eitaa logo
قصه های قرآنی فتح المبین
133 دنبال‌کننده
184 عکس
7 ویدیو
2 فایل
برای آشنایی فرزندانمان با معنی و تفسیر قران 🌸با نیت تقرب به خدا کپی کردن مجاز است 🌸 @velaiat_madar : خادم شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌸✨🌹🌸✨🌹 ادامه قصه : فاطمه و خانواده اش که توی باغ بودند متوجه سر و صدای بیرون باغ شدند و رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است🤔🤔🤔 مرغ سفیده که فاطمه را دید بدو بدو آمد پیش او و مودب گفت : سلام خوبی و سلام به خانواده ی محترم فاطمه خانم 😊🐔😊 و همه به هم سلام کردند ✨✨✨ و مرغ سفیده ماجرا را برای علی آقا تعریف کرد 🐔 سنگدل با ترس گفت : نه ما اصلا هیچ قصد بدی نداشتیم ، این مرغ سفیده الکی شلوغش کرده ما فقط داشتیم از اینجا رد می شدیم 😬 مجید کوچولو گفت : مگه اینجا بهشته که هر وقت دلتون خواست سیب بکنید 🤨🍎 علی آقا گفت : ما امروز داشتیم در مورد بهشت با هم صحبت می کردیم و من می خوام مثل اهالی بهشت جواب بدی رو با خوبی بدم و همه ی شما رو به باغم دعوت می کنم 🌸🌸🌸 لطفاً بیایید توی باغ و میوه بخورید🍎🍎🍎 و همه با تعجب و خوشحالی رفتند توی باغ و کلی سیب و میوه خوردند🍎😃🤣 🌺 این قصه ادامه دارد 🌺 @fatholmobin_notes
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌸✨🌹🌸✨🌹 ادامه قصه : مادر فاطمه به علی آقا گفت : دمنوش درست کردم لطفاً همه رو صدا کنید تا بیان یه دمنوش براشون بریزم 🍵 وقتی که همه جمع شدند مادر فاطمه یک دمنوش خوش عطر کاسنی برای همه ریخت🍵 و وقتی همه داشتند دمنوش کاسنی می خوردند یکدفعه مجید کوچولو نگاهش به پای غاوی افتاد و گفت : وای پاش داره خون میاد 🙁💔 غاوی یک نگاهی به پایش کرد و دید که زخمی شده و تازه فهمید که پایش خون اومده و درد گرفته و یکدفعه با صدای بلند شروع کرد به آه و ناله کردن و می گفت : وای وای پام خون اومده ، کمکم کنید ، پام خون اومده ، حالا چیکار کنم ای وای ای وای 😫😫😫 تفنن گفت : چیزی نشده که ، یکم خون اومده دیگه 😕 سنگدل گفت : فکر کنم که اون موقعی که از نرده ها افتادی پات زخمی شده 🤭 علی آقا سریع از خانمش یک دستمال تمیز گرفت و زخم غاوی را بست و گفت : این ماجرا من رو یاد یه چیزی انداخت 🤔🤔🤔 مرغ سفیده با کنجکاوی همیشگی خودش گفت : یاد چی علی آقا ؟🐔🙃 علی آقا گفت : بهشت ، خودِ انسان مومن است🌸🌸🌸 🌺 این قصه ادامه دارد 🌺 @fatholmobin_notes
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨این قصه ی آخری بر اساس تفسیر آیت الله جوادی آملی می باشد . ✨✨✨از این بعد قصه ها بر اساس تفسیر تسنیم ( آیت الله جوادی آملی ) نوشته می شود
🌹🌸✨🌹🌸✨🌹 ادامه قصه : علی آقا گفت : بهشت ، خودِ انسان مومن است . یعنی همان طور که شعله ی آتش جهنم از خود انسان است ، رحمت و رزق آسایش و روزی و بوی خوش ( رَوح و ریحان ) هم از خود انسان مومن است 🌹✨💐✨🌹 💖💖 خودِ مومن بهشت است 🌸😌🌸 مرغ سفیده گفت : ببخشید علی آقا ولی من که نفهمیدم شما چی می گید و این که گفتید چه ربطی به پای زخمی غاوی داره ؟!!!🤔🐔🤔 علی آقا گفت : می خواستم بگم انسان مومن همین الان که در دنیا زندگی می کنه می تونه بهشت رو ببینه 😍✨😍 و خود انسان جهنمی همین الان در جهنم است و می سوزه ولی متوجه نمیشه 🔥👿🔥 حسین گفت : وای چه جالب یعنی ما همین الان می تونیم بهشت و جهنم رو ببینیم 😃😃 پدر گفت : بله پسرم ، البته آدم های جهنمی نمی تونن الان جهنم رو ببینند چون خیلی روی چشم قلب شون پرده کشیدن و نمی تونن ببینن که توی جهنم هستند 😑😑😑 ولی آدم های خیلی خوب و مومن می تونن توی همین دنیا بهشت رو ببینند 😃💖😄 فاطمه گفت : آخه چه جوری باباجون ، این که گفتی خیلی عجیبه !!!😳😌 پدر گفت : امام سجاد علیه‌السلام ،امام چهارم ما شیعیان ، در دعای ابو حمزه ثمالی به خداوند می فرمایند که : این چنین نیست که بین تو بنده حجاب ( مانع) باشد ، نه تو یک موجود تاریکی هستی و نه بین تو و انسان یک پرده آویخته است ، تنها عمل بد است که نمی گذارد انسان خدا را ببیند . ✨🌹✨ پدر ادامه داد و گفت : 🌺 این قصه ادامه دارد🌺 @fatholmobin_notes
‌‌ 🌱تا حالا شده با خدا هم کلام بشی؟‌ باهاش درد دل کنی؟💞‌ عشقش همه وجودت رو بگیره؟!؟‌ با تمام وجود فریاد بزنی و معشوقت رو صدا بزنی؟❤️‍🔥 نجوای اش را با دل و جان بشنوی و ...👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1469382979C586b42de2a