eitaa logo
فیضیه - در انتظار انتقام سخت
310 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
12.5هزار ویدیو
46 فایل
کانال اختصاصی روزنامه فیضیه - برای ارتباط با ادمین پیام خود را به @hakimi بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢👈 *دیدار دکتر قاضی زاده هاشمی ریاست محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران با جانباز ٧٠ درصد برادر والازاده لردگان،،،، خیلی ملاقات سختی بود. چطوری در مقابل خداوند باید جواب این عزیزان را بدهیم؟!* 😔😔😔 https://eitaa.com/feyziehnews
⭕️واکنش شریعتمداری به جوسازان انتصابات در دولت سیزدهم: شما رسانه های اشرافی هستید! 📝 روزنامه کیهان نوشت: ◀️ روزی نیست که چندین روزنامه و صدها سایت و هزاران کانال در فضای مجازی، درباره انتصابات گسترده فامیلی در دولت جنجال نکنند ◀️ رسانه‌های زنجیره‌ای وابسته به ائتلاف اشرافی حاکم بر دولت سابق، بازی تکرار پرحجم یک دروغ و جنجال گسترده برای واقعیت جا زدن آن را در پیش گرفته‌اند. https://eitaa.com/feyziehnews
🔴پرروهای نجومی صد روز گذشت ولی تو و رئیست هنوز محاکمه نشدید. https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 رزاقی: خشت اقتصاد ایران را هاشمی کج گذاشت کارشناس اقتصاد: 🔹پس از جنگ تحمیلی این سیاست که نفت نباید تبدیل شود از سوی آقای هاشمی رفسنجانی شروع شد و در دولت روحانی به اوج رسید. 🔹از زمان رفسنجانی بحث این بود اقتصاد به گونه‌ای اداره شود تا مانند اقتصاد زمان شاه شود تا هر زمان خواستند ما را تحریم کنند و نیازها از طریق خارج تامین شود. 🔹دولت باید در اقتصاد دخالت کند، تمام دولت‌های غربی انحرافات بازار را در چارچوب مورد نظر حذف می‌کنند. https://eitaa.com/feyziehnews
🌹 شهیده فاطمه اسدی، نخستین بانوی مفقودالاثر که به دست حزب دموکرات‌ به شهادت رسیده بود،‌ ودر ارتفاعات چهل‌چشمه تفحص شد. ♦️سردار باقرزاده درباره نحوه شهادت شهیده فاطمه اسدی، می گوید: شوهر این بانوی شهیده چون برای پایگاه سپاه در حسین آباد چاه حفر کرده بود، توسط عوامل ضدانقلاب به او لقب جاسوس دادند. به همین خاطر او را اسیر و سپس به زندان دولتو منتقل کردند. ♦️بانو اسدی در این زمان پیگیر آزادی شوهرش شد. حزب دموکرات از او طلب ۲۰۰ هزار تومان پول کرد و بانو اسدی برای تأمین این پول تمام زندگی‌اش را به حراج گذاشت و با پولی که تهیه کرده بود به ضدانقلاب مراجعه کرد. ♦️ضد انقلاب پول را از او گرفت، اما در اوج خباثت نه تنها شوهرش را آزاد نکرد، بلکه او را هم اسیر کرد. در آن حین نزاعی در گرفت و بانو اسدی همراه با چند نفر از سپاهی‌ها تیرباران شد و در ارتفاعات چهل چشمه دفن شد. بعد از شهادت او، پسر کوچکش به دلیل نبود سرپرست در گهواره از دنیا رفت و شوهرش نیز بعد از ۳ سال از زندان دولتو آزاد شد. https://eitaa.com/feyziehnews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتانیاهو خطاب به بنت: 📍ایران به شهرک‌ها و کشتی ما حمله کرد اما هیچ پاسخی ندید، این یعنی ایران ضعف شدید شما رو شناسایی کرده! https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 اهمیت فضای مجازی! https://eitaa.com/feyziehnews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢👈 خدایی که دعاهای بلند را اجابت می‌کند، دعاهای کوتاه را هم اجابت می‌کند! دعای کوتاه در چهار جمله مستجمع جمیع دعاها از زبان مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام: الحمد لله علی کل نعمة أسأل الله من کل خیر استغفر الله من کل ذنب أعوذ بالله من کل شر https://eitaa.com/feyziehnews
