👈مقنی های یزدی
🔸همه خود را برای یک عملیات بزرگ آماده میکردند: عملیات فتحالمبین. یکی از خطوط مهم عملیات، جبهه کرخه بود. در این جبهه چهار مشکل بزرگ وجود داشت: میدانهای مین بزرگ، برتری دید دشمن، وجود رودخانه و باتلاقیبودن بخشی از زمینها. با وجود این مشکلات، امکان بهکارگیری گسترده نیروها و انجام عملیات وسیع ممکن نبود. به همین خاطر کار عملیات گره خورده بود و همه دنبال راهکاری برای حل مشکل جبهه کرخه بودند. تا آن روز راهکارهای زیادی مطرح شده بود، اما این یکی با بقیه فرق داشت. در یکی از جلسات فرماندهان ارتش، ایده عملیات زیرزمینی مطرح شده بود. ایدهای که در مقابل هر چهار مشکل جبهه کرخه، پاسخ مناسبی به نظر میرسید. اما این ایده خودش هم یک مشکل بزرگ داشت؛ کندن تونل آن هم به طول چندصد متر، بدون حساسشدن دشمن تقریباً محال بود. همین مشکل برای مخالفت فرماندهان حاضر در جلسه با ایده کندن تونل کافی بود. واقعاً چطور میشد تونلی به این طول را بدون ریسک و خطر حفر کرد؟ ناگهان یکی از حاضرین چارهای به ذهنش رسید؛ بهترین راه، استفاده از مقنیهای کارکشته یزدی است.
این حرف در ابتدا کمی خندهدار به نظر میرسید. آخر مگر چند مقنی و چاهکن میتوانستند با بیل و کلنگ، تونلی به آن حساسی را حفر کنند؟ اما بعد از دقایقی گفتوگو و چانهزنی درباره توانایی مقنیهای یزدی همه حاضرین قانع شدند. کاظم میرحسینی که از فرماندهان یزدی حاضر در آن جلسه و افراد مؤثر در این تصمیم بود، مأمور پیگیری موضوع شد. او بلافاصله از جبهه به یزد رفت و موضوع را با آیتالله صدوقی در میان گذاشت. آیتالله صدوقی که رفاقت صمیمانهای با سرهنگ صیاد شیرازی داشت، سریعاً نامهای خطاب به آیتالله اعرافی نوشت و از ایشان درخواست کمک کرد. آیتالله اعرافی هم در پاسخ به درخواست آیتالله صدوقی، حاج غلامحسین رعیت، استادکار مقنیهای رکنآباد و مهرآباد میبد را به سردار میرحسینی معرفی کرد.
غلامحسین رعیت به همراه تیمش خیلی زود به منطقه اعزام شدند و پس از ارزیابی منطقه کار را شروع کردند. آنها طی چند روز، حدود 20 متر کانال حفر کردند. عملیات حفر به خوبی پیش میرفت تا اینکه مشکل بزرگی راه مقنیها را سد کرد. تنفس در زیر زمین بدون وجود هواکش دشوار بود و گرمای شدید جنوب و شرجیبودن هوا نیز کار مقنیها را سختتر میکرد. این بود که تصمیم گرفتند بعد از هر ۳۰ متر، هواکشی به قطر حدود 25 سانتیمتر به سمت بالا بکَنند. مسئله تنفس حل شد، اما مشکل دیگری به وجود آمد. هوای کانال به قدری شرجی بود که شبها مثل دود قطار از هواکشها بخار خارج میشد و این کار، امکان لورفتن عملیات محرمانه مقنیها را بالا میبرد. مقنیها برای حل این مشکل هم چارهای پیدا کردند. آنها هر شب هواکشها را میبستند تا بخار داخل تونل خارج نشود.
هرچه عمق تونل بیشتر میشد، مسائل جدیدتری پیش میآمد. یکی از مسائل، تلنبارشدن خاکهایی بود که از تونل خارج میشد. وجود مقدار زیادی خاک در یک جا و تغییر در ظاهر محیط منطقه، باعث حساسیت دشمن میشد. برای حل این مشکل، خاکها باید هر چند شب یکبار جابهجا میشدند. لودرها راهی منطقه شدند تا شبانه خاکها را جابهجا کنند. دشمن با شنیدن صدای لودرها منطقه را به گلوله بست و این اتفاق، کار را دشوار کرد. فرماندهان ارتش به فکر چاره افتادند. بهترین راهحل، فریبدادن دشمن از طریق پخش صدای لودر از بلندگوها بود. از آن به بعد، هر شب یکسره صدای لودر در منطقه میپیچید. دشمن با شنیدن صدای لودر، گلولهباران منطقه را شروع میکرد. وقتی دشمن از گلولهباران منطقه دست میکشید، لودرهای واقعی دستبهکار شده و خاکها را جابهجا میکردند.
مقنیهای یزدی توانستند حدود 460 متر کانال حفر کنند. علاوه بر این، در طول مسیر چندین پیچ قرار دادند تا اگر درگیری در کانال پیش آمد، جان نیروها محفوظتر باشد. کار دیگر مقنیهای یزدی این بود که چندین سنگر بزرگ برای اورژانس، تجمع نیرو و فرماندهی در تونل ساختند که این کار، تونل را به دژی استوار و محکم در زیر زمین تبدیل کرد؛ دژی که از جبهه خودی شروع میشد و تا نزدیکی جبهه دشمن ادامه داشت.
در شب عملیات، حاج غلامحسین رعیت آخرین کلنگ کانال را زد و پس از آن نیروها به سرعت از کانال بیرون آمده و دشمن را غافلگیر کردند. بعثیها که خود را در محاصره کامل میدیدند، اکثرشان تسلیم شدند. برخی هم که مقاومت کردند، در همان لحظات اول کشته شدند و عملیات فتحالمبین در جبهه کرخه با کمترین تلفات ممکن به پیروزی رسید.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
0️⃣1️⃣ موانع شناور
🔺کار پردردسر و زمانبری بود؛ نمیدانستم به مکافاتش میارزد یا نه. ماهر عبدالرشید تهدید کرده بود که میخواهد دوباره خرمشهر را بگیرد و ما در مقابل حمله احتمالی عراقیها موانع دفاعی مناسبی نداشتیم. آن زمان دستوبال ما از لحاظ تجهیزات خالی بود و ... ادامه داستان
🔰@festandard
👈موانع شناور
🔸کار پردردسر و زمانبری بود؛ نمیدانستم به مکافاتش میارزد یا نه. ماهر عبدالرشید تهدید کرده بود که میخواهد دوباره خرمشهر را بگیرد و ما در مقابل حمله احتمالی عراقیها موانع دفاعی مناسبی نداشتیم. آن زمان دستوبال ما از لحاظ تجهیزات خالی بود و به همین دلیل سعی میکردیم از امکاناتی که از عراق غنیمت میگرفتیم، نهایت بهره را ببریم. یکی از این غنایم ظاهراً کمارزش موانع خورشیدیشکلی بود که عراق در ساحل فاو مستقر کرده بود. بعد از فتح فاو از بچههای تخریب خواسته بودم این موانع خورشیدی را جمع کنند تا برای استفاده در روز مبادا به انبار ببریم. آنها هم موانع خورشیدی را از بین گلولای درآورده بودند، جوشهایش را شکسته و به صورت میلگرد به عقب منتقل کرده بودند.
حالا انگار روز مبادا فرارسیده بود و وقت استفاده از میلگردها بود. اما من شک داشتم که بتوانیم با این میلگردهای کهنه و با آن همه مکافات، مانعی در مسیر حمله عراق درست کنیم. گفتم استخاره میگیرم. هرچه قرآن بگوید، انجام میدهم. قرآن را باز کردم. آیه «زُبَرَ الْحَديد» آمد و داستان قوم یأجوج و مأجوج که میخواستند به منطقهای حمله کنند و ذوالقرنین به کمک مردم در مقابل آنها با آتش و آهن سدی درست کرد. دیدم دیگر جای هیچ شک و سؤالی نیست. بیمعطلی طرح ایجاد موانع را در جلسه فرماندهی تیپ مطرح کردم و موافقت همه را گرفتم. بعد از آن بلافاصله بچههای تخریب دستبهکار شدند و عملیات ساخت موانع شروع شد. دشمن در جزایر امالبابی و امالرصاص مستقر بود و خیلی راحت میتوانست از طریق دهانه کارون با یک حرکت سریع وارد خرمشهر شود. برای همین باید موانع را در دهانه کارون قرار میدادیم تا مسیر نیروهای عراق بسته شود. اما یک مشکل وجود داشت. اینجا دیگر مثل فاو نبود که بشود موانع را روی ساحل مستقر کرد و ما باید این موانع آهنین را روی آب نگه میداشتیم. با کمی فکر، راهحل را پیدا کردیم؛ چاره کار استفاده از یونولیت بود. بیمعطلی به تعداد موانع، یونولیت تهیه کردیم و موانع را روی یونولیتها سوار کردیم. اما باز هم مشکلی وجود داشت؛ این امکان وجود داشت که ماهیها به مرور زمان یونولیتها را بخورند و موانع زیر آب برود. برای نجات یونولیتها از دست ماهیها باید مادهای پیدا میکردیم که ماهیها از آن بیزار باشند و به سادگی در آب حل نشود؛ بهترین ماده، روغن سوخته بود. با کمک بچههای پشتیبانی مقداری روغن سوخته تهیه کردیم و بدنه یونولیتها را با آن چرب کردیم. بالأخره موانع آماده استقرار شد. آنها را یکییکی در دهانه کارون شناور کردیم و بعد از آن هم برای محکمکاری همه را با سیم بکسل به هم متصل کردیم. حالا نهتنها ماهر عبدالرشید بلکه خود صدام هم نمیتوانست از این موانع شناور عبور کند.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
1⃣1️⃣ اسکله رولی
🔺عملیات، ضربتی و فوری بود. قرار بود یک شب قبل از شروع عملیات والفجر 8 وارد جزیره امالرصاص شویم و بعثیها را به خودمان مشغول کنیم تا متوجه عملیات اصلی نشوند که شب بعد در فاو انجام میشد. برای این کار ابتدا باید نیروهای غواص از کارون عبور میکردند. ... ادامه داستان
🔰@festandard
👈 اسکله رولی
🔸عملیات، ضربتی و فوری بود. قرار بود یک شب قبل از شروع عملیات والفجر 8 وارد جزیره امالرصاص شویم و بعثیها را به خودمان مشغول کنیم تا متوجه عملیات اصلی نشوند که شب بعد در فاو انجام میشد. برای این کار ابتدا باید نیروهای غواص از کارون عبور میکردند و به محض رسیدن به آن طرف، با چراغقوه علامت میدادند. بعد از آنها نوبت نیروهای تخریب و اطلاعات عملیات بود. آنها باید خیلی زود از کارون رد شده و وارد منطقه میشدند. همه چیز برنامهریزی شده بود، اما یک مشکل جدی وجود داشت؛ دشمن آن طرف کارون و در ساحل به صورت متوالی سیم خاردار توپی و حلقوی کشیده بود. نیروهای تخریب برای عبور از آنها باید ساعتها وقت میگذاشتند تا با سیمچین، سیمهای گرهخورده را از هم جدا کرده و مسیر را باز کنند. این کار باعث افزایش تلفات و شکست عملیات میشد. با بچههای تخریب به شور نشستیم تا راهحلی پیدا کنیم. هر کسی ایدهای را مطرح کرد. بعضی از راهکارها زمانبر بود و برخی پرهزینه. بالأخره بعد از مشورت زیاد به بهترین و سادهترین راهحل رسیدیم: ایجاد اسکلههای کوچک و دستساز. ساخت و کاربرد این اسکلهها بسیار ساده بود و فقط به مقداری تخته چوبی و برزنت نیاز داشتیم. بعد از موافقت فرماندهان دستبهکار شدیم. با برزنت، تختههای چوبی را به هم وصل کردیم و تعدادی اسکله رولی ساختیم. عملیات که شروع شد، اسکلهها را با قایق به آن طرف کارون بردیم. در منطقه دشمن هر جا که به سیم خاردار برمیخوردیم، اسکلهای را روی سیمها پهن میکردیم و بچهها بدون معطلی و جراحت از مانع عبور میکردند.