eitaa logo
مـجـنـوט الـحـسـیـن🇵🇸
2.4هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
7.6هزار ویدیو
24 فایل
•{﷽}• خواب‌دید‌م‌کہ‌شدم‌زائربین‌الحرمین گفتم‌بہ‌خودم‌هرچہ‌صلاح‌است... حسین‌آرزوی‌حرمت‌کرده‌مࢪادیوانہ أنت‌َمَولاوأنَا…! هرچہ‌صلاح‌است‌حسین♥ . مداحیام🌿: @irmahAir_1_2_8 شروطمون: @fhosein_1_2_8 . پایان!ان شاءالله شهادت✨ . کپی؟حلال ولی از روزمرگی نه🥲
مشاهده در ایتا
دانلود
نماهنگ ام البکا.mp3
1.4M
مادر نزاییده همتای زینبو هر کس نمیفهمه فتوای زینبو ➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/ @fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
مـجـنـوט الـحـسـیـن🇵🇸
🌱✨🌱✨🌱✨ ✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ ✨ 📿#تسبیح_فیروزه‌ای زیبا:_لااقل‌ یه‌ لحظه‌ بیا پایین‌ ببیننت‌ بعد‌ بیا تو اتاقت
🌱✨🌱✨🌱✨ ✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ ✨ 📿 شمارشو گرفتم. بعد از چند تا بوق‌ برداشت _سلام ملیحه:_به‌ رها خانم‌ خوبی؟ _مرسی، تو خوبی‌ ملیحه‌ جان؟ ملیحه:_شکر، تو چه‌ خبر، چه‌ کارا میکنی؟چه‌ عجب‌ یاد ما افتادی! _هیچی، ما هم‌ یه‌ نفسی‌ میکشیم ملیحه:_خو‌‌ب‌ همینم‌ جای‌ شکر داره‌ عزیزم _ملیحه‌ جان، مهمان‌ نمیخوای؟ ملیحه:_داری‌ شوخی‌ میکنی؟تو که‌ همیشه‌ میگفتی‌ از جنوب‌ خوشم‌ نمیاد که _مزاح‌ کردم‌ بابا، الان‌ دلم‌ میخواد بیام‌ یه‌ دوری‌ بزنم ملیحه:_خیلی‌ خوشحالم‌ میشم‌ گلم، قدمت رو تخم‌ چشام _فدات‌ بشم، فقط‌ آدرس‌ دقیقتو میفرستی؟ ملیحه:_چشم‌ حتما، حالا کی‌ میای؟ _نمیدونم، احتمالن‌ چند روز دیگه، باز بهت‌ خبر میدم ملیحه:_باشه, با خانواده‌ میای‌ دیگه؟ _نه‌ عزیز خودم‌ میام ملیحه:_باشه، پس‌ منتظرت‌ هستم. _فداتشم، میبوسمت، به‌ خانواده‌ سلام‌ برسون ملیحه:_همچنین‌ تو گلم اینم‌ از این، حالا باید چه‌جوری‌ فرار کنم صدای‌ پیامک‌ اومد، نگاه‌کردم،ملیحه‌ آدرسو فرستاده‌ بود،بلند شدم‌ برم‌ دست‌ و صورتمو بشورم گوشیم‌ زنگ‌ خورد نوید بود، جوابشو ندادم رفتم‌ بیرون‌ دست‌ و صورتمو شستم. رفتم‌ تو اشپزخونه، یه‌ چیزی‌ خوردم زیبا:_سلام‌ عزیزم، سحرخیز شدی _سلام صدای‌ زنگ‌ آیفون‌ اومد، مامان‌ رفت‌ درو باز کرد _زیبا جون‌ کی‌ بود زیبا:_نویده، اومده‌ دنبالت‌ برین‌ بازار لباس‌ مناسب‌ نداشتم، تندتند از پله‌ها رفتم‌ بالا، رفتم‌ تو اتاقم درو قفل‌ کردم‌ که‌ باز این‌ دیونه‌ نیاد تو اتاقم. لباسمو عوض‌ کردم، کیفمو برداشتم‌ رفتم‌ پایین. زیبا:_نوید جان‌ سفارش‌ نکنماااا، یه‌ لباس‌ خیلی خوشگل‌ براش‌ بگیر نوید:_چشم زیبا:_نزاری‌ لباسای‌ بنجول‌ و باحجابی‌ انتخاب کنه‌هااا نوید:_چشم‌ حتما _زیبا جان‌ اجازه‌ میدین‌ بریم زیبا:_اره‌ برین سوار ماشین‌ شدیم‌ و حرکت‌ کردیم اصلا باهم‌ حرف‌ نزدیم. رفتیم، یه‌ مزون‌ لباس‌ عروس‌ خیلی‌ بزرگ. لباسای‌ خیلی‌ شیکی‌ داشت. چقدر حیف‌ که‌ حتی‌ هیچ‌ حسی‌ به‌ لباس‌ عروس نداشتم. یه‌ خانم‌ که‌ کارمند مزون‌ بود اومد سمتمون & سلام‌ خوش‌ اومدین، درخدمتم
🌱✨🌱✨🌱✨ ✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ ✨ 📿 نوید:_سلام‌ خانم، یه‌ لباس‌ شیک‌ میخواستم، جدید باشه &بفرمایید همراه‌ من‌ تشریف‌ بیارین همراه‌ خانومه‌ رفتیم، چند تا لباس‌ نشونمون‌ داد نوید:_رها جان‌ کدومو انتخاب‌ میکنی؟ نگاهش‌ کردم: _هر کدومو خودت‌ دوست داری &کمتر خانمی‌ پیدا میشه، از شوهرش‌ بخواد که‌ انتخاب‌ کنه، بهتون‌ تبریک‌ میگم نوید:_خیلی‌ ممنونم، پس‌ لطفا اینو بدین‌ بپوشه ببینه‌ خوشش‌ میاد یا نه _نمیخواد، خوشم‌ اومده‌ ازش &عزیزم‌ نمیخوای‌ یه‌ بار بپوشی، شاید تنگ‌ یا گشاد باشه، براتون‌ درستش‌ کنیم مجبور شدم‌ برم‌ لباسو بپوشم در اتاق‌ پرو قفل‌ کردم، لباسمو درآوردم‌ و پوشیدم، هرچند خوشم‌ نیومد از مدلش‌ ولی‌ مجبورم‌ سکوت‌ کنم، لباسو درآوردم و لباسای‌ خودمو پوشیدم. درو باز کردم. رفتم‌ بیرون. _خانمی‌ اندازه‌اس &چرا نذاشتین‌ آقاتون‌ ببینه (نمیدونستم‌چی‌بگم): _نمیخواستم‌ تکراری‌ بشم‌ با این‌ لباس نویدم‌ خندش‌ گرفت _ببخشید یه‌ شنل‌ هم‌ میخواستم &چشم پول‌ و پرداخت‌ کردیم‌ و رفتیم نوید:_خوب‌ بریم‌ واسه‌ حلقه‌ ازدواج _بریم یعنی‌ اون‌ روز هر جایی‌ که‌ نوید گفت‌ من‌ همراش‌ رفتم. نزدیکای‌ غروب‌ بود که‌ منو رسوند خونه _خداحافظ نوید:_خداحافظ‌ عزیزم رفتم‌ تو خونه‌ و وسیله‌ها رو پرت‌ کردم‌ روی‌ مبلو خودم‌ رفتم‌ توی‌ اتاقم. لباسمو عوض‌ کردم‌ و دراز کشیدم. زیبا اومد تو اتاقم زیبا:_چرا لباساتو پایین‌ انداختی _خسته‌ بودم‌ دیگه‌ جون‌ بالا اوردنشون‌ و نداشتم، بزارین‌ یه‌ گوشه زیبا:_من‌ از دست‌ تو دیونه‌ نشم‌ خوبه‌ ولا بعد رفتن‌ مامان، گوشیم‌ زنگ‌ خورد نگاربود _سلام. نگار جان نگار:_سلام. بر عروس‌ خانم _عع‌ نگار تو هم‌ اذیتم‌ میکنی؟ نگار:_ببخش‌ خواستم‌ بخندیم _آی‌ که‌ چقدر هم‌ خندیدم نگار:_رها الان‌ جدی‌ جدی‌ میخوای‌ زنش‌ بشی؟ (نمیتونستم، فعلا از نقشه‌ام‌ به‌ نگار بگم): _مگه‌ کاره‌ دیگه‌ای‌ هم‌ میتونم‌ بکنم نگار:_رها، یه‌ چاقویی‌ چیزی‌ همرات‌ داشته‌ باش که‌ اگه‌ یه‌ موقع‌ خواست‌ کاری‌ انجام‌ بده، از خودت‌ دفاع‌ کنی _باشه
