eitaa logo
☀کانون مهدوی به دنبال آفتاب
1هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
127 فایل
@Sushyyant 📲 ایتا https://eitaa.com/joinchat/2926182411Cf13aa564ef 👌کپی مطالب جهت نشر و شناخت منجی بلامانع است
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ (تـا لحـظـہ مــرگ) تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ ... من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ... . از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ... . اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ... اومدی به من پیشنهاد میدی؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط می کنی ... فکر کردی کی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ... یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... . و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ... . هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... . خدای من ... باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ... با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ... . اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... . باورم نمی شد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ... . ✍شهید سید طاها ایمانی ادامه دارد... 😍💚😍 [ @asheqaneh_arefaneh ]
آنکه مست آمد‌و دستی به دل ما زد و رفت درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در ِ این خانه‌ی تنها زد و رفت... 🌹 @asheqaneh_arefaneh
نگو هرگز خداحافظ خداحافظ که میگویی دلم از درد می میرد تو دوری و نمی بینی نفس هایی که میگیرد خداحافظ که می گویی پر از غم می شود جانم تو با این واژه غمگین نرنجانم نترسانم نگو هرگز خداحافظ خودت از من حفاظت کن چرایش را نمی دانم به اخلاق من عادت کن کسی که با سلام تو دلش آرام می گیرد بدان با این خداحافظ خودش از غصه می میرد.... 🍃🌸✍👌📚🌸🍃 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh
دیوار دلم سخت است ومحکم چون عاشق ومعشوق نبودم من درطلب یاری وفادار چشم بسته گذرکردم ورفتم @asheqaneh_arefaneh
خــار خــنــديد و بــه گــل گــفــت ســلــامــ و جــوابــي نــشــنــيد خــار رنــجــيد ولــي هيچ نــگــفــتــ ســاعــتــي چــنــد گــذشــتــ گــل چــه زيبــا شــده بــود دســت بــي رحــمــي نــزديڪ آمــد، گل ســراســيمــه ز وحــشــت افــســرد لــيڪ آن خــار در آن دســت خــلــيد و گــل از مــرگ رهيد صــبــح فــردا ڪــه رســيد خــار بــا شــبــنــمــي از خــواب پــريد گــل صــمــيمــانــه بــه او گــفــت ســلــامــ... گلــ اگــر خــار نــداشــتــ دل اگــر بــي غــم بــود اگــر از بــهر ڪــبــوتــر قــفــســي تــنــگ نــبــود، زنــدگــي، عــشــقــ، اســارتــ، قــهر آشــتــي، همه بــي مــعــنــا بــود .... ____فــريدونــ_مــشــيري____
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل،به یک لحظه کوتاه به هم میریزد @asheqaneh_arefaneh
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد ...! استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند @asheqaneh_arefaneh
هر روز چیزی رو بخون که هیچکس دیگه نمیخونه؛ به چیزی فکر کن که کس دیگه ای بهش فکر نمی کنه و کاری رو بکن که هیچکس جرات انجام دادنش رو نداشته باشه. خوب نیست که ذهنتون دائما با آدمها هم عقیده باشه.... @asheqaneh_arefaneh
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم @asheqaneh_aredaneh
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ (آتــش انـتـقـام) چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... ✍شهید سید طاها ایمانی ادامه دارد... 😍💚😍 [ @asheqaneh_arefaneh ]