#مناجات
الهــــــــی!
ای بیننده نمازها ،
ای پذیرنده نیازها...
ای داننده رازها....
و ای شنونده آوازها...
ای مطلع بر حقایق
و ای مهربان بر خلایق...
عذرهای ما بپذیر که تو غنیّ و ما فقیر...🤲
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
✓فرصتـــــ ها مانند بیسکوییتی هستند که با چـــای خیسش می کنیم، کـــافی ست کمی تعلــل کنیم، از دستشان خواهیـــم داد....
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
🌷جرعـــهای از عرفان
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
📖 #داستان_کوتاه
✏️دو مداد سیاه
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم.
••مرد اول میگفت:
«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشهام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم، ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفهای شدم!»
••مرد دوم میگفت:
«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم میشود میدهی و بعد از پایان درس پس میگیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آنقدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از من کمک میگرفتند. حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
روزی مردان و زنان مسلمان ایران، با خونِ رنگین خود، پای دفتر انقلاب را امضا کردند.
امروز این یادگار در دستان من و توست... با انگشتهای رنگینِ خود، نشان میدهیم که هنوز پای آرمانهای انقلاب ایستادهایم.
#ما_منتظر_انتخاباتیم
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
بچهها....
اگر شهرسقوط کرد
نگران نباشید
دوباره فتح میکنیم
مراقب باشیم
ایمانمان سقوط نکند!
#شهید_جهان_آرا
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
🌼🌼🌼
سلام امام زمانم..✋
امید دارم که صدامو میشنوی و از حرف دلم باخبری...
یاصاحب الزمان..!
💛دستم رو بگیر که در این تاریکیهای زمانه، دلم به شوق ظهورت روشن باشد.
💛دستم بگیر که در دنیای خستگیها و تنبلیها، سربازی باشم آماده و خستگی ناپذیز...
💛دستم بگیر در دنیای چپیها و راستیها، در صراط مستقیم انقلابم ثابت قدم بمانم و مقصدم فقط توباشی...
🌾 یا صاحب الزمان، جوانیام را نذر ظهور تو میکنم.....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سه_شنبههای_مهدوی
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
•••
بین خودمون باشه...
دعـــامون بوی ظهور...🤲
عملمون بوی تأخیــر...😔
چه پارادوکس تلخی... 💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سه_شنبههای_مهدوی
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇
📖 #من_زنده_ام
«... اسارت مفهومی است که تا اسیر نشده باشی نمیتوانی آن را درک کنی. برای یک مرد هم مفهوم اسارت غیر قابل تصور است چه رسد به اینکه این اتفاق را از زبان یک دختر ۱۷ ساله بشنوی...!»
#کتاب_من_زندهام
#کتاب_بخوانیم
🌷فـــرصـــ🎀ــــتـــ زنـــ🌸ـدگــے
🔮💞
💖|• @forsate_zendegi•|🖇