eitaa logo
فیض سحر
494 دنبال‌کننده
491 عکس
317 ویدیو
2 فایل
کانال محفل مناجاتی فیض سحر (دعای کمیل ، روضه ، سینه زنی ) بانوای طلبه جانباز حاج حسین حقی مکان :قم خ ارم درجوارمزارشهدای سوم خرداد(۶۰شهید) زمان : شبهای جمعه۲ساعت قبل اذان صبح ایتا:https://eitaa.com/feyzesahar ادمین کانال:Http://eitaa.com/admin_gomnam
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🔸نکته تفسیری صفحه ۱۳🔸💠 🔹یا رومیِ روم؛ یا زنگیِ زنگ: شاید تا به حال با افرادی برخورد کرده­ اید که در هنگام رانندگی به هیچ قانونی عمل نمی­ کنند: از چراغ قرمز رد می­ شوند، بر خلاف جهت خیابان حرکت می­ کنند، در جای ممنوع سبقت می­ گیرند و به­ راحت حق دیگران را زیر پا می­ گذارند؛ ولی اگر در جایی که حق با آن ها باشد، شخص دیگری خلاف کند و بخواهد حق آنان را ضایع کند، فریادشان بلند می­ شود که مگر از قانون رانندگی خبر نداری؛ طبق قانون، اینجا حق با من است و تو خلاف­کاری، و به این ترتیب، یکی از مدافعان قانون می­ شوند؟ آیا این افراد، انسان­های قانونمندی هستند؟ آیا این­ها برای قوانین رانندگی احترام قایل­ اند؟ یا این که قوانین را فقط ابزاری برای تأمین منافع خود می­ دانند؛ که هرگاه با منافعشان سازگار نبود، به­راحت آن را کنار می­ گذارند؟ فرموده​ ی خداوند در این آیه: «اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الکِتابِ و تَکفُرونَ بِبَعض»، به یکی از خصلت­ های زشت یهودیان اشاره می­ کند؛ قبول داشتن برخی از دستورهای خدا و نپذیرفتن برخی دیگر. آن­ها بر خلاف دستور کتاب آسمانی­ شان، با یکدیگر جنگ می­ کردند و همدیگر را از سرزمین خود بیرون می­ راندند. پس هنگامی­ که جنگ تمام می­ شد، در ازای آزادی اسیران هم­ کیش خود، از قبیله​ ی آنان غرامت می­ گرفتند و می­ گفتند: گرفتن غرامت برای آزادی اسیر، دستور کتاب مقدس ماست! در حالی­ که کتاب مقدس آن­ها، از ابتدا جنگ و خون­ریزی و بیرون کردن دیگران از سرزمین­شان را ممنوع دانسته بود. خدای بزرگ این خصلت را به شدت محکوم و تهدید کرده که سزای آن در دنیا، خفت و خواری، و در آخرت، مجازات با سخت­ ترین عذاب است. ما مسلمانان نیز از مبتلا شدن به این بیماری خطرناک مصونیت نداریم. در میان ما هم کسانی بوده و هستند که دین برایشان فقط وسیله­ ای برای رسیدن به اهدافشان است و قرآن و دستورهای دین را تا زمانی قبول دارند که خواسته­ هایشان تأمین شود؛ ولی هنگامی که دین در مقابل خواسته­ هایشان قرار می­ گیرد، به­ راحت آن را کنار می­ گذارند. تاریخ اسلام، داستان­ هایی بس عبرت­ آموز در این­ باره دارد. ماجرای سپاه اسامة بن زید، متهم کردن پیامبر به هذیان­ گویی، کنار گذاشن خلیفه​ ی راستین پیامبر صلوات الله علیه و به آتش کشیدن درِ خانه­ ی یگانه دختر عزیز او، شمشیر کشیدن بر امیر مؤمنان علی­ بن ابی­طالب علیه السلام و بریدن سر نوه​ ی پیامبر، همه و همه از کسانی سر زده است که خود را مسلمان می­ نامیدند؛ مسلمانانی که اسلام نیاورده بودند تا به فرمان خدا گردن نهند؛ بلکه اسلام آورده بودند تا به قدرت و ثروت برسند، آسوده بخورند و بنوشند و از دنیا لذّت برند؛ و این اسلام به پشیزی نمی­ ارزد. چه عبرت­ آموز است این فرمایش پیامبر ما که «در روز قیامت، افرادی حاضر می­ شوند که همچون کوه­ هایی کار خوب دارند؛ ولی خدا همه­ی کارهای خوبشان را نیست و نابود می­ کند و فرمان می­دهد که آنان را به آتش افکنند. آنان روزه می­گرفتند و نماز می­ خواندند و حتّی شب زنده­ داری می­ کردند؛ ولی هنگامی که با چیز حرامی مواجه می­ شدند، با سرعت به آن حمله­ ور می­ شدند.»![1] [1] . تفسیرالبرهان ، ج 2 ، ص 841 🔸https://eitaa.com/feyzesahar🔸
