eitaa logo
☀کانون مهدوی به دنبال آفتاب
1هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
127 فایل
@Sushyyant 📲 ایتا https://eitaa.com/joinchat/2926182411Cf13aa564ef 👌کپی مطالب جهت نشر و شناخت منجی بلامانع است
مشاهده در ایتا
دانلود
تٓنهايِيم رو دوست دارٓم نٓه زبانْ دارٓه كه دروُغ بِگه نٓه دِل دارٓه كِه نامِهرٓباني كنهـ نٓه دٓست دارٓه كه مٓرا پس بزنهـ امّا اُنقٓدْر مٓعْرفت دارِه كِه رٓهايٓم نکنهـ @asheqaneh_arefaneh
#عمگین خلاصـم کـن ازاین دنیای پر درد بمیرانم که دنیا خسته ام کـرد ندیدم روز خوش یک بار ودیگر شدم از این همه ازار دلسرد 😭😭😭😭😭😭😭 @asheqaneh_arefaneh😔 #خسته_نباشی_سرنوشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نم نم باران و چشمان ترم راه بی پایان و قلب پرپرم پس چرا پایان ندارد انتظار پس چرادیگر نمی اید برم رمزو رازش رانمیدانم ولی زیر باران بازهم شاعرترم @asheqaneh_arefaneh
کم داد بزن ای دل بی صبرو قرارم کمتر گله کن من که دگر تاب ندارم او رفته از اینجا خبری نیست زحالش او رفته و بر چشم ترم خواب ندارم @asheqaneh_arefaneh ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقط یک امشبی را فرصت گرفتند برای دعا و راز و نیاز به درگاه احدیت فردا ز خون عاشقان این دشت گلگون می شود ⚫️ @asheqaneh_arefaneh
آدما دو جور زندگی می‌کنن... یا غرورشون رو زیر پاشون میزارن و با آدما زندگی می‌کنن... یا آدما رو زیر پاشون می‌ذارن وبا غرورشون زندگی می‌کنن... ❤️به کانال من‌ در پیام رسانه ایتا ملحق شوید❤️ 👇👇🌹🌹 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh
"هــــے,,, روزگـــــار!!" "بہ چہ میــخـــــــــندے؟" " بہ کــــــــــــے " " بـہ مـــــن " "منـــے کـہ فــــــقـط بـاختــــــمـ" "منــــــے کہ هـمیـــشہ سـهممـ از هـــــــــرآشـنائــــے "خــــــداحافــظـے" بـود !! هــه ،،، بخـــــــــنـد شـــاید خـــــنـده دار باشـہ قصـہ کســـــیکہ "آدمـ فـــروشــے" نکـــــــــــرد !! امــــا ،،"فروخته شد" 💔💔💔💔💔💔 💔💔💔💔💔💔 •••❥ 🆔 @asheqaneh_arefaneh👈🅱
بعضى وقت ها دفعه ى بعدى وجود نداره؛ شانس دوباره و وقت اضافه اى نيست؛ گاهى فقط الان هست یا هرگز. فرصت ها را از دست ندهيد! @asheqaneh_arefaneh
هی رفیق : ما اگه ظاهرمون به قشنگی خیلیا نیست ،پیش خودمون خوشحالیم که باطنمون از خیلیا قشنگتره! صادقانه بد باش، اما با دروغ و ظاهر ادای خوبارو درنیار... @asheqaneh_arefaneh
وقتی يکـــی اخلاقـش باهات بــد شده بدون یه جای دیگه اخلاقش واسه یکی دیگه خـــوب شده... @asheqaneh_arefaneh
کاش میشد آدم فراموشی بگیره کاش آدمام کلید ریست داشتن تا فراموش کنن تمام خاطراتی رو که وجودشونو مثل خوره میخوره کاش فراموشی بگیرم [ @asheqaneh_arefaneh ]
کاش انسان ها می دانستند..... که مهم تر ازشکـستن دل اعتمادی است که تخریب میشود ودیگر ،هیچگاه بنا نمیشود...! @asheqaneh_arefaneh💞
ســـلامـــتــے خــــودم ڪہ هر ڪے بهم😔😭 رسید مســافـــر بـــود 🚶 ســـلامتــے خــــــودم ڪہ ڪسے درڪم نڪرد💔 اونے هم ڪہ درڪم مےڪرد ترڪم ڪرد😔 💔 @asheqaneh_arefaneh 💔
زمــــــــــــــــــــــــان👉 طــــــولانے مــــــے شــود براے ڪسانے ڪہ غصہ دارند ڪـــــــــوتاہ مے شـــــود براے ڪسانے ڪہ شاد هستند دیـــــر مـــــــےگـــذرد براے ڪسانے ڪہ منتظر هستند زود مـــــے گــــذرد براے ڪسانے ڪہ عجلہ دارند اما ابــدے مے شــود براے ڪسانے ڪہ عاشــق هستند ‌‌‌💞💞 🅱 @asheqaneh_arefaneh
کاش"قلبم"درد"تنهایی" نداشت "چهرام"هرگز"پریشانی" نداشت کاش"میشد"راه"سرد" "عشق"راه" بی خطرپیمود و"قربانی" نداشت کاش عشق هجران و جدایی نداشت @asheqaneh_arefaneh
ﺩﻳﺸَﺐ ﺧــــــﺪﺍ آﺭﻭﻡ ﺻِﺪﺍﻡ ڪﺮﺩﻭ ﮔﻔــــــﺖ : حامد ﺧــــــــــــﻮﺍبــــــــــــــــے!؟ رِفیقت ﺩﺍﺭﻩ ﺍﻣﺸــَــــﺐ ﻗﺮﺑﻮڹ یِڪــــے ﺩیـــــــگـــــہِ ﻣﻴــــــﺮﻩ ! ﺩﺍﺭﻩ بہ یڪـے ﺩیگـــــــہِ میگـــــــہِ ﺩﻭﺳﺘــــﺖ ﺩﺍﺭَﻡ!! ﺍﻭڹ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺭﺍﺣــــــﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴــــــﺪے؟ ﻟﺒــــــﺨﻨــــــﺪے ﺯﺩَﻡ ﻭ ﮔﻔﺘـــَـــﻢ : ﺧـــــٌﺪﺍ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮ ﺧﻮﺍبــــــــــے ﺧَـــﺒﺮ ﺍﺯ ﺭَﺳــــــﻢ ﺩﻧﻴــــــﺎے خودِتَم ﻧَﺪﺍﺭے ! @asheqaneh_arefaneh
حـرفـهـای دلمو مینویسم رو یه عکس میزارم روی پروفایـلم شـایـد یـروزی حــتــی گـذری ببینه و از حال دلـم با خبر شه و بفهمه که دلـش با دلـم چه کرده 💔😔 @asheqaneh_arefaneh
سزای آدم مغرور همینه که اون کسی رو که دوست داره کنار کس دیگه ای ببینه. گاهی فقط خواستن نیست باید همت هم باشه گوهر و مروارید بدست کسی میرسه که دل به دریا بزنه نه تو ساحل سلامت عاشقانه به غروب نگاه کنه و حرف بزنه و شعر بگه. @asheqaneh_arefaneh
#فروغی_بسطامی چون همه وضع جهان گذران در گذر است مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری @asheqaneh_arefaneh
هیچ راهی نیست با زندان غم خو کرده‌ام هر دری هم باز بود از بخت من دیوار شد! بعد ازین با هیچ لبخندی نمی‌لرزد دلم بعد دیدار تو ای گل! گل به چشمم خوار شد @asheqaneh_arefaneh
🌷 🌷 قسمت خدای دو زاری به ساعتم نگاه کردم ... و بلند شدم ... - کجا؟ ... تازه وسط بازیه ... - خسته شدی؟ ... همه زل زده بودن به من ... - تا شما یه استراحت کوتاه کنید ... این خدای دو زاری، نمازش رو می خونه و برمی گرده ... چهره هاشون وا رفت ... اما من آدمی نبودم که بودن با خدا رو ... با هیچ چیز عوض کنم ... فرهاد اومد سمت مون ... - من، خدا بشم؟ ... جمله از دهنش در نیومده ... سینا بطری آب دستش رو پرت کرد طرف فرهاد ... - برو تو هم با اون خدا شدنت ... هنوز یادمون نرفته چطور نامردی کردی ... دوست دخترش مافیا بود ... نامرد طرفش رو می گرفت ... بچه ها شروع کردن به شوخی و توی سر هم زدن ... منم از فرصت استفاده کردم و رفتم نماز ... وقتی برگشتم هنوز داشتن سر به سر هم میزاشتن ... بقیه هنوز بیدار بودن ... که من از جمع جدا شدم ... کیسه خوابم رو که برداشتم ... سینا اومد سمتم ... - به این زودی میری بخوابی؟ ... کیانوش می خواد واسه بچه ها قصه ترسناک بگه ... از خودش در میاره ولی آخرشه ... خندیدم و زدم روی شونه اش ... - قربانت ... ولی اگه نخوابم نمی تونم از اون طرف بیدار بشم... تا چشمم گرم می شد ... هر چند وقت یک بار جیغ دخترها بلند می شد ... و دوباره سکوت همه جا رو پر می کرد ... استاد قصه گویی بود ... من که بیدار شدم ... هنوز چند نفری بیدار بودن ... سکوت محض ... توی اون فضای فوق العاده و هوای تازه ... وزش باد بین شاخ و برگ درخت ها ... نور ماه که هر چند هلالی بیش نبود ... اما می شد چند قدمیت رو ببینی ... وضو گرفتم و از نقطه اسکان دور شدم ... یه فرورفتگی کوچیک بین اون سنگ های بزرگ پیدا کردم ... توی این هوا و فضای فوق العاده ... هیچ چیز، لذت بخش تر نبود ... نماز دوم تموم شده بود ... سرم رو که از سجده شکر برداشتم ... سایه یک نفر به سایه های جنگل و نور ماه اضافه شد ... یک قدمی من ایستاده بود ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايمانی🌸 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh
🌷 🌷 قسمت تیله های رنگی جا خوردم ... نیم خیز چرخیدم پشت سرم ... سینا بود ... با نگاهی که توی اون مهتاب کم هم، تعجبش دیده می شد ... - تو چقدر نماز می خونی ... خسته نمیشی؟ ...😕 از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تکیه دادم به سنگ های صخره ای کنارم ... - یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید ... از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟ ... چند لحظه سکوت کردم ... - خیلی دوست داشتم داستان کیانوش رو گوش کنم ... مخصوصا که صدای هیجان بچه ها بلند شده بود ... ولی یه چیزی رو می دونی؟ ... من از تو رفیق بازترم ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... و چشمش چرخید روی مهر و جانماز جیبیم ... هنوز ساکت بود اما معلوم بود داره به چی فکر می کنه ... - آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه ... چیزی که بومی های صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن ... اولین گروه های سفید که پاشون به اونجا رسید ... می دونی طلا و الماس رو با چی معامله کردن؟ ... «شیشه های کوچیک رنگی »... رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه های رنگی دادن ... یه چیزی توی مایه های تیله های شیشه ای ... اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد ... و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله کنن ... و اونها رو به بند بکشن ... انسانیت و آزادی، هموطن هاشون رو ... با تیله ها و شیشه های رنگی عوض کردن ... نگاهش خیلی جدی بود ... - کلا اینها با هم خیلی فرق داره ... قابل مقایسه نیست ... این بار بی مکث جوابش رو دادم ... - دقیقا ... این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست ... از نامردی و پیچوندن و دو رویی خبری نیست ... فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی ... تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه ... و یه چیز با ارزش تر رو فدای یه مشت تیله کنی ...این رفاقت چیزیه که کافیه پات رو بزاری توی عالمش و بیای جلو ... از یه جا به بعد ... هیچ لذتی باهاش برابری نمی کنه... خستگی توش نیست ... اشتیاقی وجودت رو پر می کنه که خواب رو از چشم هات می بره ... سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... غرق در فکر بود ... نور مهتاب، کمتر شده بود ... چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم ... فکر می کردم هر لحظه است که اونجا رو ترک کنه... اما نشست ... در اون سیاهی شب ... جمع کوچک و دو نفره ما ... با صحبت و نام ... روشن تر از روز بود ... بحث حسابی گل انداخته بود که حواسم جمع شد ... داره وقت نماز شب تموم میشه ... کمتر از 10 دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود ... یهو بحث رو عوض کردم ... - سینا بلدی نماز شب بخونی؟ .... مثل برق گرفته ها بهم نگاه کرد ... این سوال ... اونم از کسی که می گفت ... نماز خوندن خسته کننده است ... بلند شدم ایستادم رو به قبله ... - نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی ... یا حتما سجده و رکوعش رو عین نماز واجب بری ... نیت می کنی ... یه رکعت نماز وتر می خوانم قربت الی الله... و ایستادم به نماز ... فکر می کرد دارم بهش نماز شب خوندن یاد میدم ... اما واقعا نیت نماز وتر کرده بودم ... به ساده ترین شکل ممکن ... 5 تا استغفرالله ... 14 تا الهی العفو ... و یک مرتبه ... اللهم اغفر لی و لوالدی ... و للمسلمین و المسلمات ... و المؤمنین و المؤمنات ... و این آغاز ماجرای دوستی جدید من و سینا بود ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايمانی🌸 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh
... کفاره شکست دل آزار و اذیت مومن (کسی که در دلش خدا وجود دارد) در اسلام حرام است و به طور کلی شکستن دل انسان مومن که به تعبیر روایات، احترام او از کعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی که شکست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است، پس در مرحله ی اول باید انسان مراقب باشد دل کسی را نشکند و قلبی را جریحه دار نسازد و اگر خدای ناخواسته این اتفاق افتاد باید به سرعت جبران و تلافی کند و دل شکسته را التیام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش کافی نیست. در حدیث آمده است که خداوند می فرماید:(" انا عند المنکسره قلوبهم"؛ من همدم قلب های شکسته هستم)، یعنی انسان دل شکسته در پیشگاه خداوند دارای جایگاه ویژه ای است و مورد توجه خداوند می باشد و دعا و نفرین انسان دل شکسته خیلی زود اثر می بخشد. @asheqaneh_arefaneh
❣💓❣❣💓❣ خزان به لطف تو چشم و چراغ تقویم است که دیدن تو در این فصل، اتفاق افتاد @asheqaneh_arefaneh
آنجا ڪه دلم در پی چشمت به ڪما رفت... دیڪَر چه هراسی ز #شب و #بوسه تـو داری... # 🍂🍁 @asheqaneh_arefaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣💓❣💓❣💓❣ ❣💓❣💓❣💓 ❣💓❣💓❣ ❣💓❣💓 ❣💓❣ ❣💓 ❣ ‌ ❤️ ۳۶ نویسنده: 📚 داشتم به این اجبار تن میدادم... نمیدونسم پایان این راهی که دارم میرم کجاست ،عاقبتش به کجا ختم میشه پا رو دلم گذاشتم.. به چهره ی مصمم ندا نگاهی انداختم +رها همینطوری بری؟! یکم به خودت برس! چهرتو تو آیینه دیدی؟! -برسم که چی بشه ندا هان؟! میفهمی چی میگی؟! دارم با پای خودم میرم تو دهن شیـر نه تو نه حامد هیچکدوم انگار نه انگار قراره چه اتفاقی بیوفته ها... اومد نشست کنارم: +این چه حرفیه خواهری.. ما از تو بدتریم.. به چهره ی خونسردم نگاه نکن.. این حرفه تو میزنی؟! یکم قوی باش خودتو نباز این کلمه نمیدونم برای چندمین بار ولی باز اکو شد.. +هیچ میدونی چند بار این حرفو بهم میزنی؟! اره خودمو نبازم،قوی باشم.. تا کی؟! حـامد که عین... از دیدن چهره مردونه حامد تو چهارچوب در حرفمو خوردم... یعنی شنید حرفامو؟! چیزی هم نگفته بودم... ندا بچه هارو بهونه کرد و از اتاق رفت بیرون... از جدیت حامد ترسیدم.. حامد با اخمی که رو پیشونیش بود اومد روبروم نشست سرم پایین بود دلم نمیخواست نگاش کنم ازش دلخور بودم چونمو گرفت تو دستش و سرمو اورد بالا.. +عین چی؟! عین چی هاان؟ چشامو بستم اصلا دلم نمیخواست چشم تو چشم شیم.. بدجوری کفری بودم از دستش چیکار میکردم؟! +ببین منو! گوش نکردم به حرفش.. با جدیت صدام زد که ناخواسته چشام باز شد.. اما خودمو نباختم و اخمی غلیظ رو پیشونیم نشست.. +هاا چیه!! چیکارم داری منو که انگار نه انگار میگم من نمیتونم، من میترسم،داری میبری تو دهن شیر.. دیگه منو نمیبینی.. ترس تو چشامو نمیبینی صدامو نمیشنوی کور و کر شدی با عصبانیت خشمشو خورد.. باید خالی میشدم حرفامو میزدم به هر قیمتی.. داد زد: +رهاا،ساکت شو اینقدر ترس وجودتو گرفته که نمیدونی من بخاطر تو دارم اینکارو میکنم... دستمو گرفت تو دستاش که سریع دستامو از تو دستاش در اوردم.. به این واگنشم یکه خورد.. -پس دیگه خودمو دیدی جنازمم دیدی.. 💌] .. |ڪپے ممنوع🚫 @asheqaneh_arefaneh 💙••
به گفتن نيست، هميشه چشمای آدم همه‌ی ناگفته‌ها رو داد می‌زنن. فقط كافيه چند ثانيه بهشون خيره بشی. من فكر می‌كنم اگر كسی حرفت رو از توی چشمات نتونه بخونه، به زبون هم بياری متوجه نمی‌شه. بعضی حرفا رو نبايد گفت. بعضی حرفا رو نبايد شنيد. بعضي حرفا رو بايد سير تماشا كرد... چشمای آدم، دروغ نمی‌گن... 🍃💕Join👫👇💔 💞 @asheqaneh_arefaneh
#صائب_تبریزی @asheqaneh_arefaneh