eitaa logo
فاضل نظری
1.4هزار دنبال‌کننده
113 عکس
11 ویدیو
0 فایل
به جز دلدادگی هر مذهبی مشتی خرافات است...
مشاهده در ایتا
دانلود
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ست در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم @fazelnazari
پلک فرو بستی و دوباره شمردی فرصت پنهان شدن نبود تو بردی من که به پیروزی تو غبطه نخوردم چون که شکستم چرا دریغ نخوردی؟ دست تو را با سکوت و بغض گرفتم دست مرا با غرور و خنده فشردی این همه ی قصه ی تو بود که یک عمر از همه دل بردی و دلی نسپردی خاطره ها رفته اند خاطره ی من پس تو چرا مثل خاطرات نمردی @fazelnazari
بغض فروخورده ام، چگونه نگریم؟ غنچه پژمرده ام، چگونه نگریم؟ رودم و با گریه دور میشوم از خویش از همه آزرده ام، چگونه نگریم؟ مرد مگر گریه می کند؟ چه بگویم ؟ طفل زمین خورده ام، چگونه نگریم؟ تُنگ پُر از اشک و چشم های تماشا ماهی دلمرده ام، چگونه نگریم! پرسشم از راز بی وفایی او بود حال که پُی برده ام، چگونه نگریم؟🍁🍂 | | @fazelnazari
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل های بهاری مانده است ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟ عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل آغوش گرم آتش و اسپند چیست؟ از @fazelnazari
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل های بهاری مانده است ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟ عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل آغوش گرم آتش و اسپند چیست؟ @fazelnazari
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل های بهاری مانده است ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟ عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل آغوش گرم آتش و اسپند چیست؟ @fazelnazari
ما نه سقراط، نه افلاطونیم منطق و فلسفه‌ی اکنونیم هرچه همرنگ جماعت بشویم باز هم وصله‌ی ناهمگونیم از تماشای انار لب رود سیر چشمیم ولی دل‌ خونیم من و آیینه به هم محتاجیم من و آیینه به هم مدیونیم به طوافم مبر ای سرگردان ما از این دایره‌ها بیرونیم @fazelnazari
چشم به قفل قفسی هست و نیست مژده‌ی فریادرسی هست و نیست می‌رسد و می‌ گذرد زندگی آه که هر دم نفسی هست و نیست حسرت آزادی‌ام از بند عشق اول و آخر هوسی هست و نیست مرده‌ام و باز نفس می‌کشم بی تو در این خانه کسی هست و نیست کیست که چون من به تو دل بسته است؟ مثل من ای دوست بسی هست و نیست @fazelnazari
بی گمان من هم که مهرت را به جانم داشتم مثل مردم چشم در سود و زیانم داشتم با شکستم دشمنان را شادمان کردم، ولی کاش، نفعی هم برای دوستانم داشتم مثل یک فواره حکم سرنگونی با من است شرم ها از شوق های ناگهانم داشتم مثل اشک روی نقاشی به هم آمیختم رنگ هایی را که در رنگین کمانم داشتم گر چه میدانستم آخر خود مرا خواهی فروخت انتظار دیگری از باغبانم داشتم @fazelnazari
گفته بودی درددل کن گاه با هم صحبتی کو رفیق راز داری! کو دل پرطاقتی؟ شمع وقتی داستانم را شنید، آتش گرفت شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد، مست شد غنچه ای در باد پر پر شد ولی کو غیرتی؟ گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی من کجا و جرأت بوسیدن لب های تو آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی @fazelnazari
خوشبخت، یوسف به سفر رفته ی من است یارِ سراغ یار دگر رفته ی من است آینده و گذشته ی محتوم من یکی‌ ست تقدیر، خنجر به جگر رفته ی من است این چشمه‌ای که بر سر خود می ‌زند مدام فواره نیست طاقت سر رفته ی من است... مست است و شوربخت که سر می ‌زند به سنگ دریا جوانی به هدر رفته ی من است هر غنچه‌ای که سر زند از خاک، بعد از این لبخند یوسف به سفر رفته ی من است @ fazelnazari
هرچه در تصویر خود بهتر نگاه انداختم بیشتر آیینه را در اشتباه انداختم زندگی تصویر بود، ای عمر، برگردان به من سنگ‌ هایی را که در مرداب و ماه انداختم عشق با من نا برادر بود، چون عاقل شدم یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم تا دل پرهیزگارم را ببینم توبه ‌کار با شعف خود را در آغوش گناه انداختم سر برون آوردم از مرداب، رو بر آفتاب چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم @fazelnazari