eitaa logo
فلسفه تابع وحی
268 دنبال‌کننده
41 عکس
41 ویدیو
71 فایل
معرفی اندیشه فلسفه تابع وحی (فتوح) ارتباط با مدیر کانال: @yahyaab
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💠💠💠💠 سلسله مباحث مفاهیم کلیدی هستی شناسی مبتنی بر وحی مفهوم «الوهیت»، «ربوبیت»، «ولایت» در کانال : فلسفه تابع وحی 🔻🔻🔻🔻🔻 https://eitaa.com/fotoooh
▫️به مناسبت سالروز بزرگداشت صدرالمتالهین شیرازی، فرهنگستان علوم اسلامی قم برگذار میکند: 🔰سلسله نشست علمی با موضوع امتداد‌حکمت(چیستی_چرایی_چگونگی) 🔹جلسه اول با ارائه: استاد محمد تقی سبحانی(مدیر پژوهشکده کلام اهل البیت و بنیاد امامت) استاد احمد‌حسین شریفی(مدیر موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران) دبیر علمی: حجت الاسلام حامد آرین پور 📍مکان:خیابان الغدیر_کوچه‌۱۰_ساختمان مفید_طبقه اول 🕛زمان: پنج‌شنبه_ ۵خرداد ساعت ۱۰ونیم صبح الی ۱۳ @monir_ol_din
فلسفه تابع وحی
💠💠💠💠💠 سلسله مباحث مفاهیم کلیدی هستی شناسی مبتنی بر وحی مفهوم «الوهیت»، «ربوبیت»، «ولایت» در کانال :
در ابتدا به مفهوم شناسی «الوهیت»، «ربوبیت» و «ولایت» از منابع کتاب و سنت خواهیم پرداخت سپس به امتداد فلسفی این مفاهیم در فلسفه صدرایی و فلسفه نظام ولایت می پردازیم و در نهایت دیدگاه مختار در مساله را تبیین خواهیم کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔶🔶 دین شناسی «دین» در تلقی رایج علما و اندیشمندان امامیّه به مجموعه «اخلاق، اعتقادات و احکام» تعریف می شود که موجب تأمین صلاح و سعادت او در دنیا و آخرت می‌گردد. این مجموعه از معارف و آموزه‌ها متشکل از «ارزش های اخلاقی»، «هست و نیست‌های اعتقادی» و «بایدونبایدهای تکلیفی» که توسط سه دانش «اخلاق، کلام و فقه» پدید می آید، «شریعت» نام نهاده شده است. طبق این تعریف، «دین» که با «شریعت» برابر است از سنخ آموزه ها، مفاهیم، گزاره ها، دستورالعمل، پیام و مقوله هایی از این دست که عمدتاً ماهیت «معرفتی» دارند، خواهد بود. حال اینکه جای این پرسش وجود دارد که آیا به لحاظ وجودی، حقیقت «دین»، از سنخ علم و دانش و گزاره است و «دین» محدود به «شریعت» می‌شود؟ این تلقی از دین از کجا ناشی شده و به کجا مستند است؟ آیا این تلقی از دین، به آموزه‌های اهل‌بیت:مستند است؟ یا اینکه در معارف اهل‌بیت:تصویر کامل‌تری از «دین» به دست می‌آید؟ برای تبیین جامع و کامل «دین» می بایست بین دو سیر دین تفکیک نمود: 1. سیر نزولی دین 2. سیر صعودی دین «دین» در سیر اول حقیقتی است که از مقام قدس ربوبی نازل می شود فارغ از اینکه ما انسان ها چه نسبتی با آن برقرار می کنیم، اما «دین» در سیر دوم، تحقق مرتبه اول دین در قوای انسانی است که می توان آن را «دینداری» نام نهاد. اینکه انسان در قلب و ذهن و رفتار خود چه «وصفی از اخلاق» و چه «معرفتی از عقاید» و چه «عملی از احکام» را محقق می سازد به مرتبه دوم مربوط می شود. بنابراین مقصود از سیر نزولی دین، حقیقت وجودی و ثبوتی دین، فارغ از کیفیت مواجهه انسان با دین است؛ چه مومن شود و چه کافر، اما مقصود از سیر صعودی دین، کیفیت دینداری انسان است که با اراده و اختیار او همراه است؛ می تواند بپذیرد و یا انکار کند. علاوه بر تفکیک فوق، می بایست بین سه مرتبه از دین نیز تفکیک قائل