اندوه من این است که در دفتر شعرم
یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم
#رهگذر
@asheqaneh_arefaneh
آنقدر بغض هایم
را فرو دادم و
خندیدم که
خدا هم
باورش شد که
چیزی نیست
*
@asheqaneh_arefaneh
#یا_مهدی
دیدگانم لایق دیدار دلدارم نشد😔
عمر من طی شد ولی آقا خریدارم نشد
نیستم آن بنده ی خوب و به دور از معصیت
وای بر من صاحبم راضی ز کردارم نشد💔
آقا تو را به جان بی بی سه ساله بیا ظهور کن😔
آقا تو را به جان عمه سادات بیا ظهور کن😭
⚜اللهم عجل لولیک الفرج ⚜
@asheqaneh_arefaneh
حکایت ما آدمها
حکایت کفش هاییه که
اگه جفت نباشند
هر کدومشون
هر چقدر هم شیک باشند
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه
لنگه به لنگه اند…
@asheqaneh_arefaneh
ببین دلخوری، باش. عصبانی هستی، باش. قهری، باش . هر چی می خوای باشی باش...
ولی حق نداری با من حرف نزنی . فــَمیــدی ؟
@asheqaneh_arefaneh
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
#قــسـمـت_بــیــسـتــم
(نــذر چــهــل روزه)
همه رو ندید رد می کردم ... یکی از اساتید کلی باهام صحبت کرد تا بالاخره راضی شدم حداقل ببینم شون ... حق داشت ... زمان زیادی می گذشت ...
شاید امیرحسینم ازدواج کرده بود و یه گوشه سرش به زندگی گرم بود ... اون که خبر نداشت، من این همه راه رو دنبالش اومده بودم ... .
رفتم حرم و توسل کردم ... چهل روز، روزه گرفتم ... هر چند دلم چیز دیگه ای می گفت اما از آقا خواستم این محبت رو از دلم بردارن ... .
خواستگارها یکی پس از دیگری میومدن ... اما مشکل من هنوز سر جاش بود ... یک سال دیگه هم همین طور گذشت ... .
اون سال برای اردوی نوروز از بچه ها نظرسنجی کردن ... بین شمال و جنوب ... نظر بچه ها بیشتر شمال بود اما من عقب نشینی نکردم ... جنوب بوی باروت می داد ... .
با همه بچه ها دونه دونه حرف زدم ... اونقدر تلاش کردم که آخر، به اتفاق آراء رفتیم جنوب ... از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم ... .
هر چند امیرحسین از خاطرات طولانی اساراتش زیاد حرف نمی زد که ناراحت نشم ... اما خیلی از خاطرات کوتاهش توی جبهه برام تعریف کرده بود ...
رزمنده ها، زندگی شون، شوخی ها، سختی ها، خلوص و ... تمام راه از ذوق خوابم نمی برد ... حرف های امیرحسین و کتاب هایی که خودم خونده بودم توی سرم مرور می شد ... .
وقتی رسیدیم ... خیلی بهتر از حرف راوی ها و نوشته ها بود ... برای من خارجی تازه مسلمان، ذره ذره اون خاک ها حس عجیبی داشت ... علی الخصوص طلائیه ... سه راه شهادت ... .
از جمع جدا شدم رفتم یه گوشه ... اونقدر حس حضور شهدا برام زنده بود که حس می کردم فقط یه پرده نازک بین ماست ... همون جا کنار ما بودن ... .
اشک می ریختم و باهاشون صحبت می کردم ... از امیرحسینم براشون تعریف کردم و خواستم هر جا هست مراقبش باشن ...
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
@asheqaneh_arefaneh
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
#قــسـمـت_بــیــسـتویـکـم
(دعــوت نــامـــہ)
فردا، آخرین روز بود ... می رفتیم شلمچه ... دلم گرفته بود ... کاش می شد منو همون جا می گذاشتن و برمی گشتن ... تمام شب رو گریه کردم ... .
راهی شلمچه شدیم ...برعکس دفعات قبل، قرار شد توی راه راوی رو سوار کنیم ... ته اتوبوس برای خودم دم گرفته بودم ... چادرم رو انداخته بودم توی صورتم ... با شهدا حرف می زدم و گریه می کردم توی همون حال خوابم برد ... .
بین خواب و بیداری ... یه صدا توی گوشم پیچید ... چرا فکر می کنی تنهایی و ما رهات کردیم؟ ... ما دعوتتون کردیم ... پاشو ... نذرت قبول ... .
چشم هام رو باز کردم ... هنوز صدا توی گوشم می پیچید ... .
اتوبوس ایستاد ... در اتوبوس باز شد ... راوی یکی یکی از پله ها بالا میومد ... زمان متوقف شده بود ... خودش بود ... امیرحسین من ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... .
اتوبوس راه افتاد ... من رو ندیده بود ... بسم الله الرحمن الرحیم ... به من گفتن ...
شروع کرد به صحبت کردن و من فقط نگاهش می کردم ... هنوز همون امیرحسین سر به زیر من بود ... بدون اینکه صداش بلرزه یا به کسی نگاه کنه ...
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
@asheqaneh_arefaneh
#سعدی
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
@asheqaneh_arefaneh
یکی از بدترین ظلم هایی که
عطرها و آهنگ ها به ما میکنند اینکه
بدون اجازه گرفتن
پرتمون میکنن وسط خاطرات...
@asheqaneh_arefaneh
باران
میراث خانوادگی ما بود
کوچک که بودم
از سقف خانه ی ما میچکید
بزرگ که شدم
از
”چشمانم
@asheqaneh_arefaneh
ﺗﻨـﻬﺎﯾــــﯽ ﯾﻌﻨــــﯽ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯽ
ﻭ ﻫﻤﺶ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ ﺭﻭ ﺗﺎﯾــﭗ ﮐﻨﯽ
@asheqaneh_arefaneh
خیالت
مثل چرت صبحگاهی ست !
همه اش با خودم می گویم …
فقط پنج دقیقه دیگر !
@asheqaneh_arefaneh
#غمگین
سخت ترین درس هارو هم میشـه پاس کرد....
جـُـز این "فراموش کردنِ هزار واحدی ات"....
لعنتیِ سخــت....
از هر خـاطره ات بارها افتاده ام....
#ازطرف مبینا خانم
@asheqaneh_arefaneh
#عاشقانه
تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی…
@asheqaneh_arefaneh
,#تلنگر
گاهی هم باید ماند
تا شیرین شدن زندگی دو نفره را
یکبار دیگر تجربه کرد
ماندن جرات می خواهد
ماندن صبر، گذشت و فداکاری می خواهد
ماندن “عشق” می خواهد …!
@asheqaneh_arefaneh
مهم نيست
تا كجا فرار کنی
فاصله
هيچ چيز را
حل نمی كند
#ازطرف مبینا
@asheqaneh_arefaneh
این همه رنج کشیدیم و نمی
دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
#هوشنگ_ابتهاج
@asheqaneh_arefaneh
#سعدی
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
@asheqaneh_arefaneh
صبح یعنی " عشق "
"عشق " یعنی
حس خوبِ "زندگی "
"زندگی" یعنی🌹
زیباترین هدیه خدا...
#سلام_صبحتون_بخیر_و_شادی..
@asheqaneh_arefaneh
روزتویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذارمرا
#مولانا
@asheqaneh_arefaneh
چه درديست؟!
خب قَدرش را همين حالا بدانيد
چند ماهِ ديگر...
چند سالِ ديگر...
ميخواهيد حسرتِ همين آدمى كه كنارتان هست را بخوريد!
آدمى كه الان برايتان ميميرد شايد سالها بعد حتى اسمتان را هم به ياد نياورد.
زمان احساسِ آدمها را تغيير ميدهد !
@asheqaneh_arefaneh
از چرخـــــش روزگــــار،دگــــر سيــــــــــــرشــــدم
از روز و شـبـــــم خسـتـــــــه و دلــگيــــــر شـــــدم
مـــــرگ هـــــم نمیـــــگیــــــرد ســـــراغــــــی از مــــا
بــــه خيـــــالـــــش که جــــوانم،به خــــدا پـيـــــر شــــدم
@asheqaneh_arefaneh
می خواهم نباشم
کاش سرم را بردارم و برای یک هفته
در گنجه ای بگذارم و قفل کنم!
در تاریکی یک گنجه خالی
و روی شانه هایم در جای خالی سرم چناری بکارم
و برای یک هفته در سایه اش آرام بگیرم
@asheqaneh_arefaneh
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
@asheqaneh_arefaneh
تنهایی
گوشه ای در این شهر
مچاله شدم در خودم
لرزم از سرما نیست از تنهایی ام می ترسم ...
@asheqaneh_arefaneh