#اربعین_تو_را_میخواند
#راه_ناتمام
گروه تحقیقاتی #فتح_الفتوح در راستای زنده نگه داشتن راه و یاد حاج اکبر #صباغیان شما را به #خادمی زوار اباعبدالله علیه السلام دعوت می کند👇
خادمی #برادران و #خواهران به صورت انفرادی و #زوج های جوان
🌿🌿🌿
#موکب درمانی #مواسات در عمود ۷۰۸ موکب امام رضا علیه السلام
لطفا #پرسشنامه را بعد از تکمیل به شناسه انتهای آن ارسال کنید.
شادی روح شهدای کربلا #صلوات.🌷
4.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله
ان شاءالله کربلا را همگی زیارت کنیم.
موکب هایی که موکب درمانی #مواسات حضور دارد👇
از ۱۸ مهر تا ۲۷ مهر
انتهای عمود ۷۰۷، علی بن موسی الرضا
۹۰۲ شباب المقاومة
۱۳۸۷ مضیف الحسن
به نیابت همگی شما بزرگواران در این حرکت عظیم جهانی قدمی خواهیم برداشت.
برادران و خواهران میتوانند با حضور در این موکب ها از کار درمانی تاول و ماساژ جهت رفع گرفتگی عضلات و خستگی مفرط بهره مند شوند.
#اربعین_تو_را_میخواند
#شبهای_جمعه
#روایت_حاج_اکبر
داخل ماشین سمت چهارراه اسکندری_ آزادی.
.
چراغ قرمز و کلافگی گرمی هوا.
چشم ها تیزتر میشود تا به محض سبز شدن چراغ، با یه کلاژ، دنده، ماشبن از روی آسفالت کنده شود و خودش را به آنطرف برساند و ناخودآگاه لبخند به پهنای صورت بنشیند.
حاجی که دلش میخواست چارچوب فلزی ماشبن برداشته میشد احساس کرد یک موتورسوار کم کم با لنگ لنگ زدن یک پا بر روی زمین از کنار ماشبن میخواهد رد شود. همانطور که نزدیک میشود با تلفن همراه هم حرف میزند.
حاجی خواسته و ناخواسته حرف هایش را میشنید. صدا واضح تر میشد؛ انگار یکی از بستگان او بیمارستان بود و باید مرخص میشد و مشکل اصلی پول بود.
حاجی با گوشهایش به حرفهای مرد گوش میکرد و دلش به ندای قلبش می لرزید؛
بنده خدا، یعنی راست میگه، واقعا لنگ این مقدار پوله، از کجا معلوم راست میگه، ولی الان نمیدونه من میشنوم.
صدای مرد بلندتر شده بود.
ثانیه ها رنگ می باختت از قرمزی.
حاجی باید انتخاب میکرد از چراغ بگذرد یا نه!
باید از پول توی کارتش بگذرد یا نه.!
الان میرود.
باید بروم.
۵
۴
آقا بیا...
موتور نزدیک شد
۳
۲
بیا اونطرف چهارراه
تمام شد. چراغ سبز شد. موتور رد شد . ماشین ها رد شدند و ماشین حاجی به جای کنده شدن از آسفالت از زمین ضمیر کنده شد و و حاجی عبور کرد.
آنطرف چهارراه ؛
مشکلت چیه؟ چی شده؟ کی بیمارستانه؟ چقدر میخوای؟
لحطاتی بعد حاجی پای دستگاه عابر بانک بود.
هر دو بعد از عبور از چراغ قرمز لبخند بر لبهایشان بود.
همسرم بدون اینکه آن مرد را بشناسد به او فرزندش و
امید و شادی را بخشيده بود و خدا لقب#مواسات کننده را به حاجی بخشید .