هدایت شده از فیض سحر
💠🔸نکته تفسیری صفحه ۱۴🔸💠 🔹عشق به گوساله: پیش از حضرت موسی علیه السلام ، بنی­ اسرائیل صدها سال برده­ ی فرعونیان و در چنگال آنان اسیر بودند[1] و با چشمان خود، بت­ پرستی اربابانشان را مشاهده می­ کردند. اگرچه بنی­ اسرائیل از نسل حضـرت یعقوب علیه السلام بودند و ادعا می­ کردند که دین آباء و اجدادیشان را حفظ کرده­ اند، به سبب رفت و آمد زیادشان با فرعونیان، برخی از اعتقادات باطل آن­ها را کسب کرده بودند. مثلاً اعتقاد داشتند که خداوند دارای جسم است. آنان نمی­ توانستند بپذیرند که خدا مادّی نیست؛ چون سال­ها دیده بودند که فرعونیان، در مقابل بت­ها به سجده می­ افتند و خدایانی دارند که دیده می­ شود. [2]پس از آن­که حضرت موسی علیه السلام برای سخن گفتن با خدا و گرفتن کتاب آسمانی تورات از میان قومش بیرون رفت، فرد شیادی به نام سامری که بنی­ اسرائیل را به­ خوبی می­ شناخت، مجسمه­ ای به شکل گوساله ساخت و آن را خدای مردم معرفی کرد. بنی­ اسرائیل هم که گویی در آرزوی چنین روزی بودند، با کمال میل، خدایی گوساله را پذیرفتند و یک دل نه، صد دل عاشق آن شدند؛ تا حدّی که پس از آن­که حضـرت موسی علیه السلام بازگشت و گوساله­ ی سامری را سوزاند و خاکسترش را در دریا ریخت، برخی از گوساله­ پرستان، دهان خود را بر آب دریا گذاشتند تا از آبی که با خاکستر گوساله مخلوط شده، نوشیده باشند! [3] راستی چرا بنی­ اسرائیل به این آسانی از دین خود دست کشیدند و موسی علیه السلام را کنار گذاشتند؟ مگر آن­ همه معجزه از پیامبرشان ندیده بودند؟ با دقت در این آیه، به پاسخ پرسش­مان می­ رسیم. قرآن می­ فرماید که «دل­های بنی­ اسرائیل بر اثر کفر، با محبّت گوساله آمیخته شد» (وَ اُشرِبوا فی قُلوبِهِمُ العِجلَ بِکُفرِهِم). گویی آنان عشق و علاقه به گوساله­ پرستی را همچون شربتی سر کشیدند و آن شربت در اعماق وجودشان اثر کرد. آری، هنگامی­که کسی عاشق چیزی شود، فقط همان را می­بیند و بس. بدین­ ترتیب، به نوعی نابینایی می­ رسد که حاضر می­ شود همه­ ی هستی­ اش را در راه آن فدا کند. به همین سبب است که ما انسان­ها باید مراقب علاقه­ هایمان باشیم. ما نمی­ توانیم عشق و محبّت را به کلّی از دل­هایمان بیرون کنیم؛ ولی می­ توانیم آن را هدایت کنیم. چه بسیار انسان­هایی که عشق به قدرت و ثروت یا خوردن و خوابیدن و لذّت­ بردن، همه چیز را از یادشان می­ برد و هر کاری می­ کنند تا به خواسته­ شان برسند؛ و چه بسا انسان­هایی که عشق به خدا و خوبی­ ها چنان در وجودشان ریشه کرده که هیچ چیزی در دنیا نمی­ تواند آن دوستی را از ایشان جدا کند. در داستان کربلا می­خوانیم پس از آن که امام حسین علیه السلام به یارانش اجازه داد که او را تنها بگذارند و جان خود را با استفاده از تاریکی شب نجات دهند، آنان به مردانگی و شرف معنا بخشیدند و وفاداری خود را اعلام کردند. یکی از آن بزرگ​مردان به نام مسلم بن عوسجه به امام عرض کرد: «به خدا سوگند که اگر مرا بکشند و بدنم را بسوزانند و خاکسترش را به باد دهند، و دوباره زنده ­شوم، و این کار هفتاد بار تکرار شود، از شما دست بر نمی­ دارم تا در دفاع از شما، جان از بدنم خارج شود.» [4]آری، این هنر ماست که پنجره­ ی دل را به روی معشوقی حقیقی باز کنیم و به هر میل و محبّتی روی خوش نشان ندهیم. 📚[1] . این مطلب در صفحه 8 به طور مفصل توضیح داده شد [2] . اقتباس از المیزان ، ج 8 ، ص 234 [3] . تفسیر عیاشی ، ج 1 ، ص 51 [4] . بحارالانوار ، ج 44 ، ص 393 🔸https://eitaa.com/feyzesahar🔸
💠🔸نکته تفسیری صفحه ۱۵ بقره🔸💠 🔹مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی: یکی از ویژگی­ های افراد نادان، ادعاهای بزرگ و بدون حقیقت است. افراد کم​ خرد معمولاً برای بزرگ نشان دادن خود به دیگران، ادعاهای عجیبی می­ کنند، و هنگامی که از آنان خواسته می­ شود ادعای خود را اثبات کنند، از پاسخ طفره می­ روند و مشت خالیشان باز می­ شود. یهودیان از گذشته تا کنون، جزء این افراد به شمار می­ روند و انسان­ هایی پرمدّعا و بی­ خیر و برکت هستند. یکی از خیالات خام یهودیان این بود که فقط کسی وارد بهشت می­ شود که دین آنان را داشته باشد، و بهشت، سرزمین یهودیان است! قرآن برای رو کردن دستشان، پیشنهادی عبرت­ آموز به آنان می­ دهد و به آنان می­ گوید که اگر بهشت مخصوص شماست، از خدا بخواهید مرگ شما را برساند؛ زیرا مرگ، شما را از غم­ ها و رنج­ های دنیا نجات می­ دهد و بهشت ابدی را که غم و اندوهی در آن نیست، به شما هدیه می­ کند. امّا آن مردم خلاف­کار که از کارهای خود به خوبی خبر داشتند، هیچ­ گاه چنین آرزویی نمی­ کردند؛ زیرا می­ دانستند که با وضعی که دارند، مرگ برایشان دروازه​ ی ورود به جهنّم است. آنان چنان به زندگی دنیا وابسته بودند که دوست داشتند عمرشان هزار سال باشد؛ غافل از این­که اگر هزار سال هم عمر کنند، باز هم باید در دادگاه عدل الهی حاضر شوند و کیفر اعمالشان را ببینند. امّا به­راستی چرا بیشتر مردم از مرگ می­ ترسند؟ چرا وقتی سخنی در باره​ ی مرگ می­ شنوند، چهره​ هایشان درهم   می­ رود و به هم می­ گویند: «دور از جان!» ؟ آیا مرگ چیز بدی​ است؟ مگر خدا ما را دوست ندارد که ما را می­ میراند؟ پاسخ این سؤال این است که دو گروه از مرگ می­ ترسند: گروه یکم، کسانی­ که مرگ را پایان زندگی می­ دانند و عقیده­ ای به جهان پس از مرگ ندارند. اینان وقتی سخن از بهشت و دوزخ به میان می­ آید، به مسخره می­ گویند: چه کسی دیده که ما باور کنیم؟ طبیعی­ است که این افراد از مرگ متنفّر باشند و در بهترین لحظات زندگی­شان نیز اگر به یاد آن بیفتند، کامشان تلخ شود. گروه دوم، کسانی هستند که به جهان پس از مرگ اعتقاد دارند؛ امِّا در زندگی مرتکب گناهان زیادی شده­ اند و به همین سبب از مرگ می­ ترسند؛ چون می­ دانند که مرگ، آغاز مجازات آن­هاست. اینجاست که می­ فهمیم پیامبران خدا چه خدمت بزرگی به ما کرده­ اند. آنان نقاب وحشتناک مرگ را در ذهن­ های ما کنار زدند و به ما آموختند که مرگ، دریچه­ ای به زندگی بهتر است؛ مانند به دنیا آمدن انسان که خروج از جایی تنگ و تاریک، و ورود به دنیایی وسیع و نورانی­ است. همچنین آنان به ما یاد دادند که چگونه خوب زندگی کنیم تا خوب هم بمیریم. مرگ برای دوستان خدا، به هر شکلی که باشد، شیرین و لذّت­ بخش است. مرگ، پایان رنج­ها و دردها و رسیدن به مهربان­ ترین مهربانان است؛ او که از مادر به ما مهربان­تر است و همه چیز را فراهم کرده تا ما به خوشبختی برسیم. برای همین است که امیر مؤمنان علی علیه السلام در باره­ ی خود فرمود: «به خدا سوگند، پسـر ابوطالب، مرگ را بیشتر از علاقه​ی کودک به شیر مادرش دوست دارد.» [1] در روز عاشورا، هر چه امام حسین علیه السلام به زمان کشته شدن نزدیک­تر می­شد، خوشحال­ تر می­ نمود. در آن احوال، امام به یاران خود فرمود: «مرگ فقط پلی​ست که شما را از ناراحتی­ ها و رنج­ها به باغ­های وسیع بهشت و نعمت­های جاودان منتقل می­ کند. کدام­یک از شما، به سبب جا به​جا شدن از زندان به قصر ناراحت می­ شوید؟!»[2] دوستان خدا، با زندگی خویش این شعر را برای مرگ سرودند: «مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من ز او عمری ستانم جاودان او ز من دلقی بگیرد رنگ رنگ».  📚[1] . نهج­ البلاغه، خطبة 5 [2] . معانی الاخبار، ص 288 🔸https://eitaa.com/feyzesahar🔸
نکته تفسیری صفحه ۱۶: 💠🔸سلیمان و ساحران بابل🔸💠 حضرت سلیمان علیه السلام ، یکی از پیامبران بزرگ خداست که سال­ها در سرزمین شام، بر بنی­ اسرائیل فرمان­روایی کرد. پادشاهی سلیمان ، پر از ماجراهای عجیب و خارق­ العاده است. هنگامی ­که پیامبر اسلام آیات قرآن را برای مردم می­ خواند و در لابه لای آن­ها از حضرت سلیمان یاد می­ کرد، یهودیان کافر به مسخره می­ گفتند: «نگاه کنید! محمّد، سلیمان را از پیامبران خدا می­ شمرد؛ در حالی که او ساحری بیش نبود!» ماجرا از این قرار بود که حضرت سلیمان در زمان فرمان​روایی­ اش دستور داد تمام نوشته­ هایی را که در باره​ ی جادوگری وجود داشت، گردآوری کنند و برای جلوگیری از انحراف و سوء استفاده​ ی مردم، آن­ها را در جای مخصوصی نگه دارند. پس از وفات آن حضرت، گروهی شیطان​ صفت به آن نوشته­ ها دست یافتند و به مردم گفتند که سلیمان به کمک این جادوها بر شما حکومت می­ کرده و او یک جادوگر بزرگ بوده و مردم از او جادو می­ آموختند. به همین سبب، یهودیان به سلیمان تهمت زدند که او به علّت گناه جادوگری، کافر شده است. خداوند در برابر این اتهام دروغ یهودیان، از پیامبر خود دفاع کرد و فرمود: مردم در زمان سلیمان، سحر و جادو را از شیاطین یعنی جن­های خبیث می­ آموختند؛ نه از سلیمان، و او هرگز به کارهای کفرآمیزی مانند جادوگری دست نزد. همچنین مردم از دو نفر دیگر نیز سحر می­ آموختند؛ هاروت و ماروت که دو فرشته بودند که به صورت انسان درآمده بودند و وظیفه داشتند در شهر بابل ـ که در حدود نجف و کربلای فعلی قرار داشت ـ به مردم سحر بیاموزند؛ البتّه نه برای سوء استفاده؛ بلکه برای این­که مردم بتوانند جادوی دیگران و اثر آن را از خود دفع کنند. به­ همین سبب، به هر کس که سحری آموختند، می­گفتند: شما بدین وسیله امتحان می­ شوید؛ پس مبادا با سوء استفاده از این سحرها، کافر شوید. بسیاری از مردم امّا توصیه​ ی آنان را نشنیده گرفتند و با سحرهایی که یاد گرفته بودند، دیگران را آزار می­ دادند. در قرآن بارها به سحر و جادو اشاره شده است. البتّه جادو چند نوع است: یکم، استفاده از ترکیب­ های شیمیایی و خواص مواد است که افراد دیگر از آن بی­ خبرند. این کار در زمان ما نیز زیاد دیده می­ شود. دوّم، چشم­ بندی و شعبده­ بازی­ است که چیزی جز فریب طرف مقابل نیست. سوّم، تأثیر گذاشتن در قوّه​ ی خیال و روان افراد است؛ به گونه­ ای که آن­ها خیال کنند مطلبی حقیقت دارد؛ در حالی که در جهان خارج چنین چیزی وجود ندارد. قرآن در باره​ ی ساحران فرعون می­ گوید که آنان کاری کردند که مردم خیال کنند چوب­ ها و طناب­هایشان حرکت می­ کند. [1]چهارم، کارهایی​ است که واقعاً در جهان خارج تأثیر دارد. مثلاً همین آیه می­ گوید که مردم چیزهایی یاد می­ گرفتند که با آن­ها میان زن­ وشوهرها جدایی می­ انداختند. به هر حال، یاد گرفتن سحر و جادو ـ به هر نوعی که باشد ـ و انجام دادن آن، حرام است، و جادوگر دشمن خداست. حضرت علی علیه السلام در این باره فرموده است: «کسی که کم یا زیاد سحر بیاموزد، کافر شده و رابطه­ ی او با خدا به کلّی قطع شده است.» [2] 📚[1] . طه: 66 [2] . اقتباس از تفاسیر نمونه ، نور ، جلالین و الجوهرالثمین ذیل آیه مورد بحث 288 🔸https://eitaa.com/feyzesahar🔸