  🔸زمان حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری، ارتباطات شیعه از همیشه گسترده‌تر بوده است. 🔸 در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتی شیعه در سرتاسر دنیای اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری نبوده است. وجود وکلا و نواب و همین داستان‌هایی که از حضرت هادی و حضرت عسکری نقل می‌کنند - که مثلاً کسی پول آورد و امام معین کردند چه کاری صورت بگیرد - نشان‌دهنده‌ی این معناست. یعنی علی‌رغم محکوم بودن این دو امام بزرگوار در سامرا، و قبل از آنها هم حضرت جواد به نحوی، و حضرت رضا (سلام‌الله‌علیه) به نحوی، ارتباطات با مردم همین‌طور گسترش پیدا کرد. 🔸 این ارتباطات، قبل از زمان حضرت رضا هم بوده؛ منتها آمدنِ حضرت به خراسان، تأثیر خیلی زیادی در این امر داشته است.  رهبر معظم انقلاب ۱۳۸۴/۰۵/۱۸ 🌸🌸میلاد با سعادت اباالحجه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بر همگان مبارک باد🌸🌸 https://eitaa.com/feyziehnews
🔸اختصاص حدود یک میلیارد دلار ارز برای واردات کالاهای اساسی از محل منابع جدید 🔹بانک مرکزی اعلام کرده روند تامین ارز تجاری به صورت روان در جریان است و بخشی از این یک میلیارد دلار تخصیص یافته به واردات کالاهای اساسی، از محل منابعی است که به تازگی در دسترس بانک مرکزی قرار گرفته است. https://eitaa.com/feyziehnews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آتش سوزی گسترده در یک شهرک صهیونیست نشین در نابلس 🔸کانال تلگرامی شبکه خبری قدس با انتشار این ویدئو از وقوع آتش سوزی مهیب در شهرک صهیونیست نشین شافی شمرون در شمال غرب نابلس خبر داد. https://eitaa.com/feyziehnews
🌹سالروز میلاد سراسر نور و سُرور حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بر رهروان طریق معرفت مبارک باد.🌹 https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 اذان *_خیلی خیلی جالبه_* *آﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭﻃﻮﻝ24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ🌍ﻗﻄﻊ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!* *ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ🌏 ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﻗﻄﻊ نمےﺸﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺭﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺁﻏﺎﺯ مےﺸﻮﺩ.* *ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺫﺍﻥ 4 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺍﺭﺍﯼ 360 ﺧﻂ ﻓﺮﺿﯽ ﺍﺯﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﻗﻄﺐ ﺟﻨﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ 360 ﺩﺭﺟﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ؛ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﺎﻝ : ﻇﻬﺮ ﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ1 ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ، 4 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﺪﺗﺎ ﻇﻬﺮﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ 2 ﺷﺮﻭﻉ ﺷﻮﺩ،ﻭﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻂ ﯾﮏ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻪ ﺍین ﺗﺮﺗﯿﺐ 360 ﺿﺮﺑﺪﺭ 4ﻣﯿﺸﻮﺩ 1440 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ24 ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ ...🌿* *ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻛﺒﺮ... اینجاست که خدای متعال خطاب به پیامبرش (صلی الله علیه وآله) میفرماید:* *"و رفعنا لک ذکرک" یعنی ذکر و یاد تو را بلند کردیم... یعنی حداقل در هر اذان که یادی از پیامبر می‌شود و اسم مبارکش ذکر می‌گردد. پس هیچ دقیقه ای روی کره‌ی زمین نیست مگر آنکه اسم رسول(صلی الله علیه وآله) خدا آورده شود ...* *الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌴🌻🌴 https://eitaa.com/feyziehnews
💫 فَادعوا اللهَ مخلِصینَ لَهُ الدّین و لَو کَرهَ الکافِرون " ✍این میوه‌ی توحید است ؛ صافِ صافِ صاف که می‌شوی، شبیه آینه، فقط او را نشان می‌دهی! حالا، هر که را می‌خواهد؛ خوش نیاید! ادواردو آنیلی، زیر بارش مکتب اهل بیت (ع) سفری را آغاز کرد؛ از پست‌ترین ارتفاع دنیا، تا شانه‌های خدا ... بی‌خیالِ آنان که، سفر او، پسندِ مزاجِشان نبود! "عند ربهم یرزقون" ات؛ مبارک؛ مسافرِ به مقصود رسیده‌ی آسمان .... 🌟ویژه‌ی شهادت https://eitaa.com/feyziehnews
🏴👈 سالروز رحلت شهادت‌گونه فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، دخت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) بر برادر بزرگوارش غریب الغربا و معین الضعفاء و الفقراء (علیه‌السلام) و همه شیعیان تسلیت باد.🏴🏴🏴 https://eitaa.com/feyziehnews
🍃🏴🏴🏴 🔻 (ع) فرمود: ▪️برای خداوند حرمی است که مکه باشد و برای رسول خدا (ص) حرمی است که آن مدینه باشد و برای امیرمؤمنان حرمی است که آن کوفه باشد و برای ما اهل بیت حرمی است که قم باشد. 👈 به زودی فرزندم به نام فاطمه در آن دفن می شود. کسی او را زیارت کند، در حالیکه حق او را بشناسد، بهشت بر او واجب می شود. 📚 مستدرک الوسائل، ج 1، ص 57 🏴 رحلت شهادت گونه حضرت معصومه سلام الله علیها تسلیت باد. (علیهاالسلام) https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 ساعاتی در کنار سیدرضا سجادنیا (بشگرد) جانباز 70 درصد دفاع مقدس دست ها و پاهایم یکی یکی قطع می شدند فقط کافی است خودمان را برای یک لحظه جای او تصور کنیم؛ یعنی تصور کنیم دو دست و دو پا نداریم، به علاوه پاها هم از بالای زانو قطع شده و به دلیل کوتاه بودن توانایی را به حداقل رسانده باشد. حالا تصورمان از زندگی پیش رویمان چگونه خواهد بود.آقاسیدرضا سجادنیا که دوستان دوره جنگ، او را به سیدرضا بشگرد می شناسند، همان جانبازی است که دو دست و دو پایش را در عملیات والفجر یک در سال 1362 برای وطن و آرمان هایش تقدیم کرده است. ماجراهای مجروحیت و سختی های قطع شدن نوبت به نوبت دست ها و پاهایش، قصه ای طولانی و به اندازه چند کتاب است. اما وقتی پای خاطراتش می نشینی، خیلی جذاب و با جزئیات همه را تعریف می کند. 👆👆(۱)👆ادامه👇👇👇
👆👆ادامه👇(۲)👇👇 با همه دشواری ها و رنج ها و دردهایی که طی این سال ها داشته، اما می گوید من همان رزمنده سال 1362 و زمان مجروحیت هستم.او یک آرزو دارد و آن هم «شهادت» است. در یک شب زمستانی به اتفاق همرزم او، سیدمسعود سادات شکوهی و با کمک هیئت شهدای ادوات به خانه او رفتیم و پای صحبت ها وخاطراتش نشستیم. سیدرضا سجادنیا(بشگرد) چهار فرزند و هشت نوه دارد که امروز لحظات خوشش را با آن ها و همسرش تقسیم می کند.در عملیات والفجر یک به عنوان دیده بان توفیق حضور داشتم که ساعت 8صبح روز سوم فروردین 62 در این عملیات مجروح شدم. قصه مجروحیتم از این قرار است: عصر دوم فروردین چند نیرو برای جایگزینی ما آورده بودند و قرار بود فردا صبح (یعنی روز سوم فروردین) من به عقب برگردم و نیروی جدید جایگزین من شود. آن جا دوستی داشتیم به نام آقای صغیری. صبح روز سوم ایشان آمد به سنگر ما و گفت من می روم پیش آقای احسان نوری -که در همان جا شهید شد- تا بگویم آماده شود  سه نفری با هم به عقب برگردیم. آقای صغیری یک دیده بان هم به جای من مستقر کرد و من از سنگر بیرون آمدم. رفتم به طرف سنگر کناری که یک جیب خشاب بگیرم. چون می خواستیم از منطقه خارج شویم، سلاح و تجهیزاتی را که همراه داشتیم باید تحویل می دادیم. من جیب خشابم را گم کرده بودم و آن لحظه به سنگر کناری رفتم، برای این که از آن ها یک جیب خشاب بگیرم. فاصله سنگر ما تا سنگر کنار ۸-۷متر بود. آن جا سه نفر بودند و با من شدیم چهار نفر. همین که وارد سنگرشدم از آن ها پرسیدم: جیب خشاب اضافه ندارید؟ گفتند: نه. خودم را میان آتش دیدم من همین «نه» گفتن آن ها را شنیدم و بعد خودم را میان آتش دیدم. اول احساس کردم کور شدم و فقط سه بارذکر «یامهدی» گفتم و دیگر از حال رفتم. وقتی به خودم آمدم، دیدم به حالت طاق باز افتاده ام و  پاهایم روی هم افتاده است. هیچ حرکتی نمی توانستم بکنم. به دست هایم نگاه کردم، دیدم جفت دست هایم خاکستری شده و سوخته است و انگشتانم همه خشک شده است. چشمم به پاهایم که افتاد، وحشتم گرفت. پاهایم مچاله شده بود و همان لحظه شهادتین را گفتم. ۵-۴ دقیقه گذشت، دیدم از «شهید شدن» خبری نیست. دور و برم را نگاه کردم، آن سه نفر را دیدم که به صورت طاق باز افتاده بودند و یک نفرشان از گوش ها و بینی اش خون می آمد. هیچ صحبتی نمی کردند و متوجه شدم هر سه به شهادت رسیده‌اند. چند بار آقای صغیری را صدا زدم، دیدم هیچ خبری نیست و من هم منتظر شهید شدن بودم. موج انفجار خمپاره 60 آن قدر شدید بود که همه سنگر و ما چهار نفر را به خاک و خون کشید. امدادگرها رسیدند چند لحظه بعد، صدایی شنیدم. آقای صغیری و امدادگرها بودند که آمدند ما را ببرند. ما را روی برانکارد گذاشتند و از شیار خاکریز بیرون آوردند. عراقی ها با آتش سنگین همان موقعیت را می زدند. ما به کانال عقبی که حدود 200متر فاصله داشت، رسیدیم. آن جا می دیدم که تعداد شهدای مان خیلی زیاد بود. یکی از پیکرهایی که دیدم، دست ها و پاهایش تمام سوخته و بدنش زغال شده بود. بیشتر پیکرها همین طور سوخته بودند. امدادگرها همین طور ما را به عقب می بردند که در یک زمان آتش خیلی شدید شد و امدادگرها من را روی زمین گذاشتند و رفتند پناه بگیرند. (آقای سجادنیا با خنده و شوخی می‌گوید) به قول حاج صادق آهنگران «مرا زخمی رها کردند و رفتند...» بعدها هر وقت این مثنوی آقای آهنگران را می شنیدم، یاد آن لحظات خودم می افتادم. بعد از این که آتش دشمن کم شد، من را داخل آمبولانس گذاشتند. اولین درمانگاه وقتی آمبولانس پر از مجروح شد، حرکت کردیم و حدود نیم ساعت بعد به یک درمانگاه که یک چادر بود، رسیدیم. آن جا با قیچی تمام لباس های من را از تنم جدا کردند. آن قدر تشنه شده بودم و لب هایم خشک شده بود که خدا می داند. هرچه می گفتم به من آب بدهید، کسی توجه نمی کرد. 👆👆(۲)👆ادامه👇👇(۳)👇
👆👆👆ادامه👇👇(۳)👇 یکی از امدادگران سرم وصل کرد و یکی دیگر هم یک سرم را پاره کرد و روی بدنم ریخت.آن جا آن قدر تشنه شده بودم که نتوانستم تحمل کنم و با دندان هایم شیلنگ سرم را سوراخ و با مایع سرم دهان و لب هایم را خیس کردم. همان لحظه یکی از امدادگرها وقتی این صحنه را دید، با عصبانیت زیاد سرم فریاد کشید که می دانی اگر هوا برود داخل رگ چه می شود؟ چرا این کار را کردی؟! اول دست چپم را قطع کردند دو، سه ساعتی در این درمانگاه بودم، سپس من و تعدادی از مجروحان را داخل یک آمبولانس اتوبوسی گذاشتند و بردند به مکانی که باید منتظر می بودیم تا بالگرد بیاید. بالگرد آمد و آخرین تصویری که در ذهنم مانده، پنجره های کوچک آن است. بیهوش شدم و چند ساعت بعد در بیمارستان به هوش آمدم که در یک اتاق تنها بودم، به خودم که آمدم دیدم دست چپم را در اتاق عمل از مچ قطع کرده اند. فکر می کنم آن جا بیمارستانی در دزفول یا اندیمشک بود. همه این اتفاقات تا قطع اولین دستم از زمان مجروحیت حدود 6-5 ساعت طول کشیده بود. چند لحظه بعد، یک پرستار وارد اتاق شد، با عصبانیت پرسیدم: چرا دستم را قطع کردید؟ گفت: امکان نگه داشتن دستت نبود، بایدقطع می شد. بعد هم پزشک آمد و گفت: باید از این بیمارستان به شهرهای دیگر منتقل بشوی چون ما این جا امکانات کافی نداریم. به او گفتم: مشهدی هستم، من را به مشهد بفرستید. آن پزشک گفت: این دست ما نیست و هواپیما هر جا برود، شما به همان جا می روید. بالاخره ما را با یک اتوبوس که صندلی هایش را برداشته بودند به فرودگاه بردند و خاطرم هست آن زمان هم خیابان ها سرعت گیر داشت، وقتی اتوبوس از روی سرعت گیرها رد می شد، برانکارد من از کف اتوبوس کنده می شد. آن جا از امدادگرها خواهش کردم به من آب بدهند که برای اولین بار پس از مجروحیت به من کمپوت گیلاس دادند، البته من در جبهه هیچ وقت کمپوت گیلاس نمی خوردم چون دوست نداشتم. اما آن کمپوت گیلاس آن قدر خوشمزه و به جا بود که هنوز مزه اش را زیر زبانم احساس می کنم. به طرف مشهد بالاخره تمام مجروحان را سوار هواپیما کردند و حدود غروب همان روز به مشهد و بیمارستان قائم رسیدیم. یعنی صبح ساعت 8، مجروح شدم و غروب همان روز با یک دست قطع شده، به بیمارستان قائم مشهد رسیدم. پرستاران بیمارستان قائم از طریق نشانی منزل ما و کمیته محل، به خانواده اطلاع دادند که پسرتان مجروح شده و در بیمارستان قائم بستری است. اولین دیدار با مادرم سرانجام فردا حدود ظهر مادرم به بیمارستان قائم آمد. وقتی مادرم به بیمارستان آمد، دست قطع شده ام زیر ملحفه بود و دست دیگرم را به خاطر شرایط خاص اش آویزان کرده بودند.خیلی نگران بودم که مادرم برای قطعشدن دستم و این وضعیت پاهایم چه واکنشی نشان می دهد. مادرم گفت فدای امام حسین... به مادرم می گفتم « ننه».گفتم: «ننه» اگر برایت خبر شهادتم را می آوردند چه می کردی؟ گفت: هیچی، فدای امام حسین(ع). وقتی مادرم این حرف را زد، خاطرم جمع شد و دستم را از زیر ملحفه در آوردم و گفتم: ببین ننه جان، دستم را قطع کردند. گفت: فدای حضرت عباس(ع). وقتی مادرم این قدر با آرامش برخورد کرد خیالم راحت و نگرانی ام تمام شد. من و ماجرای دست ها و پاهایم که یکی یکی قطع شدند تقریبا 20 روز که از بستری شدنم در بیمارستان قائم گذشت، پای راستم سیاه شد. پزشکان از مادرم رضایت می خواستند که پا قطع شود. زمانی طول کشید تا مادرم راضی شود و سرانجام در دومین عمل قطع عضو، پای راستم را قطع کردند. منتها این پا، شرایط خاصی داشت. چند ترکش داشت و حدود 10سانتی متر بالای زانو هم سوخته بود. استخوان پا و پوست ها و عضلات خیلی به هم ریخته و تکه تکه شده بود. زیر زانو هم قسمت هایی اصلا استخوان نداشت و پوست ها روی هم مچاله شده بود.در اولین مرحله از ساق پا قطع کردند و تقریبا ۳-۲ماه گذشت که دست چپم هم شروع به سیاه شدن کرد. همزمان پای راستم هم از همان جایی که قطع کردند داشت سیاه می شد که پزشک تشخیص داد پای راست باز هم باید از بالاتر قطع شود. دست چپ و دوباره پای راست را قطع کردند پزشکان مجدد روی پای راستم جراحی و آن را که قبلا از ساق قطع کرده بودند، از بالای زانو قطع کردند. دست چپم را هم در همان جراحی از قسمت ساق قطع کردند. از سوی دیگر، تمام بدنم پر از عفونت شده بود و کلیه هایم از کار افتاد که خاطرم هست یک روز وسط دیالیز برق ها قطع شد. به خاطر  عفونت رگ ها را نمی توانستند پیدا کنند و مجبور شدند قسمتی از دست راستم را بشکافند که وسیله دیالیز مستقیم به رگ وصل شود. ضمن این که در چند قسمت زخم بستر گرفته بودم. 👆👆(۳)👆 ادامه👇👇(۴)👇