20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️نکاتی درباره زبانحال
▫️اهمیت شناخت تاریخ اسلام
▫️مرثیه سرایی و بیان شخصیت #حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
بیانات استاد #سیدمهدیحسینیرکنآبادی
جلسه ۲۰۶
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱
#حسینیهسادات
🔸حلقهشعرولاییفرات
@foratpoem
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توی تهران خانه ی خالی پُر است ...
شعرخوانی #حسن_ملکان
به همراه نقد #سیدمهدیحسینیرکنآبادی
جلسه ۲۰۶
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱
#حسینیهسادات
🔸حلقهشعرولاییفرات
@foratpoem
هدایت شده از حلقه شعر ولایی فرات
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️نکاتی درباره زبانحال
▫️اهمیت شناخت تاریخ اسلام
▫️مرثیه سرایی و بیان شخصیت #حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
بیانات استاد #سیدمهدیحسینیرکنآبادی
جلسه ۲۰۶
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱
#حسینیهسادات
🔸حلقهشعرولاییفرات
@foratpoem
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماییم و دلی که لایق دیدن نیست...
شعرخوانی #هادے_ملک_پور
به همراه نقد #سیدمهدیحسینیرکنآبادی
جلسه ۲۰۶
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱
#حسینیهسادات
🔸حلقهشعرولاییفرات
@foratpoem
هدایت شده از قاف
#حضرت_قاسم_بن_الحسن
بی زره آمده، از تن برود
بیخود از خود شده، بی «من» برود
پیک مرگ است که با هیبت تیغ
به سوی لشکر دشمن برود
پیرهنچاک و رجزخوان آمد
خواست از خاک به گلشن برود
داسها دور سرش چرخیدند
تا در آغوش شکفتن برود
بارش تیر و تگرگ سنگ است
بروی فرشی از آهن برود
چشمهایی نگران در پی اوست
نگذارند... ولیکن برود!
جسم وقتی سپر جان بشود
روح در بدرقه تن برود
زیر شمشیر غمش اشکفشان
با رجزهای مطنطن برود
عرق مرگ و یا چشمه خون؟
چیست از روزن جوشن برود؟
پرستاره تنش از بارش زخم
خواست با جلوه روشن برود
همه دشت پر از جلوه اوست
گرچه میخواست که بی «من» برود
*
قصه شام بلا سر به سر است
سری از نی روی دامن برود...
١٩تیرماه ١۴٠٢
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
میمیرم از خودم، بروم سمت عشقِ ذات
وقت اذان رسیده و قد قامت الصلات
دلگیرم از توالی رنج شکستها
از حس عاشقانهی بیمرز و بیثبات
گفتی حیات طیبه با مرگ ممکن است
ترس از حیات دارم و دلواپس ممات...
این روزگار، مرز بهشت و جهنم است
انگار عشق توست برایم پل صراط
منهای دیگرانی و جمع است خاطرم
آری به غیر داشتنت چیست این حیات؟
از آسمان بریدم و از ابرهای گنگ
ای چشمهجان! سراغ بگیر از دل قنات
کوزه به دوش آمدهام جستجوی تو
ای چشمهی مقدس پنهان در این دهات
حسی غریب در دل من باز میوزد
این چشمها دوباره لبالب شد از فرات
آیینه پشت کرد به من... رو زدم به او
شاید مرا نجات دهد از تصورات
آه، این دریچه آیهی تاریکی است باز
باران ببار بر روی این شیشههای مات
رزقی حلال بود در این سفرهی غزل
یک قرص نان ماه که هر بار شد بیات
دیگر به هیچ چیز دلم خوش نمیشود....
کوچ است کوچ، سهم من از شهر کائنات
فهمیدم از ترنم گنجشکهای صبح
این سایهی فرشتهی مرگ است در حیاط
در آینه نگاه کن و گریه کن مرا
شعر مرا بشوی در این شط خاطرات
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
اسفندماه ١۴٠٣
#عاشقانه
#غزلواره
🔸حلقه شعرولاییفرات
@foratpoem