هدایت شده از شعرناب
آسمان ميخواند امشب قدسيان دف ميزنند
حوريان کل ميکشند و خاکيان کف ميزنند
شير عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟
تيغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟
آسماني بيکراني، عاشق دريا شدي
آمدي آيينهي «انسيه الحوراء» شدي
امشب اي زيباترين! اي دلبر کوثر بيا !
شب شبِ عشق است، اي داماد پيغمبر بيا
.
«ليله القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است
او «سلام فيه حتي مطلع الفجر» تو است
از ازل در پرده بود آيينه دارش ميشوي
در عبور از کوچه باغ عشق، يارش ميشوي
قدّ و بالاي علي از چشم زهرا ديدنيست
واي! وقتي ميرسد دريا به دريا ديدنيست
ماه در امواج برکه ديدني تر ميشود
قدر زهرا با علي فهميدني تر ميشود
مانده احمد تا کدامين وجه رب را بنگرد
روي حيدر را ببيند يا به زهرا بنگرد
اي بلال امشب اذاني را که ميخواهي بگو
«اشهد ان عليا حجت الله»ي بگو
عقد زهرا و علی در آسمانها بسته شد
سرنوشت عشق هم بر زلف آنها بسته شد
گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است
خوب ميدانست حيدر بي زره هم حيدر است
تا مدینه روح را با حاجیان پر ميدهيم
دل به مهر کوثر و دستان حيدر ميدهيم
#قاسم_صرافان
#سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) مبارک باد🌺
@sherenaab_ir🍇
دلش را بردهای هر وقت صحبت کردهای بانو!
محمد را چنین غرق محبت کردهای بانو!
به محراب دو ابرویش تماشا کردهای حق را
میان معبد چشمش عبادت کردهای بانو!
تو پیش از وحی ایمان داشتی، اعجاز عشق اینست
نمازِ مِهر، بر مُهر نبوت کردهای بانو!
چه خوش فهمیدهای با باختن در عشق، باید برد
چه سودی در صفای این تجارت کردهای بانو!
تو امّالمومنینی، چون که جای کینه، مالت را
میان مومنین، با عشق قسمت کردهای بانو!
تمام هستیِ حق، کوثرش سهم تو شد، زیرا
تمام هستیت را نذر امت کردهای بانو!
علی بود و نبی بود و تو بودی اولِ این راه
تو با زهرات، با مولات، بیعت کردهای بانو!
رخ مرضیه را بوسیدی و روحالامین شد مست
چنین شیرین که کوثر را تلاوت کردهای بانو!
چه دُرّی در دل دلدادگی دیدی؟ که از دنیا
به یک پیراهن کهنه قناعت کردهای بانو!
چه اندوهی است در کوچت؟ که دیگر این محمد، آن
محمد نیست، از وقتی که رحلت کردهای بانو!
بدان دست کریمت دارم امّیدی که در محشر
ببینم شاعرت را هم شفاعت کردهای بانو!
#قاسم_صرافان
@Sherenaab_ir
#شب_چهارم
#ماه_محرم
#اصحاب_الحسین
#مرثیه
#غزل
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی
که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی
بگو چرا نشوم آب که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی
چنان تبسم گرمی نشاندهای به لبانت
که از دل نگرانم مجال آه گرفتی
رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت
تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
#قاسم_صرافان
#صلوات