_زندگی
#شهید #مهدی_باکری
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
آقا مهدی خیلی ولایتپذیر بود؛ علاقه زیادی به امام خمینی(رحمةالله) داشت؛ حتی به مسئلهای فکر نمیکرد که ایشان در کاری اشتباه کنند؛ او برای توضیح جایگاه امام و ولایت میگفت: «درست است که ایشان امام معصوم نیستند اما اشتباهات آنها این قدر ضعیف و ضعیف است که از بهترین کار ما درستتر است».
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
هرچه به عنوان #هدیه_عروسی به ما دادند، جمع کردیم کنار هم.
مهدی بهم گفت: « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنیم⁉️»
گفتم: « مثلا چی ⁉️»
گفت: « کمک کنیم به جبهه .»
گفتم: « قبول »
وسایل را بردیم در مغازه لوازم منزل فروشی . همه رادادم، ده پانزده تا #کلمن گرفتیم.
.
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
همیشه از آقا مهدی دور بودم؛ #دلتنگیهایم زیاد بود، همیشه حسرت میخوردم و خواهم خورد که چند روزی در کنار هم باشیم؛ اما وقتی میآمد، فقط چشمهای خسته و لباسهای خاکیاش را میدیدم.
حتی لحظهای نمیتوانستم فکر کنم که یک روزی آقا مهدی از من دور باشد؛ او جرأت این را نداشت که از شهادتش حرفی بزند، وقتی حرفی میزد، شروع میکردم به گریه کردن.
۵ روز به عیدنوروز مانده بود که آقا مهدی شهید شد؛ ۲۵ اسفند سال ۶۳. اما کسی جرأت نمیکرد به من بگوید؛ همرزمان آقا مهدی تماس میگرفتند و احوال مرا میپرسیدند تا بدانند فهمیدهام یا خیر؛ بالاخره از این رفتار و احوال اطرافیان فهمیدم که چه خبر شده از آنان تقاضا کردم بتوانم جنازه آقا مهدی را سیر ببینم، اما بعد فهمیدم که او هم مثل آقا حمید جنازه ندارد دیگر دیدنی در کار نیست.
شادی روح شهیدان باکری صلوات.🌷