#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی2
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
#خجالت_کشیدن از #فقیران:
برادر زنم ناظم مدرسه ای بود که عباس در آن درس میخواند.یک روز شاکی آمد و گفت:«حاج اسماعیل! آبرو برای ما نگذاشتید.آنقدر به سر و وضع این بچه نرسیدید امروز اسمش را توی فهرست بچه های فقیر نوشتن»
دستش را گرفتم و بردم سر کمد و لباس های عباس و ردیف پیراهن ها و کت و شلوارهای نو را نشانش دادم و گفتم:«خودش لباس نو نمی پوشد میگوید از بچه های فقیر مدرسه مان خجالت میکشم.»
شادی روح شهدا و سيدالشهداء #صلوات.🌷