#شبنشینی_مادرانه 32
#نگاه_دوم :
یادش بخیر، 8ساله بودم ، اولین سالی بود که روزه کامل می گرفتم ، سال قبلش هم روزه گرفته بودما ، به قول مامانم کله گنجشکی ، البته نه همین طور که هر چی که خواستم بخورم ها ، نه ❗️
🕐ظهر که میشد یک ساعت فرصت داشتم که هرچی میخواستم بخورم ، ساعتم که تموم میشد ، دوباره تا غروب ، اجازه خوردن چیزی رو نداشتم .📛
اما اون سال یادم نمیره ، یه روز گرم ماه رمضان، با شنیدن اذان پشت سر مامانم ، نمازم که تموم شد ، مامان جون گفت :
📚 یک نگاهی بنداز به قرآنی که حاج آقا اون روز بهت هدیه داد ، یادش به خیر کی فکرش رو میکرد اون قرآن بشه انیس و مونس یک عمر خلوت های گاه و بیگاه من با خدا؟😢
عین فنر از جا پریدم ، رفتم از توی قفسه کتابها ، قرآن خوشگلم رو برداشتم ، همون قرآنی که نمیدونستم چرا از بین اون همه آدم توی مسجد، حاج آقا به من هدیه اش داد.😍
🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358
📃۩2⃣2⃣1⃣6⃣۩