#حکمتهای_مادر_بزرگ
خیلی شیرین تا آخر بخوانید، همش حکمته👇
سلام 🙋🏻♂
مادر بزرگ مرحومهی من معروف به ننه سیده زهرا به زبون شیرین لری میگفت:
دا (مادر) اگه شنیدی مردم پشت سر بهم دشنام هم دادند
نیا بهم نگو!⛔️
✅ بزار من بهشون خوش بین باشم
من میبخشمشون ,ازخداهم 🤲میخوام ببخشه
اگرهم حقی برگردنشون دارم ذخیره قیامتم باشه ,😇
✅ ننه اگر ازت مالی💰 دزدیدن پیگیر نشو
آبروی فرد رو نبر؛ شاید توبه کنه وسرعقل بیاد🤫
که چه بهتر توگرسنه ای روسیر کردی!😉
وگرنه ؛ بزار تا آخر دنیاسنگینی این بارگناه رو به کول بکشه ☹️
آخرش تا کجا میبره؟ ذخیره برای قیامتت😌
✅ پاییز 🍁که هوارو به سردی میرفت 🌬
ماهاهم هنوز گرمای تابستون تو دلمون بود☺️
ازاین سرحیاط به اون سرحیاط میدویدیم🏃🏻♂🏃🏻♀
صدا میزد: دخترم قربونت بشم سرلخت تو این هوا ندو
باد پاییز دشمن انسانه , وارد گوشات میشه مغزتو باد دار میکنه😧
تن و بدنتو مریض میکنه🤒
✅ ننه جان من👵🏻
از سی سال قبل از فوتش به تک تک فرزندان و نوه هاش بارها وصیت کرد تاکید کرد بعد از فوتم مشکی نپوشید
یاسفید گل گلی مثل چادرنمازی یاسبزِسبز🌺🍃
گریه و زاری و صورت پاره نکنید و...😭
فقط تایه هفته برام قرآن بخونید🙂
🍃🍂🌿☘🍁🌾🍃🍂🌿☘🍁
@fershtekhoda
💝زن مظهر جمال خدا💝
#حکمتهای_مادر_بزرگ خیلی شیرین تا آخر بخوانید، همش حکمته👇 سلام 🙋🏻♂ مادر بزرگ مرحومهی من معروف ب
توصیه های جدید دا رو بخونیم❤️🌺❤️
#بیانات_مقام_معظم_رهبری
#خانواده
🔴 مایهی آرامش یکدیگر باشید
👨👩👧👦 "خانواده باید محیط امن و امان و راحتی برای شما دو نفر باشد و برای فرزندانتان هم باید این محیط امن و امان را فراهم کنید."
🍃🍂🌿☘🍁🌾🍃🍂🌿☘🍁
@fershtekhoda
✨﷽✨
#داستان_واقعی_بسیار_زیبا
#تقوا
✍استاد فاطمي نيا مي گويد :
✅علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.»
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
@fershtekhoda