🌱✨🌱✨🌱✨ ✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ ✨ 📿 نگار:_راستی،امروز دسته‌جمعی‌ ساز زدیم،جات‌ خیلی‌ خالی‌ بود _چه‌ خوب، راستی‌ عروسیم‌ بیایااا نگار:_وایی‌ رها من‌ از نوید میترسم _وا امگه‌ میخواد بخوره‌ تو رو، عروسی‌ دوستت‌ داری‌ میای نگار:_باشه، ببینم‌ چی‌ میشه، قول‌ نمیدم _آدرس‌ تالارو برات‌ میفرستم،چون‌ خودم‌ بیرون‌ نمیتونم‌ بیام نگار:_باشه، عزیزم _فعلا بخوابم، خیلی‌ خستم نگار:_بخواب‌ گلم، شبت‌ خوش صبح‌ روز عروسی‌ رسید. به‌ زور با صدای‌ زیبا بیدار شدم زیبا:_رها پاشو نوید پایین‌ زیر پاش‌ علف‌ زده (با شنیدن‌ این‌ کلمه، مثل‌ موشک‌ از جام‌ بلند شدمو رفتم‌ دستو صورتمو شستم‌ و لباسموپوشیدم کیفمو برداشتم رفتم‌ تو اتاق‌ هانا،هانا خواب‌ بود، بوسیدمش‌ و رفتم‌ پایین. زیبا جعبه‌ لباس‌ عروسو داد دست‌ نوید. رفتم‌ نزدیک‌ زیبا شدم _زیبا جون‌ یه‌ کم‌ پول‌ میخوام‌ واسه‌ شاباش‌ دادن نوید:_نمیخواد، من‌ بهت‌ میدم زیبا:_نه‌ بابا شما چرا، صبر کن‌ عزیز الان‌ میام. زیبا هم‌ رفتو با چند تا تراول‌ برگشت _دستتون.دردنکنه (بغلش‌ کردم‌ و خداحافظی‌ کردم) سوار‌ ماشین‌ شدیم‌ و رفتیم‌ سمت‌ آرایشگاه. نوید گوشیش‌ و برداشت‌ و شماره‌ گرفت. نوید:_الو «ساناز» کجایی‌ پس...ما الان‌ نزدیکای‌ آرایشگاهیم...باشه‌ هرچه‌ زودتر بیا _ساناز میخواد بیاد؟ نوید:_اره‌ گفتم‌ بیاد تنها نباشی (اینو دیگه‌ کجای‌ دلم‌ بزارم) رسیدیم‌ آرایشگاه، از ماشین‌ پیاده‌ شدم. درو بستم. نوید:_رها؟ _بله نوید:_اینقدر هولی‌ زنم بشی‌ که‌ لباس‌ عروست‌ یادت‌ رفته؟ _اره، خیلی لباسو گرفتم‌ ازش _خوب‌ حالا برو دیگه... منتظرم‌ تا ساناز بیاد، تو برو داخل. رفتم‌ وارد آرایشگاه‌ شدم. ده‌ دقیقه‌ بعد ساناز خواهر نوید اومد _سلام ساناز:_سلام‌ عزیزم،‌ مبارکت‌ باشه
1_4945180024119493579.mp3
2.75M
مثل حاج قاسم ❤ سید حسن 👌😍 پیشنهاد دانلود ➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/ @fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
1403091205.mp3
8.44M
عادل‌علی🔥♥️ :) | ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/ @fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
خودسازی(اصرار بر گناه) امام جواد علیه السلام: پافشارى بر گناه، ایمن شمردن خویش از مکر خداست.گزیده تحف العقول/ص64 کسی که اصرار بر گناه دارد، یعنی وعده عذاب الهی را باور ندارد و در واقع خداوند و وعیدهایش را به سخره گرفته است.
رویاهام گرفت‌همش‌رنگ‌کربلا دلـــــم‌برات‌تنگه‌کربلا ➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/ @fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن