eitaa logo
دبیرستان فضه
258 دنبال‌کننده
990 عکس
301 ویدیو
19 فایل
⁦مدرسه معرفتی فضه ⁦💠 خیابان ایثارگران شمالی، خیابان امامزاده، پلاک ۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️معاینات سلامت (قد و وزن ) دانش آموزان هفتم توسط مرکز بهداشت منطقه
از کافه کتاب چه خبر😃؟
قسمت هایی از مباحثه جذاب بچه های کافه کتاب😍👏📚📚 منتظر ادامه مباحث باشید..‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز مراسم قرآن خوانی به مناسبت ماه مبارک رمضان🙏
❤️بچه های دورهمی کافه کتاب❤️ 🛑قرارمون فردا زنگ تفریح اول 🛑 💜موضوع صحبت فردا: ایا هرچقدر هم کتابی که میخوانیم خوب باشد ذهنیت و شخصیت نویسنده توی کتاب تاثیر دارد؟ منتظرتونم☕️📚
بسم الله الرحمن الرحیم بالاخره رسیدیم. دوباره خانه ای جدید و شهری جدید. ای روزگار ... دخترکی از خانه با نردبان‌های مشکی هنگامی که عنکبوت ها راه می رفتند از سر و کولش، دست تکان می دهد. من آب دهانم را قورت دادم. بدون معطلی کلید را گرفتم و سریع ساکم رو بردم توی خانه. البته نمیشه بهش گفت خانه چون اونقدر بزرگ نیست. مثل یک زیر شیروانی کوچک می ماند. در ساکم رو باز کردم، حسابی داغون و غافل گیر کننده بود. آخر یک عالمه خاک ساکم را پر کرده بود با کلی اوریگامی های مختلف. همین جور که ساکم رو می گشتم آینه ای با عکس آن دختر عجیب پیدا کردم. صدای جیر جیر در می آمد . جیر جیر جیر جیر عروسکی به سمت من پرت شد. آینه رو کنار گذاشتم. آن عروسک بافتنی بود و همین جوری که غلط می خورد بافت هایش از هم باز می شد. به سمت عقب رفتم. پرت شدم. انگار در چاله ای عمق دار افتاده بودم. اوریگامی ها به پرواز در آمدند. من را به یک سطح صاف رساندند. دشتی بزرگ با کلبه ای درخشان. در آن کلبه بار شد . مردی بلند قد آمد و دستش را کنار گوشش گذاشت و گفت : اینجا برای چه آمدی؟ من گفتم : نمی دانم ، چشم باز کردم دیدم اینجام. گفت: پس تو هم شخصیت دور افتاده ای؟ من گفتم: شاید گفت: من خاطره تو را می دانم ای پسر و بعد شروع کردن به خاطره تعریف کردن. یادت می آید در دوران کلاس اول معلمت به تو برف شادی می داد، تو چجوری جوابش رو دادی؟ با اون فشفشه های خودش پایش رو ترکاندی. من، آهی کشیدم گفت: حال نوبت توست رنج بکشی! خاطرات معلم در گوشم زمزمه می شد. نوری در من دمید . کمی دقت کردم. خودم؟ گفت: تو به خودت اهمیت نمیدی؟ خودم، خودم... خودم را بغل کردم و گازی از درختان گیلاس زدم. مزه پتو می داد. چشمانم را باز کردم و در تختم بودم. ✍🏻به قلم: آیلین صالحی پایه هفتم
محفل انس با قرآن متوسطه یک
پیک های خلاق و جذاب عیدانه😍 همراه شما عزیزان در عید ۱۴۰۳👏
مراسم عصرمانی و افطاری پرخاطره متوسطه فضه اسفند ۱۴۰۲😍🙏
🌱🌸 فصل زیبایی‌ها ثانیه‌های شدنتان پر ثمر باد... . 📱@Hamgaman_manshur 🌐 hamgaman-institute.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌺🍀🌺🍀 اللّهمّ عجِّل لوَلیِِّكَ الفرَج ✨شهید سید مرتضی آوینی: با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ {و یُحیي الأرضَ بعد مَوتِها...} ✨✨✨✨✨ 💡«چشم به راه» به عربی= نَتَرقَّبُ، ننتظِر بشَوقٍ کبیر، نتلهَّفُ ل‍ِ... 🌱🌱🌱🌱 @azzharrabie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا