💐 شهید ابراهیم هادی مثال قشنگی میزد و می گفت:
🔰نماز اول وقت مثل میوه ای است که وقت چیدنش شده. اگه میوه رو نچینی، خراب میشه و مزه اولیه رو نداره.
💐 همیشه سعی کن نمازهایت، در هر شرایطی اول وقت باشه. خدا هم تو گرفتاری های زندگی قبل از اینکه حرفی بزنی کارت رو ردیف می کنه.
📚 کتاب خدای خوب ابراهیم، خاطره ۱۰
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺🌿🌺🌿
✍️💚🌴 ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ..
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ
ﻧﻬﺎﺩ.
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﻛﻨﻲ،،
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ
ﺑﺮﺧﺪﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻥ.
ﻣﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺯﺁﺷﻮﺏ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺑﺮﺩﻧﺪ،
ﺩﺭﻳﺎﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ ﻭﺁﻧﻬﺎﺻﻴﺪ ﺗﻮﺭ ﺻﻴﺎﺩﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺁﺷﻮﺑﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
ﺍﺯﺧﺪﺍ،ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ،
ﻧﻪ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺁﺭﺍﻡ
#فرزند_پروری
یک لحظه تصور کن فرزندت درکنارت نباشد
آیا بازهم برایش حوصله نداشتی؟
بازهم برای بازی کردن با او بهانه می آوردی؟
بازهم منتظر خوابیدنش می شدی تا نفس راحتی بکشی؟ بازهم...بازهم...
یا اینگونه می شدی که تمام کارهایت راتعطیل می کردی و تمام وجودت را وقف این کودکی که خدا به تو عنایت کرده می کردی ولحظه لحظه از وجود او شاد می شدی
و مینشستی وفقط نگاهش می کردی و به لجبازی هایش میخندیدی
وجیغ وداد وگریه هایش هم برایت لذت بخش می شد
براستی اگر اینگونه به بچه هایمان نگاه کنیم قدر این #امانت_الهی را خواهیم دانست و طور دیگری پدری و مادری خواهیم کرد.
#بگو_منو_دوست_داری_بگو
✅به رستوران رفتهاید و ساعات بسیار خوبی را با هم گذراندهاید.حال به خانه برمیگردید و در کنار همسرتان که مشغول تماشای تلویزیون است مینشینید
✳️شروع میکنید به پرسیدن سوالات رمانتیک نظیر «چهقدر من رو دوست داری؟»
👈ممکن است ابتدا #همسرتان با گفتن یک یا دو جمله احساسش را به شما بیان کند اما اگر سوالات ادامه یابد، ساکت شود و شما گمان کنید به شما بیعلاقه است یا حوصلهتان را ندارد
❌پرسیدن سوالات عاشقانه خوب است اما هر چیز حد و اندازه و زمانی دارد
#آقایون تمایلی به ابراز علاقه ی کلامی ندارند
```````
فرنگیس
(خاطرات فرنگیس حیدری پور)
4⃣1⃣ قسمت چهاردهم
اینطور بود که کار کردن را شروع کردم. کوچک بودم، اما غیرتی. میگفتم باید طوری کار کنم که مسخرهام نکنند. گاهی لابهلای گیاهها و ساقههای گندم گم میشدم. قدم کوتاهتر از آنها بود.
روزهایی بود که خسته میشدم و میبریدم، اما به خودم میگفتم: «خجالت بکش، فرنگیس. پدرت به کمک احتیاج دارد. مرد باش، فرنگیس!»
آفتاب روی سرم میتابید و عرق ازپیشانی ام شُره میکرد. مرتب آب میخوردم. اما غروبها، خوشحال بودم؛ چون وقت آن میرسید که مزدم را بگیرم. صاحبکارمان روزانه مزد میداد. روزهای اول زود از نفس میافتادم، اما کمکم عادت کردم و کار را یاد گرفتم. آفتاب داغ وقتی روی سرم میتابید، دستمال سرم را تندتند خیس میکردم تا خنک بمانم. پدرم هم دستمال روی سرش را محکم به صورتش میبست و از دور به من نگاه میکرد و مواظبم بود.
