فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت115
لیوان آب را از دست ابراهیمی گرفت و یک نفس سر کشید. با آرنج صورتش را پاک کرد و گفت:
- گفتم قراره ضارب صدف رو بیارن اینجا. به بچههات بگو حفاظت از ازش رو دوبرابر کنن.
- چشم. خیالتون راحت.
ابراهیمی با دیدن عرق روی پیشانی حسین، کنترل کولر گازی را برداشت و آن را روشن کرد. حدس میزد قرار است حسین چنین کاری انجام بدهد. پرسید:
- مطمئنید جواب میده؟
حسین به چهره محکم و بیروح ابراهیمی نگاه کرد:
- اینا برای این که لو نرن هرکاری میکنن. حالا اون مهم نیست... .
فلشی را از جیبش درآورد و گفت:
- لپتاپ کجاست؟
ابراهیمی، حسین را راهنمایی کرد تا پشت میز لپتاپ بنشیند. حسین با عجله فلش را به لپتاپ زد و درحالی که رمز فلش را میزد تا فایلهایش را باز کند، به ابراهیمی گفت:
- ببین، عکس و موقعیت دوتا از تیمهایی که کشف شده توی این فلش هست. میخوام فعلا تحتنظر باشن تا به موقعش ببریشون زیر ضربه. ولی مسئله اینه که ما تا الان سه تا تیم رو کشف کردیم که یکی هم متلاشی شد. حداقل باید چهارتای دیگه توی اصفهان فعال باشن؛ که اینا با هم توی تظاهرات قرار دارن. پس تنها راه رسیدن به تیمهای دیگه، اینه که بریم سر قرارهاشون. از اونجایی که میلاد تونست دوتا از تیمها رو با رفتن سر قرارهاشون رهگیری کنه، احتمالاً بقیه قرارها هم نسوخته.
ابراهیمی روی صندلی نشست:
- حاجی جان، بچههای تیم من تازه از مرخصی اومدن. خستهن.
- میدونم؛ ولی فعلا چارهای نداریم. حتی خودِ نیازی هم نمیدونه من با تو مرتبط شدم. مسئله نفوذ خیلی جدیه.
ابراهیمی سرش را تکان داد. حسین که هنوز چشمش به لپتاپ بود، پرسید:
- راستی، اون یارو حرفی نزد؟
- نه بابا. هنوز اصلا به هوش نیومده.
همراه حسین زنگ خورد. عباس بود. جواب داد:
- جانم عباس جان؟
- حاج آقا من همونجایی هستم که گفتید. هماهنگی کنید بیام داخل.
نور امیدی در دل حسین تابید:
- ببینم، توی راه مشکلی نداشتی؟
- نه. اصلاً.
حسین نفس راحتی کشید؛ اما میخواست خیالش کاملاً راحت شود:
- عباس جان، ده دقیقه پشت در باش و بعد برو به موقعیتی که برات میفرستم.
عباس دلیل این خواستههای عجیب را نمیفهمید؛ اما اعتراض نکرد:
- چشم.
ابراهیمی دستش را زیر چانهاش زد و پرسید:
- یعنی مطمئن شدید به همین راحتی؟
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