@MoallemYariR1 درس 4تا6 علوم اول (01).pdf
1.84M
ر
👈 داستان نشانه ر فارسی اول ابتدایی
☑️👈 #درس5 : مادر [ نشانه ر ]
سلام بچه ها حالتون خوبه ميبينيد من با خودم چتر اوردم خب بارون نمياد ولي همتون تعجب كردين كه چرا چتر دستمه خب دليلي داره كه براتون ميگم
خب بچه ها ميخوام داستاني براتون بگم كه در اون باران و نشانه هاي #ر خيلي توش به كار رفته ,
براي همينه من با خودم چترررررر آوردم كه خوب متوجه بشيد داستانو :
يكي بود يكي نبود غير از خداي مهربون هيشكي نبود يه مادررررر بزرررگ مهربون توي خونه خودش تنها زندگي ميكرد هميشه غصه داشت ميگفت خدايا من چقد تنهام هيشكي در اين خونه رو نميزنه و كسي نمياد در اين خونه بپرسه حالت چطوره )بچه دررررر صداي اخرش چيه رررر افرين( حالا بقيه داستان رو گوش بدين همين با خودش فك ميكرد و حرف ميزد صداي رعدوبرق شنيد و باد و باران شديدي ميومد از پنجره بيرون رو نگاه ميكرد كه باران مياد
جِر و جِر و جِر دوباره بارون داره ميباره
شُر و شُر و شُر يه ناودون مشغول كار و باره
غار و غار و غار كلاغها دسته به دسته اونجا
بار و بار و بار تابستون بارش و بسته ازينجا
پُر و پُر و پُر از گل گلها دارن ميريزن
هو هو هو باد ميگه فصل پاييز رسيده
پيرزن قصه ما ديد كه چه باراني مياد تا پرده رو كشيد يهو ديد در خونشو زدن تق تق تق كيه كيه درميزنه در رو با لنگر ميزنه بچه ها يه مار كوچولوي خوشكل پشت در بود گفت من يه مارم زير بارون خيس شدم درو باز ميكني بيام تو؟
مادربزرگ گفت بفرماييد بفرماييد چرا كه نه همينكه مار اومد تو بازم در خونه رو زدن تق تق در رو باز كرد ديد يه قورباغه هستش گفت من يه قورباغه كوچولو هستم ميتونم بيام تو چون بيرون بارون مياد مادربزرگ خيلي خوشحال شد گفت بفرمايد ديد پشت سرش اردك اومد گفت ميتونم بيام داخل مادربزرگ گفت بله بله من عاشق مهمونم بياين تو بعد آقاي شير اومد اول همه ترسيدن آقاي شير گفت من كاري به كارتون ندارم فقط يه جاي گرم و نرم ميخوام مادربزرگ گفت بفرمايد خوش اومدين بچه ها مورچه ريزه ميزه هم گفت منم ميتونم بيام تو مادربزرگ گفت خواهش ميكنم مهمون حبيب خداست بيا داخل بچه ها بعد يه پروانه كوچيك كه خيس شده بود اروم اومد داخل
خب بچه ها اين حيوانات و حشراتي كه من گفتم چه نشانه اي توي همه اينها تكرار شده؟ رررررررر آفرين )) بچه ها مادربزرگ خيلي خوشحال شد بعد اون حيوانات كنار مادربزرگ موندن تا بارون بند بياد بعد كه بارون بند اومدبه مادربزرگ گفتن ما ميريم ولي بهت قول ميديم هر بار بهت سر بزنيم قصه ما به سر رسيد كلاغه به خونش نرسيد
#فارسی
#نشانه_ر
#داستان_نشانه_ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدریس_فارسی_نشانه_ر
#فارسی
#درس5
#مادر
#کلاس_اولی_با_ما_باش
خانم شنبدی
طریقه نوشتن نشانه ر و کلمات ر