روزهای اول که به دستهایم نگاه میکردم ، ناراحت میشدم. دستهایم زخمی و پوستپوست و قرمز شده بودند. درد میکردند و سوزش داشتند. وقتی به خانه میرسیدم، به مادرم میگفتم دستهایم درد میکند، و او روی زخمهای دستم روغن حیوانی میمالید.
یک شب که به خانه آمدم، دیدم مادرم کاسهای حنا درست کرده است. دستم را توی کاسۀ حنا گذاشت. میگفت حنا زخمهای دستم را خوب میکند. دستم سوخت، اما تحمل کردم. یواشیواش دستهایم پوست پوست شد. پوست صورتم خشک شد و جلوی آفتاب سوخت. کمکم رنگ صورتم برگشت و دستهایم زمخت و بزرگ شدند.
وقتی از سر زمین برمیگشتیم، پدرم دستهایم را میگرفت، میمالید و میبوسید. بعد تازه میفهمیدم دستهای من پیش دستهای پدرم خیلی نرم است! دست پدرم بزرگ و خشک و زمخت بود. آن وقت تمام دردهایم از یادم میرفت و از خودم خجالت میکشیدم. پدرم که راه میرفت، از پشت سرش بالا و پایین میپریدم و تا آهوزین باهم حرف میزدیم
چند دقیقه یک بار هم پدرم نگاهم میکرد و میگفت: «براگمی!»
بعضی شبها که از سر زمین به خانه برمیگشتیم، میدیدم غذامان فقط نان خشک است. همان دم در از حال میرفتم. حالم بد میشد. لقمهای نان که توی دهن میگذاشتم و همراهش یک حبه قند که میخوردم، حالم جا میآمد. آن وقت از خستگی همانجا خوابم میبرد.
میدانستم از اینکه فقیر هستیم و مشکل داریم، پدرم خیلی ناراحت است. اما وقتی میدید که اهمیتی نمیدهم، کمی خیالش راحت میشد. شبها قصههایی از مردم باعزت و آبرو تعریف میکرد که هیچ وقت نمیگذارند دیگران بفهمند دردشان چیست و سعی میکنند با عزت و زحمت زندگی کنند و منت کسی را نمیکشند.
موقع درو، بارها را گوشهای جمع میکردیم. بعد بار را میبستیم و روی پشت میگذاشتیم و میبردیم تا سرِ جاده یا خرمنگاه. آنجا روی خرمن میگذاشتیم تا کومهای بزرگ درست شود. من خیلی قدرت داشتم. بار زیادی را روی دوشم میگذاشتم و تا خرمنگاه میبردم. گاهی هم روی پشتم و هم روی سرم بار میگذاشتم.
دفعۀ اول، پدرم بارِ کمی روی دوشم گذاشت. گفتم: «بازم بگذار.»
یک کم دیگر گذاشت و گفت: «فرنگیس، بس است... دیگر نمیتوانی.»
خندیدم و گفتم: «میتوانم کاکه. میتوانم.»
پدرم وقتی دید با آن همه بار هنوز خوب راه میروم، تعجب میکرد. دفعۀ بعد که خواستم بار ببرم، گفتم روی سرم هم بگذارد.
از صبح تا شب، روزی صد بافه
گندم میبردم تا خرمنگاه و برمیگشتم.
خرمن را با شن آهنی که وسیلهای است برای جدا کردن کاه از گندم، میکوبیدیم و با گاوآهن رویش میچرخیدیم تا محصول از کاه جدا شود. وقتی خرمن زیر پای گاوها خوب کوبیده میشد، گندمها را هوا میکردیم تا باد، کاه را
از محصول جدا کند. بعد محصول را توی گونی و هور میریختیم، سرش را میبستیم و میدوختیم. پدرم وقتی کار کردن مرا میدید، میخندید و میگفت: «فرنگیس، تو از کار نمیترسی، کار از تو میترسد!
دوتا سیاه چادر روی زمین پهن میکردیم. گندمها را توی تشت میریختیم و میشستیم و بعد که آبش میرفت، روی سیاهچادر پهن میکردیم تا خشک شود. بعد گندمها را میبردیم مکینۀ کردی (آسیاب) تا آرد کنیم. کنار مکینه مینشستم. گندم را از بالا توی مکینه میریختیم و زیر مکینه کیسه میگرفتیم تا از آرد پر شود.
با زجر بزرگ شدم و سختی زیاد کشیدم. زرنگ بودم، اما کمحرف. سالی یک بار هم لباس نمیخریدیم. لباسم همیشه کهنه
وپراز وصله وصله بود. گاهی این وصلهها آنقدر زیاد میشد که انگار لباس چهلتکه تنم است. کفشهای لاستیکیام پاره که میشد، خودم پینه میکردم
کمکم بیشتر کارهای بیرون از خانه را من انجام میدادم. درو میکردم، نان میپختم، گاوها و گوسفندها را به چرا میبردم، کشاورزی میکردم، بذر میکاشتم، علفها را وجین میکردم و حتی چغندرکاری و برداشت چغندر. هر کاری از دستم برمیآمد، انجام میدادم.
ادامه دارد...
*♨️♨️ تغییر فرهنگ دختر و پسرای ایرانی در ۶ دقیقه. بدون هیچ تعصبی نگاه کنید. پیشاپیش از برخی از صحنه های 🔞 پوزش میطلبم.*انان میخواهند حس انسان دوستی ومحبت را بگیرند و حتی این نگهداری حیوانات در خانه به این شکل حیوان آزاری هست
✅گله غیر مستقیم ✅
🍃يه وقتى ممكنه بين شما و مثلا خواهر شوهرتون يه حرف و حديثى پيش بياد، زود نرين خونه به شوهرتون بگين: "خواهرت فلان چيزو گفت، فلان كارو كرد و..." اينجاست كه بايد خانومانه برخورد كنين
👈مستقيم نشينين از خواهرش بد بگين. اولا كه بهتره كه اگر ميشه خودتون مساله رو با خواهرش حل كنين و قضيه رو به رابطه خودتون و شوهرتون نكشونين ولى اگر احيانا لازمه كه شوهرتون بدونه و در جريان باشه توى يه موقعيت خوب كه حوصله داره بهش بگين: "خواهرت خيلى خانمه، خيلى دوسش دارم، ولى ديروز يه حرفى زد كه ازش انتظار نداشتم..."
👈در واقع غيرمستقيم گله و شكايتتون رو بگين و مستقيم هدف نگيرين. اينطورى بيشتر جواب ميده، ولى باز هم بستگى داره
```````
🍀🌿🌾🍁🍁🌱
#اگر_میخوای_همسرت_عاشقت_باشه
🔵انقد سخت گیری نکنین که ازتون پنهون کاری کنن!
✅ یه خانوم با سیاست ، یه جوری برخورد میکنه که همسرش خیال پنهون کاری یا دروغ رو اصلا نمیکنه،
👈چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه و نه غُر !!!
👌رمزش هم اینه که زیادی سخت گیری نکنین ،با سخت گیری زیاد مردها حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن
که ازش متنفرن..
```````
#سیاست_های_زنانه
#دست_پر به خونه خانواده همسر برید
میتونی ازمربای که درست کردی برای اونها ببری
اینکارتاثیرزیادی درجلب محبت طرفین نسبت بهم داره
باعث میشه متوجه #علاقه شما بشن مثلا در دوران عقد میتونید برای مادرشوهرتون یه روسری بخرید و بگید مادرجون این رنگ روسری دیدم یه لحظه توی ذهنم چهره شمارو دیدم که چقدر این رنگ بهتون میاد یا مثلا برای پدرشوهرتون پیراهنی که با قیمت مناسب که توان خریدش را داشته باشید بخرید و بگید واااای پدرجان این رنگ پیراهن واقعا برازنده شماست
این رفتارها باعث میشه بیشتر نسبت به شما علاقمند بشند ☺️
#در_ضمن👌 جلوی جاری از خواهر شوهر بد گفتن و جلوی خواهر شوهر از جاری بد گفتن به هیچکس جز خودتون آسیب نمیزنه
درعین حال مهربون و محترمانه رفتارکنین و کاری هم به کار بقیه نداشته باشین👌😊
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
```````
👸
#همسرانه
مردان و زنان ساده لوحی که امیدوار هستند که با تماشای فیلمهای مستهجنِ سرشار از انحرافات جنسی و انحطاطات اخلاقی، به "هنر هم آغوشی و مهارت های آمیزشی" دست یابند!
👈 درست همانند نادانهای ناکامی هستند که در گندآب باتلاق، به دنبال صید ماهیهای قبراق و سرحال قزل آلا هستند!
دیدن فیلمهای پورن از لذت رابطه زناشویی میکاهد
و رفته رفته زوجین را نسبت هم سرد میکند
علاوه بر این:
هریک از طرفین _به خصوص خانمها _ ممکنه نگران اندام ظاهری خودشان باشند و فکر کنن که شاید توسط همسرشان با بازیگران مقایسه شوند
این ذهنیت باعث میشه دچار خود کم بینی شوند
و رابطه برایشان خوشایند نباشد ..
```````
#جذب_مرد_مورد_علاقه
خودتان را #مشغول کنید. سعی کنید او را از ذهنتان بیرون کنید. به او نشان دهید که درگیر کارهای زیادی هستید، با دوستانتان اس ام اس بازی کنید، تلفنی حرف بزنید و حتی چت کنید. همیشه یادتان باشد، وقتی #دلتان برای او تنگ می شود، فقط باید صبر کنید. دلیلش این است که وقت برای اینکار زیاد دارید.
کاری کنید که او از شما بپرسد که چه کاری اینقدر #مشغولتان کرده است. شما هم نادیده اش بگیرید و صحبت را عوض کنید و به شک بیندازیدش. باور کنید مردها بیشتر از اینکه عاشق #ظاهر خانم ها شوند، عاشق اسرارآمیز بودن آنها می شوند
```````
❤️❤️❤️
💟چگونه زن ، ناخواسته موجب دلسردی شوهرش می شود ؟
✅اگر زن با ارائه توصیه های ناخواسته ، سعی کند رفتار شوهرش را بهبود بخشد در نتیجه چون زن ، دیگر به مرد اعتماد ندارد مرد احساس می کند که مورد بی مهری همسرش قرار گرفته است .
✅ اگر زن با مطرح کردن ناراحتی یا احساسات ناخوشایند خود بکوشد رفتار مرد را تغییر دهد یا رفتار او را کنترل کند در نتیجه چون زن همسرش را آنگونه که هست باور ندارد و یا نمی پسندد ، مرد احساس می کند که مورد بی محبتی همسرش قرار گرفته است .
✅اگر زن به کارهایی که شوهرش برای او انجام می دهد اشاره نکند و فقط از کارهایی که انجام نداده انتقاد و گله کند در نتیجه چون زن از همسرش قدردانی و تمجید نمی کند مرد احساس میکند که مورد بی مهری همسرش قرار گرفته است .
✅اگر زن رفتار شوهرش را ( مثل یک بچه ) اصلاح کند و به او بگوید که چه کاری انجام دهد در نتیجه چون مرد از سوی همسرش تحسین نمی شود احساس میکند که مورد بی محبتی قرار گرفته است
✅ اگر زن بطور غیر مستقیم احساسات ناراحت کننده خود را با طرح سوالاتی نیش دار از جمله : « چگونه توانستی آن را انجام دهی ؟» بیان کند در نتیجه چون زن کارهای شوهرش را تایید نمیکند او احساس میکند که مرد خوبی نیست و مورد بی مهری همسرش قرار گرفته است.
```````
یااباصالح المهدی ادرکنی..فدائیان رهبریم:
🔴 #خاطرات_آلبومی
💠 گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود #کینه یا دلخوری پیدا کرده و نمیتوانند به راحتی #همسر خود را ببخشند.
💠 در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را #تغییر میدهد و میتواند #دلخوریتان را از بین ببرد این است که نقاط #مثبت همسر و یا #خاطرات خوشِ با هم بودن را مرور کنید.
💠 مثلا به #آلبوم_عکس یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانهای برای #نرم شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گردد.
🌺
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🔴 #مقایسه_ممنوع
💠 کوه #عقاب، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و باابهت است اما هرچه به آن نزدیک میشویم دیگر اثری از آن #شمایل زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو میشود.
💠گاهی زن و شوهرها #ظاهر زندگی دیگران را با #باطن زندگی خویش و با رفتار #همسر خود #مقایسه میکنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیباییهایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست!
💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه #بدبینی و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد میکند و در نتیجه بهانهای برای ندیدن #خوبیها و زیباییهای همسر است.
🌺
🌹🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌹🌸