eitaa logo
گروه جهادی فطرت (تبریز)
320 دنبال‌کننده
309 عکس
146 ویدیو
1 فایل
كاری كه باید بر آن همت بگمارید، این است كه رشته‌ی خدمت را رها نكنید.۱۳۹۲/۰۴/۲۳ رهبر معظم انقلاب مدظله العالی شماره کارت جهت کمک های مردمی ۵۸۹۲-۱۰۱۵-۸۰۲۳-۰۴۵۲ (به نام گروه جهادی فطرت) ارتباط با ادمین: @abdosaleh313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانون فطرت
20.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ " ارزش پول ملی " 💠 چرا پول ایران بی ارزش شده...؟! 💠 دولت سیزدهم برای حفظ ارزش پول تو این یک سال چیکار کرده؟! 📌به مناسبت بیانات رهبر انقلاب درباره لزوم رسانه ای کردن اقدامات مثبت دولت ✅ 🔻 🔗با فطرت همراه شوید... 🆔@kanounefetrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ برداشتی لطیف از دعای ۱۱۱ صحیفه سجادیه : دعای نخستین روز ماه رجب 💠هرکه، هرچه میخواهد، تو می‌توانی، و هر که هرچه نمی گوید، تو می‌دانی، و آنچه که می‌گویند را خوب گوش می‌کنی و جوابش را آماده داری! ✅ 🔻 🔗با فطرت همراه شوید... 🆔@kanounefetrat
هدایت شده از کانون فطرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ لزوم شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن 💠خودم را به جشن انسانیت می‌رسانم! 🎙استاد شجاعی ۲۲ 🔻 🔗با فطرت همراه شوید... 🆔@kanounefetrat
هدایت شده از کانون فطرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ لهجه شیرین مشهدی و بیان کرامات حضرت زهرا(س) از ایشان که مجاهد صادقی بودند، شنیدن داره.... 💠۲۳ اسفند سالگرد شهادت شهید برونسی بر او مبارک باد ✅ 🔻 🔗با فطرت همراه شوید... 🆔@kanounefetrat
هدایت شده از کانون فطرت
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ مدیریت مهدی 💠بمناسبت ۲۵ اسفند،سالروز شهادت شهید مهدی باکری 📌 شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔶از تمام آذری‌ های ایران ، از رزمندگان بپرسید شجاع ترین شما ، با معنویت ترین شما ، با اخلاص ترین شما که بود می‌گویند : مهدی باکری ✅ 🔻 🔗با فطرت همراه شوید... 🆔@kanounefetrat
هدایت شده از کانون فطرت
❇️ بمناسبت ۲۵ اسفند ،سالروز شهادت سردار 💠 سبک زندگی شهید مهدی باکری 🔶وقتى به خبر دادند که برادرت شهید شده است و می‌ خواهیم پیکرش را برگردانیم؛ اجازه نداد و گفت: همه ى آنها برادرای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید!... برادران باکری که هر سه پیکر پاکشان به دست نیامده است. 🔶وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک میخواست‌، تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یکم از غیرت و شرف شما یاد بگیره. آقا مهدی خنده ای کرد و گفت: راست میگی مادر، کاش یاد می گرفت! 🔶 با آقا مهدی سوار بر تویوتا داشتیم می‌رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرآت نمی‌کردم ‌کولر رو روشن‌کنم. بالاخره به‌خاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم ، آقا مهدی گفت: الله بنده‌سی «بنده‌ی خدا» میدونی وقتی کولر روشن می‌کنی، مصرف بنزینِ بیت المال میره بالا؟ خاموش کن! فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می‌کنی؟ 🔶توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: مهدی باکری جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🔶اهالی یک محل عصبانی آمدند شهرداری، توی اتاقی که من و مهدی آن‌جا می‌نشستیم و جواب مردم را می‌دادیم. می‌گفتند: آخر تو چه می‌دانی که ما توی چه بدبختی گیر کرده‌ایم. خودت کوچه‌ات آسفالت است، معلوم است که نمی‌دانی محله‌ی ما باران آمده، آب همه‌جا را برداشته. مهدی حرف نزد. حتی ابرو خم نکرد. رفت پوتین گلی خودش را از پشت میزش برداشت گذاشت جلو چشم آن‌ها، گفت: این هم مدرک من که به همه‌مان ثابت کند کوچه‌ی ما هم دست کمی از کوچه‌ی شما ندارد. 🔶وقتی مهدی باکری به پشت تریبون رسید، قبل از هیچ اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند، را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایَش کرد و به *جای زیر پایش، بر روی تریبون نهاد* و آن گاه با لحنی آرام جمله‌ای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی به هر کسی نقل کرده‌ام، هم *اشک از چشمان من سرازیر می‌شود و هم اشک مخاطبم*. او گفت: خاک بر سرت مهدی، آدم شده‌ای که بیت‌المال را به زیر پایت انداخته‌اند؟ 🔶هر روز آفتاب نزده از خانه میرفت بیرون ، یه روز صدای پایین آمدنش را ار پله ها شنیدم ، رفتم و جلویش را گرفتم ، گفتم ، آقا مهدی ، شما دیگر عیالواری ، یک کم بیشتر مواظب خودت باش. گفت ، چه کار کنم ؟ ، مسئولیت بچه ‌های مردم گردنمه . گفتم ، لااقل توی سنگر فرماندهی بمون. گفت ، اگر فرمانده نیم خیز راه بره  ، نیروها سینه خیز میرند ، اگر بمونه توی سنگرش که بقیه میرن خونه هاشون..... ما باید در خط مقدم باشیم، تا دیگران در صحنه بمانند... 🔶اوایل انقلاب بود.....در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است... آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار می کنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. ✅ 🔻 🔗با فطرت همراه شوید... 🆔@kanounefetrat