🚩روایت حق- قطعهی یکم
🏴با ما از مونالیزا سخن نگویید
حق: #شهید_سیدمرتضی_آوینی در آخرین جملات نریشن مستند علمدار- که مزین به قاب زیبای خانهی حاجحسین خرازی در قلب شهر اصفهان است- اینگونه مینویسد: یادگار حاجحسین خرازی پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که او وصیت کرده بود #مهدی گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آن همه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، نجف و کربلا آزاد شده است...
🇮🇷
آن روز که نویسندهی مجموعهی روایت فتح در اتاق کوچک تدوین مشغول خواندن نریشن قسمت علمدار بود تا ضمن توصیف آستین خالی از دست شهید حاجحسین خرازی در منطقهی عملیاتی شرق ابوالخصیب وعدهی آزادی نجف و کربلا را به مهدی خرازی بدهد، ای بسا که این جملات را شعاری بیش نمیخواندند. چه بسیار که با خود میگفتند اگر انقلاب نمیشد و اگر جنگ نمیشد، آوینی این استعداد را داشت که همان کامران باقی بماند و به معنای واقعی کلمه منورالفکر بشود. حیف باشد کسی که میتوانست خط «بوف کور» را ادامه دهد و علاوه بر صورت، در سیرت هم تداعیگر فیلسوف صاحبسبکی به نام نامی نیچه شود، قلم رهایش را خرج قهرمانهای جبهه کند و در بدترین نوع شعارزدگی وعدهی فتح نجف و کربلا را بدهد؛ آنهم در حالی که خمینی مرده است لیکن صدام هنوز در بغداد نفس میکشد و نفسکش میطلبد...
🇮🇷
روشنفکران ما نه فقط ناقصالخلقه به دنیا آمدهند که متأسفانه در ادامهی مسیر زندگی خود هم جز زیستی به غایت ناقص نداشتهند. نقل جماعتی است که اگر پروپاگاندای غرب به آنها دیکته کند که «مونالیزا دارد میخندد» حتماً بر لبهای آن تابلو خنده میبینند و اگر به آنها گفته شود: «مونالیزا را ببین؛ چه بغض مستوری دارد» قطعاً قبیلهی منورالفکر ما از این استعداد برخوردار است که حتی قطرات اشک را هم بر گونهی سرکار خانم مونالیزا ببیند و از اوباما گرفته تا ترامپ، همهی رؤسای بیجمهور امریکا را از این همه غربزدگی مات و مبهوت کند که ما فقط گفتیم بغض؛ اینها تا گریهی مونالیزا را هم دیدند...
🇮🇷
جماعت به این شعارزدگی به آوینی میگفت شعارزده و جماعت به این بدبختی، غصهی بخت سیدمرتضایی را میخورد که به تعبیر آنها کامران نماند و کامروا نشد. به راستی کام از که میگرفت آوینی؟ از لکاتهی «بوف کور» صادق هدایت؟ از سایههای سیاه روی دیوار آن خانهی خنزرپنزری؟ از عناصر تشکیلدهندهی همان گازی که نویسندهی بوف کور را درجهآخر گاز گرفتند و بر زندگی و زمانهی صادق هدایت مهر ختام زدند؟ طرفه حکایت اینجاست: منورالفکرها در حالی غصهی مرتضای آوینی را میخوردند که #سیدمرتضی خود غصهدار اعظم جماعت روشنفکر بود که چرا هرگز نتوانستهند به این افتخار برسند که از شراب چشمهای همیشه خمار حاجهمت جرعهجرعه #نور بنوشند؟ که چرا نمیفهمند باد وقتی آستین خالی از دست خرازی را در شرق ابوالخصیب تکان میدهد، به ابر و ماه و خورشید و فلک فخر میفروشد بابت این سعادت بزرگ؟ که چرا نمیفهمند درددل در و دیوار ساختمان گردان مقداد پادگان دوکوهه را در فراق برادران دستواره؟ که چرا این همه آب از لب و لوچهشان آویزان میشود موسم تماشای مونالیزا؟ نقاشی است دیگر! یعنی زیباتر از آثار کمالالملک خودمان است؟ یعنی دلرباتر از نقاشی عصر عاشورای استاد فرشچیان خودمان است؟ یعنی زیباتر از نقش لبخند بر لبهای حاجحسین خرازی وسط معرکهی کربلای پنج است؟ و یعنی حتی #خدا هم نمیتواند منورالفکرهای ما را شفا دهد. مردمان قبلهی دروغین غرب همان به که دخیل به پای مجسمهی آزادی ببندند و دو ساعت تمام زل بزنند به لبهای مونالیزا بلکه بتوانند خندهای کشف کنند. دعای «یا من اسمه دوا» برای بنیآدم است و شفای غربزدهها اگر دست ترامپ نباشد، لابد دست هریس هست! در نقد انتخابات جمهوری اسلامی حرف بسیار است ولی من هر چه فکر میکنم دوگانهی پزشکیان- جلیلی صدها شرف دارد به آن دوگانهای که جمهوریخواه باشد یا دموکرات، دستی آلوده به خون اهالی غزه دارد؛ در حد چهل هزار نفر...
🇮🇷
درآوردن اشتباه از صحبتهای علمالهدی و احمد خاتمی گزندی به عکس حجلهای آوینی نمیزند. تو بگذار سایتهای منورالفکر دل خود را به اباطیل شاگردهای مرحوم مصباح خوش کنند. آن کاروانی که اینک همهی تاریخ را به خود مشغول کرده، کاروان انسان است در سفر نجف تا کربلا. باری حق با سیدمرتضی بود؛ نویسندهای که توانسته بود شکوه #اربعین را از همان چشمهای #همت بخواند و از همان خندههای #خرازی وسط کربلای پنج به خود #کربلا گریز بزند و حتی برای ذرهای هم نادم نباشد که چرا دیگر مثل آن متوهم آلمانی سبیل نمیگذارد. محاسن #آوینی ریشه در ریسههایی داشت که خرازی موسم خنده میرفت...
🇮🇷
برگردید تیتر متن را دوباره بخوانید؛ بارها..
🚩بیست و هفتم مرداد هزار و چهارصد و سه
🖋حسین قدیانی