eitaa logo
💫فکرچین✨
105 دنبال‌کننده
67 عکس
7 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤پندهایی زیبا و آموزنده❤ پند اول 👌🏻 هر سال حجامت رو انجام بده حتی اگر خدا رو شکر گرفتار هیچ درد و مرضی نیستی ! پند دوم 👌🏻 همیشه آب بخور حتی اگر تشنه نباشی و احساسش رو نداشته باشی ، که بیشتر مشکلات سلامتی مون از کم آبی بدن هست ! پند سوم 👌🏻 ورزش کن حتی اگر در اوج مشغولیت باشی ، جسمت باید تحرک داشته باشه حتی اگر پیاده روی و یا شنا باشه ... پند چهارم 👌🏻 غذات رو کم کن . هوس خوردن رو ترک کن که هیچ خیری درش نیست. خودت رو محروم نکن از خوردن ولی مقدارش رو کم کن ! پند پنجم 👌🏻 تا جای ممکن کمتر از ماشین استفاده کن، سعی که پیاده بری مسجد ، بازار ، خونه کسی و یا هر جای دیگه ای ... پند ششم 👌🏻 از عصبانیت دوری کن ، قهر و ناراحتی رو ترک کن ، سعی کن مسائل رو آسون بگیری . خودت رو در شرایط ناراحت کننده قرار نده ، همه اینا سلامتیت رو از بین میبره و روحیه‌ات رو داغون می‌کنه ! پند هفتم 👌🏻 همان طور که میگن پولت رو توی آفتاب رها کن و خودت بشین تو سایه ! برای خودت و اطرافیانت چیزی کم نذار ! که پول اومده تا ما راحت زندگی کنیم ، نه اینکه ما زندگی کنیم تا جمعش کنیم فقط ... پند هشتم 👌🏻 نه حسرت کسی رو بخور ،‌ و نه حسرت کاری که نمیتونی انجامش بدی ، و نه حسرت چیزی که نمیتونی بدستش بیاری ، از ذهنت کنارشون بزن ، اصلا فراموشش کن ! پند نهم 👌🏻 فروتن باش و باز هم فروتن ... که پول و مقام و قدرت و نفوذ و همه چیز با غرور و خود بزرگ بینی از بین میره ! اما متواضع که باشی همه دوستت خواهند داشت و خداوند هم قدر و منزلتت رو بالاتر خواهد برد . پند دهم 👌🏻 موهای سرت که سفید شد به این معنا نیست که داری به آخر عمرت نزدیک میشی ! بلکه نشونه اینه که زندگی بهتری داره آغاز میشه ، خوش بین باش ! خاطره بساز ، برو سفر ، خودت رو با خوشی های حلالِ دنیوی سرگرم کن ! @fekrchin
🌸حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌸 در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛ _آقا این بسته نون چند؟ فروشنده با بی حوصله گفت: هزار و پونصد تومن! پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت: نمیشه کمتر حساب کنی؟!! توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛ _نه، نمیشه!! دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد! درونم چیزی فروریخت...هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم. از نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم! یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم. این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود! به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون! پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم. پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه! چه حس قشنگی بود... . اون روز گذشت... شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛ ازم فال میخری❓ با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند❓ _فالی دو هزار تومن! داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی! با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم! و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم... _اشکال نداره، یه فال مهمون من باشید!!👧🏻 بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛ _یه فال مهمون من باش!! از این همه تفاوت بین آدمها به ستوه اومدم! صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه مغازه ی لوکس توو بهترین نقطه ی شهر تهران بود از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت ... اما، یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یه فال مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت... . همین تلنگرای کوچیک باعث میشه ما آدما بهمون ثابت بشه که "مرام و معرفت" نه به سنه، نه به داراییه، نه به سطح سواد آدما! معرفت یه گوهر نابه که نصیب هر کسی نمیشه 🦋 @fekrchin
💎نتیجه ی حکم به ناحق دهقانی یک ظرف عسل برای فروش به شهر آورد. نگهبان دروازه ی شهر برای گرفتن راهداری جلوی او را گرفت و سر ظرف را باز کرد که ببیند چیست؛ ولی از شدت بد ذاتی آنقدر او را معطل کرد و سر ظرف را باز نگه داشت تا این که مگس‌های زیادی از اطراف آمدند🍯 و روی عسل نشستند و عسل را از بین بردند، طوری که مشتری برای خریدن آن رغبت نمی کرد. دهقان پیش قاضی رفت و شکایت کرد. قاضی گفت: تقصیر از راهداری نیست. بلکه تقصیر از مگس‌ها است. هر کجا که مگس‌ها را ببینی حق داری آنها را بکشی👨🏻‍⚖️ دهقان از این قضاوت جاهلانه متعجب شد و گفت: این حکم را روی کاغذ بنویسید و به من بدهید. قاضی حکم قتل مگس‌ها را نوشت و امضا کرد و به دهقان داد.📃 دهقان همین که نوشته را دریافت کرد و در جیب خود گذاشت، دید مگسی بر صورت قاضی نشسته است. فورا یک سیلی محکم به صورت قاضی نواخت و مگس را کشت. قاضی با شدت غضب گفت: او را حبس کنید. دهقان بی درنگ نوشته را از جیب خود در آورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید📃 @fekrchin
دقت کردید انسان‌های صادق، به صداقت حرف هیچ‌کس شک نمی‌کنند و حرف همه را باور دارند. انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچ‌کس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ می‌گویند. انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند. انسانهای ناامید همیشه آیه یاس می‌خوانند. انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است. انسانهای تنگ نظر هر کاری برای هرکس انجام دهند چندین برابر می‌بینندش. انسانهای متواضع تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان می‌گویند: چشم سعی می‌کنم. انسانهای پرتوقع انتظار دارند همه در مقابل حرف‌هایشان بگویند چشم. انسانهای دانا در جواب بیشتر سوالات می‌گویند: نمی‌دانم انسانهای نادان تقریبا در مورد هر چیزی می‌گویند: من می‌دانم شما دنیا را آنگونه می‌بینید که خود هستی @fekrchin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسیار زیبا و خواندنی شخصی تعریف میکرد؛ یه همکار داشتم سر برج که حقوق میگرفت تا 15 روز ماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذای بیرون میخورد ونیمی از ماه رو غذای ساده از خونه می آورد. موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم و گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی؟ باتعجب گفت: کدوم وضع! گفتم زندگی نیمی اشرافی و نیمی گدایی...!! به چشمام خیره شد وگفت:تاحالا سیگار برگ کشیدی؟گفتم نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم نه! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟گفتم نه! گفت: تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه! گفت: اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه! گفت اصلا زندگی کرده ای؟ با درماندگی گفتم اره...نه...نمی دونم...!! همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...! اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود... موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد، او پرسید: میدونی تا کی زنده ای؟ گفتم نه! گفت: پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی.. @fekrchin
🔆سایه عشق 🔅دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟ 🔅نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم: 🔅اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد. 📚به نقل از: کتاب مکاتبه اندیشه @fekrchin
💠حکایت خر نامرد 🍃روزی ملانصرالدین از راهی می گذشت. درختی پیدا کرد و زیر سایه آن کمی خوابید. 🍃ناغافل دزدی آمد و خرش را دزدید. ملا وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست، خورجینش را برداشت و به راه خودش ادامه داد تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود. آن را گرفت و کوله بارش را روی آن گذاشت و به راه خود ادامه داد و با خودش گفت: 🍃خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری. 🍃چند روز بعد صاحب خر پیدا شد و گفت: این خر مال من است. 🍃ملانصرالدین هم زیر بار نمی رفت و می گفت مال من است. 🍃صاحب خر پرسید: خر تو نر بود یا ماده؟ ملا گفت: نر. 🍃صاحب خر گفت: این خر ماده است. ملانصرالدین هم جواب داد: اما خر من، خر نامردی بود @fekrchin
اگر خدا بخواهد مفاهیمی جالب؛ از دست ندهید.🖇 آنچه دلم خواست نه آن شد — آنچه خدا خواست همان شد🤍🕊 💭اگر خدا بخواهد اشرف مخلوقات، پیامبر(صلی‌الله علیه وآله وسلم) را در غار با سست‌ترین خانه «أوهن البیوت» که همان تار عنکبوت است، حفظ می‌کند! 💭اگر خدا بخواهد فرعون صاحب قدرت را؛ «وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ»، به وسیله آب که به آن می‌نازید؛ «وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی»، غرق می‌کند. 💭اگر خدا بخواهد درخت خشک، میوه‌دار می‌شود؛ «وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا». 💭اگر خدا بخواهد برادران یوسف او را به ته چاه می‌اندازند، «اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا» اما او عزیز و حاکم مصر می‌شود. 💭اگر خدا بخواهد ابراهیم را از آتش سخت نمرود نجات می‌دهد، «قُلْنا يا نارُ کُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلي‏ إِبْراهيمَ» ما خطاب كرديم كه ای آتش سرد و سالم برای ابراهيم باش. فقط باید کاری کنید تا خدا بخواهد.💛🌼 ‌ ‌ @fekrchin
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری داستانی جالب🦚💎 ••همگی لبو فروش ها را دیده ایم، فریاد می زنند: لبو لبو ... و همیشه هم سرشان شلوغ است و مشتریانشان زیاد اما تا به حال الماس فروشی را ندیده ایم که فریاد بزند: الماس الماس...!! آنها صبور هستند، مدتهای زیادی... حتی سالیان زیادی زمان می برد تا الماس آنها به فروش برود. چون هر کسی سراغ الماس نمی آید، کسانی خریدارش هستند که قدرش را می دانند، قیمتش را می پردازند و شیوه نگهداری از آن را بلد هستند. هیچ وقت الماس برای اینکه دور و برش شلوغ باشد و زود به فروش برود، لبو نمی شود. برای الماس شدن باید صبوری کرد، باید با تمام وجود تلاش کرد چون زمان می برد تا کسی ارزش آن را بداند و بهای آن را بپردازد•• @fekrchin
🍃✨🍃✨🍃 ✍ از بزرگی اسم مشکل نترسید 🔹شخصی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. 🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁنجا ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ‌ﺳﻤﺖ خانه‌اش ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. 🔹نزدیک خانه، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: چطور ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ‌ای؟! 🔸آن شخص ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ، ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. 🔹ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: برای چه از حال رفتی؟ 🔸گفت: فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است! 🔹بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده. وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. 🔸ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ. @fekrchin
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا🤍🐚 [جواني با دوچرخه اش با پيرزني برخورد کرد و به جاي اينکه از او عذرخواهي کند و کمکش کند تا از جايش بلندشود،شروع به خنديدن و مسخره کردن او نمود؛ سپس راهش را کشيد و رفت! پيرزن صدايش زد و گفت: چيزي از تو افتاده است.جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پيرزن به او گفت: زياد نگرد؛مروت و مردانگي ات به زمين افتاد و هرگز آن را نخواهي يافت!! "زندگي اگر خالي از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هيچ ارزشي ندارد زندگي حکايت قديمي کوهستان است! صدا مي کني و مي شنوي؛پس به نيکي صدا کن، تا به نيکي به تو پاسخ دهند] @fekrchin