39.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدتی او را ندیده بودم. در راهرو اداره دیدمش
خبر از کم پیدا شدنش گرفتم. خبر داد برای نمایندگی مجلس کاندیدا شده و تایید صلاحیت.
پرسیدم: چه شد که چنین کاری کردی؟
آهی کشید و گفت: مدتیست وضعیت هم شهریهایم و مردم را میبینم و دلم میسوزد که اگر بتوانم برایشان کاری پیش ببرم و آرام بنشینم؛ میترسم مدیونآنها شوم.
گفتم: تو که خدا و پيغمبر میفهمی؛ تو که از سر تکلیف داری پا در عرصه میگذاری، از آدم حسابیها و معتمدهای زنجان کمک بگیر.
گفت: از فلان سرشناس شهر خواستم فقط حواسش به ما باشد؛ جواب شنیدم که تو خیلی در شهر شناخته شده نیستی؛ بهتر است چند سالی بین مردم خرج کنی و خودت را نشان بدهی و دور بعد شرکت کنی.
میگفت: هاج و واج مانده بودم. مگر من برای شهرت و سرمایهگذاری اقدام کردم؟!
همسر همیشه پشتیبانش دلش را گرم کرد. از او خواست پیش برود؛ همت کند و کوتاه نیاید. وعده داد با مال و جان به پایش خواهد ایستاد تا بانوی دغدغهمندش به هدفش برسد. الحق و الانصاف هم مردانه کنارش بود.
وقتی خواستیم خداحافظی کنیم، درخواستی داشت؛ گفت: دعا کن موفق شوم و بتوانم گرهای از کار مردم باز کنم. همین که باری از دوش آنها بردارم، به تمام خستگیها و تنشهایش میارزد.
زنجان قیزی دوست و همکار چندین سالهام همیشه همینقدر دلسوز و مردمدار بوده است. از خدا میخواهم توفیق خدمت به این شیر زن خطه زنجان بدهد؛ چرا که مردم آن شهر لیاقت چنین نمایندهای را دارند.
🌷موفق باشی رفیق
#زنجان_قیزی
#فاطمه_بیات
#زینتا
✒زینب رحیمی
https://eitaa.com/forsatezendegi