♦️ اسم اعظم
🔖 آیت الله جوادی آملی:
🔸 شیخنا الاستاد (رضوان الله تعالی علیه) مرحوم علامه شعرانی در کتاب نثر طوبی ذیل کلمه «ربّ» که برخی ها گفتند این #رب «اسم اعظم ذات اقدس الهی» است نقل میکند که مرحوم ابوالفتوح رازی در تفسیرشان در جلد اوّل از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) این روایت را نقل کردند که کسی خدمت امام صادق (سلام الله علیه) آمد و عرض کرد که می خواهم اسم اعظم را از شما یاد بگیرم.
🔺هوای سردی بود، آب سردی هم در حوض بود، حضرت فرمود برو در حوض، او هم فرمایش امام را اطاعت کرد. مگر یک انسان در آن هوای سرد چقدر می تواند مقاومت کند؟! این شخص خیال کرد که مثلاً عادی است، بعد وقتی که دید مرتّب می لرزد، مدام #استغاثه کرد که مرا در بیاورید، اما به اذن امام کسی او را در نیاورد. بعد از ته دل ناله زد: «یا ربّ اغثنی»! حضرت فرمود #اسم_اعظم از این جا شروع می شود.
🔸 اسم اعظم #حال است! مقام است! آن جایی که وقتی کسی در اتاق عمل می رود و پزشک ناامیدش کرده، آن پدر یا آن مادر چگونه ناله می زند؟ این آغاز راه #اسم_اعظم است. اسم اعظم مفهوم نیست که انسان در حال عادی چند تا ذکر را بگوید که «یا الله»، «یا الله» و بتواند مشکلی را حلّ کند.
🔺#مقام است که آغازش از آن ناله شروع می شود، به هر حال جنگ درونی است، این جا آه می خواهد! سلاح بیرونی آهن است، #سلاح_درونی «آه» است «وَ سِلَاحُهُ الْبُكَاء» ناله است و ضجّه است. اگر گفتند اسم اعظم، طلیعه اش همین است.
📚 جلسه ۴ تفسیر سوره مبارکه مجادله
📆 تاریخ: 1396/11/03
@fetneh1
#ظهور_اکبر_و_قیام
💠 بخش هفتم 💠
#ورود_امام(ع) به مکه:
🔆امام(ع) پس از خروج از مدینه به مکه وارد می شوند. مفضل بن عمر در روایت طولانی، از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود:
👈 «سوگند به خدا ای مفضل، گویا اکنون او ـ حضرت مهدی(ع) ـ را می بینیم که وارد مکه می شود، در حالی که عمامه ای زرد فام بر سر نهاده، کفش مخصوص پیامبر(ص) را پوشیده، چوبدستی او را در دست گرفته و چندین بزغاله لاغر را پیشاپیش خود می برد تا آنها را به خانه خدا می رساند، اما هیچ کس او را در آنجا نمی شناسد».[18[
👈سند این روایت ضعیف است، مگر اینکه بسیج شدن تجهیزات و عوامل دشمنان جهت جستجوی آن حضرت و در حالت #اختفا و پنهانی به سربردن وی، که شباهت به غیبت صغرا و پنهانی آن دارد، بتواند دلالت این روایت و مانند آن را جبران کند.[19]
👈در جایی دیگر آمده: «وقتی بازار تجارت کساد، راه ها ناامن و فتنه ها زیاد شود، هفت تن از علمای مناطق مختلف که با هر یک از آنان بیش از سیصد و اندی نفر، دست بیعت داده اند، بدون قرار قبلی رهسپار مکه می شوند و در آنجا یکدیگر را ملاقات کرده، از هم می پرسند: انگیزه آمدن شما به مکه چیست؟ می گویند:
به جست وجوی این مرد آمدیم که امید است این فتنه ها به دست با کفایت او آرام گیرد و خداوند #قسطنطنیه را به دست او آزاد نماید، ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ویژگی هایش می شناسیم. این هفت دانشمند بر سر این گفته با یکدیگر توافق می کنند و به جستجوی آن حضرت در مکه می پردازند. (او را دیده) از او می پرسند: آیا شما فلانی پسر فلان هستی؟ می گوید: «نه، بلکه من مردی از انصار هستم» تا آنکه از آنها جدا می شود. اوصاف او را برای اهل اطلاع برمی شمرند و می گویند: او همان دوست و محبوب شماست که در جستجویش هستید و اکنون رهسپار مدینه گشته است، در پی او به مدینه می روند ولی او به مکه باز می گردد، به دنبال او به مکه می آیند و او را در مکه می یابند و می پرسند: شما فلانی فرزند فلان هستی و مادر تو فلانی دختر فلان است و درباره شما این نشانه ها آمده است و شما را یک بار از دست دادیم، اکنون دست تان را بدهید تا با شما بیعت کنیم. می گوید:
👈 «من صاحب الأمر شما نیستم، من فلانی فرزند فلان انصاری هستم با ما بیایید تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمایی کنم»، آنگاه از ایشان جدا می شود و آنها او را در مدینه می جویند ولی او بر عکس خواسته آنها به مکه رفته است. از این رو به مکه می آیند و حضرت را در کنار رکن می یابند و می گویند:
👈گناه ما و خون های ما به گردن توست اگر دستت را ندهی که با تو بیعت کنیم، زیرا ارتش سفیانی در تعقیب ماست و مردی حرام زاده بر آنها فرمانروایی دارد، آنگاه حضرت بین #رکن و #مقام می نشیند و دست خود را جهت بیعت به آنان می دهد و با وی بیعت می کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم می افکند و با گروهی که شیران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه می دهد».[20]
📌📚پی نوشت؛
18. بشارهالاسلام ص267، به نقل از: بحارالانوار.
19. عصر ظهور، ص301.
20. عصر ظهور، ص302 به نقل از: نسخه خطی ابن حماد، ص95.
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
@fetneh1🔥