🔹#داستانک #روزه
✅ #باران (داستانک تصویری 1)
با #صداي_باران که به شيشه پنجره ها مي خورد، بيدار شد و فکر کرد از وقت #سحري خوردن گذشته. خيلي ناراحت شد. موقع خواب يادش رفته بود ساعت را کوک کند. نگاهي به ساعت انداخت و ناگهان متوجه شد هنوز تا اذان صبح مانده. با خوش حالي خدا را سپاس گفت. نمي دانست که باران به غير از او چند نفر ديگر را براي سحري خوردن بيدار کرده. (نويسنده:سودابه مهيجي)
🆔 @ziafatelahi