eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
508 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
187 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#تمرین_عملی #قوی_شویم #تنبلی_ممنوع اگر در راه خدا و اسلام و شهدا هستیم باید #تلاش کرد حتی برای شها
🔸مادر شهید کاوه👇 شب بود و داشت تکالیفش رو انجام می‌داد . برای شام صدایش کردم. گفت: « توی حل ۲ تا مسئله ریاضی موندم. معلم، توپ چهل‌تکه جایزه گذاشته، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بی‌شام!» . یک ساعت بعد، دوباره رفتم. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! محمود گرم کاری میشد، چنان دل می‌داد که تا تکانش نمی‌دادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت و پتو برای برد! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو مسئله‌ها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چه‌جور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ راه به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهل‌تکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزه‌ات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. 🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقله‌مردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل می‌کرد اما صبح، زودتر می‌آمد کلاس، حل مسئله را هر بار که عمدتا هم از قشر پایین بودند و ⬅️جایزه هم اغلب به همان دانش‌آموز می‌رسید،⭐️ چون محمود از چند راه به جواب می‌رسید. من به طریقی سال سوم متوجه ماجرا شدم. البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ می‌گیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمی‌شود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کرده‌ای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند.✅ این کار بدی است آقا معلم⁉️ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانی‌اش از چند جا پاره شده⁉️» من آنجا فهمیدم چه دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کسی دیگر این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی‌آیم» 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 قوی شدن را تجربه کنیم شادی روح شهدا 🌷
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط". جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!". گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه". گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد". گفتم:" چه کاری؟" با حال عجیبی جواب داد:" ؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم". ــــــــــــــــــــــــــ خاطره ای از / ساکنان ملک اعظم،ص۸۸ https://eitaa.com/fatholfotooh