eitaa logo
حلقه شعر ولایی فرات
638 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
315 ویدیو
5 فایل
جلسات نقد تخصصی شعر ولایی با حضور استاد سید مهدی حسینی رکن آبادی دبیرجلسه:جوادهاشمی‌تربت دوشنبه های دو هفته یک بار حسینیه سادات ارتباط با ادمین @Haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️نکاتی درباره زبانحال ▫️اهمیت شناخت تاریخ اسلام ▫️مرثیه سرایی و بیان شخصیت بیانات استاد جلسه ۲۰۶ دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱ 🔸حلقه‌شعر‌ولایی‌فرات @foratpoem
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توی تهران خانه ی خالی پُر است ... شعرخوانی به همراه نقد جلسه ۲۰۶ دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱ 🔸حلقه‌شعر‌ولایی‌فرات @foratpoem
هدایت شده از حلقه شعر ولایی فرات
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️نکاتی درباره زبانحال ▫️اهمیت شناخت تاریخ اسلام ▫️مرثیه سرایی و بیان شخصیت بیانات استاد جلسه ۲۰۶ دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱ 🔸حلقه‌شعر‌ولایی‌فرات @foratpoem
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماییم و دلی که لایق دیدن نیست... شعرخوانی به همراه نقد جلسه ۲۰۶ دوشنبه ۱۹ دی ماه ۱۴۰۱ 🔸حلقه‌شعر‌ولایی‌فرات @foratpoem
هدایت شده از قاف
بی زره آمده، از تن برود بی‌خود از خود شده، بی «من» برود پیک مرگ است که با هیبت تیغ به سوی لشکر دشمن برود پیرهن‌چاک و رجزخوان آمد خواست از خاک به گلشن برود داسها دور سرش چرخیدند تا در آغوش شکفتن برود بارش تیر و تگرگ سنگ است بروی فرشی از آهن برود چشم‌هایی نگران در پی اوست نگذارند... ولیکن برود! جسم وقتی سپر جان بشود روح در بدرقه تن برود زیر شمشیر غمش اشک‌فشان با رجز‌های مطنطن برود عرق مرگ و یا چشمه خون؟ چیست از روزن جوشن برود؟ پرستاره تنش از بارش زخم خواست با جلوه روشن برود همه دشت پر از جلوه اوست گرچه می‌خواست که بی «من» برود * قصه شام بلا سر به سر است سری از نی روی دامن برود... ١٩تیرماه ١۴٠٢ @smahdihoseinir
می‌میرم از خودم، بروم سمت عشقِ ذات وقت اذان رسیده و قد قامت الصلات دلگیرم از توالی رنج شکست‌ها از حس عاشقانه‌ی بی‌مرز و بی‌‌ثبات گفتی حیات طیبه با مرگ ممکن است ترس از حیات دارم و دلواپس ممات... این روزگار، مرز بهشت و جهنم است انگار عشق توست برایم پل صراط منهای دیگرانی و جمع است خاطرم آری به غیر داشتنت چیست این حیات؟ از آسمان بریدم و از ابرهای گنگ ای چشمه‌جان! سراغ بگیر از دل قنات کوزه به دوش آمده‌ام جستجوی تو ای چشمه‌ی مقدس پنهان در این دهات حسی غریب در دل من باز می‌وزد این چشم‌ها دوباره لبالب شد از فرات آیینه پشت کرد به من... رو زدم به او شاید مرا نجات دهد از تصورات آه، این دریچه آیه‌ی تاریکی است باز باران ببار بر روی این شیشه‌های مات رزقی حلال بود در این سفره‌ی غزل یک قرص نان ماه که هر بار شد بیات دیگر به هیچ چیز دلم خوش نمی‌شود.... کوچ است کوچ، سهم من از شهر کائنات فهمیدم از ترنم گنجشک‌های صبح این سایه‌ی فرشته‌ی مرگ است در حیاط در آینه نگاه کن و گریه کن مرا شعر مرا بشوی در این شط خاطرات اسفندماه ١۴٠٣ 🔸حلقه شعرولایی‌فرات @foratpoem