شد: 1. الوهیت 2. ولایت 3. شریعت هریک از سه مرتبه فوق را می بایست در دو سیر نزولی و صعودی دین معنا کرد. 1. در سیر نزولی دین، «الوهیت»، خاستگاه و مبداء نزول دین است، یعنی دین از سوی خداوند تبارک و تعالی نازل می شود و قوام دین حدوثاً و بقائاً به خداوند است. 2. دین شأنی از شئون الوهیت حضرت حق است که آن را «ولایت» می نامیم؛ حقیقت دین، جریان «ولایت» و «هدایت» خداوند متعال است که بر همه عباد عرضه شده و با پذیرش مومنین، بر آنها جاری می گردد. 3. ولایت در مرتبه بعد، به «اخلاق، معارف و احکام» تنزل پیدا می کند که می توان به مجموع آنها «شریعت» گفت. مقصود از شریعت در این مقام، شریعت ثبوتی است که با درک اثباتی از آن که در دانش های «اخلاق و عقاید و فقه» واقع می شود متفاوت است. اما این سه مرتبه در سیر صعودی دین نیز قابل بررسی است؛ 1. مقصد و غرض کل دین، تحقق «توحید» و «تأله» در وجود انسان و رسیدن او به مقام تام «عبودیت» و «پرستش» است. 2. عبودیت خداوند متعال از طریق جریان «ولایت الهی» و در مرتبه بعد «ولایت اولیای معصومین:» واقع می شود، در اینصورت عبودیت خداوند متعال از طریق «تولی» او به ولایت الهی و ولایت معصومین: ممکن خواهد بود. 3. این تولی و تأله نیز جز از طریق مناسک جریان ولایت و توحید که همان «شریعت» است ممکن نیست، لذا انسان می بایست نسبت به شریعت، «متشرع» باشد، یعنی «متخلق به اخلاق، عارف به معارف و عامل به احکام» باشد.
بنابراین تعریف «دین» را نمی بایست در «شریعت» محدود ساخت، بلکه پشتوانه و حقیقت وجودی شریعت، «ولایت الهی» و «ولایت امام معصوم» است که شأنی از مقام «الوهیت» خداوند متعال است. براین اساس مقصود از «الوهیت» و «ولایت» در سیر نزولی، حقیقت وجودی این مفاهیم است که مرتبه ای از دین به حساب می آید، هرچند از منظر معرفتی، جزو معارف اعتقادی هستند که بخشی از شریعت است. «ولایت» در مرتبه نازله به «شریعت» تبدیل می شود. «شریعت» در واقع، مناسک و مجاری جریان «ولایت» است که بدون «ولایت»، همچون کالبد بی روح است. اگر این دو سیر را بر یک عبادت همچون نماز تطبیق دهیم چنین می شود: خداوند متعال از مقام «الوهیت» خود، جریان هدایت و «ولایت» خود را بر همه عباد عرضه کرده و مناسک تولی به آن را در قالب «شریعت» بیان داشته است که یکی از اعمال عبادی، نماز است. به بیان دیگر، «نماز»، طریق تولی به ولایت الهی و عبودیت و پرستش است که از مسیر ولایت امام می گذرد. در سیر صعود نیز کسی که نماز می خواند در واقع سه فعل را هم¬زمان انجام می دهد؛ 1. «متشرع» به شریعت است یعنی به احکام و ضوابط نماز پایبند است، همچنین به جوانب اخلاقی و اعتقادی آن هم نظر دارد. 2. «تولی» به ولایت امام معصوم دارد. 3. «متأله» است و پرستش و عبودیت خداوند متعال را انجام می دهد. بنابراین مقصود از «ولایت» در اینجا، یک وصف اخلاقی و یا یک اعتقاد و معرفت و یا پیروی عملی نیست، بلکه جریان هدایت و سرپرستی خداوند متعال و خلفای او در سیر نزولی دین است که انسان می بایست موضع خود را نسبت به آن مشخص کنند؛ آیا سرتسلیم فرود می آورد و به جرگه مومنین می پیوندد و یا استکبار می ورزد و به ولایت طاغوت داخل می شود. جریان ولایت الهی از طریق ولایت اولیای معصومین:بر دیگر مخلوقات امتداد می یابد در اینصورت حقیقت دین، به «ولایت امام» تعریف می شود و امام، به عنوان «خلیفه الله» و «حجت الهی» که در هرعصری حضور دارد، مجرای فیض و هدایت و تقرب الهی برای همه بندگان است. براین اساس «دین» همچون یک نقشه راه نیست که در اختیار ما باشد و انسان با عمل به این نقشه به مقصد برسد، بلکه خداوند متعال، نقشه را همراه با معلم و سرپرست (امام) فرستاده است و عمل به نقشه می¬بایست در پرتو ایمان به ولیّ و اطاعت از او باشد. از این رو تلقی از «دین» به عنوان یک پیام، نقشه و... از شریعت انگاری دین حاصل می¬شود که تصویری ناقص از دین است. حقیقت «دین»، جریان مستمر «ولایت الهی» است که از طریق «ولایت امام» بر عباد جریان می¬یابد و در مرتبه بعد، «شریعت»، مناسک تولی به این ولایت را مشخص می کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔶🔶 نسبت الوهیت و ولایت در آیه الکرسی آیات 255 الی 257 سوره بقره که آیه اول آن، آیه الکرسی نام دارد، تبیین روشنی از نسبت «الوهیت، ولایت و دین» دارد. آیه اول پیرامون «الوهیت حضرت حق» سخن می گوید: اللَّـهُ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿البقره: 255﴾ و آیات بعدی پیرامون «دین» است که بر محور «ولایت» معنا می شود. لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿البقره: 256﴾ اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿البقره: 257﴾ «الوهیت» حضرت حق ناظر به اسم «الله» است که جامع اسماء و صفات الهی است و همه شئون خداوند متعال را شامل می شود و هیچ شأن و اسم و صفتی، فوق آن قرار ندارد. از این رو، «الوهیت» را نمی توان برابر با «ولایت» یا دیگر شئون دانست بلکه جامع همه آنها و فوق و مهیمن بر همه آنهاست. سپس در آیه بعد به مفهوم «دین» و ارتباط آن با انسان می‌پردازد و اینکه پذیرش دین، جبری نیست و انسان اختیار دارد در مقابل دو جریان «رشد» و «غیّ» مسیر حرکت خود را انتخاب کند و جایگاه خود را به نسبت ولایت الهی و ولایت طاغوت مشخص نماید؛ «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ». «الوهیت» بر همه خلائق ساری و جاری است و احدی را امکان خروج از آن نیست، اما «ولایت خدای متعال» مخصوص اهل ایمان است؛ «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور»، «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّـهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِين». در مقابل، کسانی که از ولایت الهی اعراض کنند و کافر شوند، به ولایت طاغوت داخل شده اند؛ «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ». مسیر رشد و تعالی به «ولایت الهی» بازگشت می‌کند و مسیر غیّ و گمراهی از «ولایت طاغوت» نشأت می‌گیرد. ازاین‌رو «ولایت خدای متعال» شامل حال کسانی است که به خداوند ایمان داشته باشند؛ «اللَّهُ‏ وَلِيُ‏ الَّذينَ‏ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» و در مقابل نیز اولیای طاغوت وجود دارند که اراده‌ها را به سمت إعراض از ولایت الهی سوق می‌دهند؛ «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات». بنابراین در پذیرش «دین»، اکراه و اجباری نیست؛ «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، اما این «دین» چیست؟ حقیقت دین، حرکت در مسیر «رشد» است که با «کفر به ولایت طاغوت» و «ایمان به خداوند» به دست می‌آید که درواقع تمسک به ریسمان محکم الهی است. به‌بیان‌دیگر حقیقت دین، «ولایت الهی» است که با تولی و تبری به دست می¬آید. بنابر آنچه گذشت مجموعه نکات این سه آیه را می توان اینگونه بیان کرد: 1. مفهوم «دین» از جریان «ولایت» خداوند متعال آغاز می شود، چرا که هدایت و سرپرستی خداوند از طریق «ولایت» محقق می شود. هرچند مبداء و مصدر دین، «الوهیت» حضرت حق است اما مفهوم «ولایت» می تواند بیانگر و مفسّر «دین» خداوند باشد و نه «الوهیت». لذا حقیقت دین، جریان ولایت الهی است. از این رو این آیات می تواند بهترین مستند بر این نظریه باشد که: «دین»، مبداء و مصدری دارد که «الوهیت» است و حقیقتی دارد که «ولایت» است. 2. یک تفاوت ماهوی مفهوم «الوهیت» و «ولایت» این است که ولایت الهی در دایره اختیار انسان تعریف می شود، انسان می تواند تولی و تمسک پیدا کند، می تواند طغیان بورزد و آن را نفی کند. لذا فرموده است که در جریان دین و ولایت خداوند، اکراه نیست: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ». در اینصورت مقابل اراده انسان دو جریان و دو امکان انتخاب وجود دارد: «قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». تمسک به دین الهی نیز نیازمند دو امر است: کفر به طاغوت و ایمان به الله؛ «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ»، یعنی طرد جریان مقابل و تولی به جریان الهی.
3. نکته دیگر در امتداد نکته قبل این است که بعد از مرتبه الوهیت خداوند متعال، جریان ولایت، دو گانه است؛ «ولایت حق» و «ولایت باطل». به بیان دیگر «ولایت الهی»، بدیل دارد و آن هم «ولایت طاغوت» است. ولایت الهی، عام و شامل نیست که همه مخلوقات را در بر گیرد بلکه مخصوص اهل ایمان است؛ «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، اما کسانی که کفر بورزند، آنان نیز تحت ولایت قرار می گیرند: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ». بنابراین انسان می تواند با ایمان یا کفر خود، دو جریان ولایت الهیه یا ولایت طاغوت را انتخاب کند که باطن رشد و غیّ نیز همین دو جریان ولایت است. 4. از مطالب پیشین می توان چنین نتیجه گرفت که ذیل الوهیت خداوند (آیه اول)، دو جریان رشد و غیّ شکل می گیرد (آیه دوم) که بازگشت آندو به ولایت الهی و ولایت طاغوت است (آیه سوم). براین اساس ولایت الهی و ولایت طاغوت در عرض یکدیگرند و هردو ذیل الوهیت حضرت حق جای می گیرند. الوهیت حضرت حق، از موضعی مشرف و مهیمن به هردو جریان، این¬دو جریان را به وحدت می رساند و متناسب با علم و حکمت خود هردو را امداد می کند؛ «كُلًّا نُّمِدُّ هَـؤُلَاءِ وَهَـؤُلَاءِ». توجه به این اصل، ضروری است که همواره، عامل وحدت و اتحاد می بایست مرتبه ای بالاتر از کثرات باشد، در اینجا نیز عاملی که تقابل و تنازع ایندو جریان را مدیریت و سرپرستی می کند، «الوهیت» حضرت حق است. مرحوم علامه طباطبایی; در تفسیر این آیات، بر حقیقی بودن دو جریان نور و ظلمت تأکید کرده و احتمال معانی مجازی را در آنها منتفی می دانند: «قوله تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ إلى آخر الآية، قد مر شطر من الكلام في معنى إخراجه من النور إلى الظلمات، و قد بينا هناك أن هذا الإخراج و ما يشاكله من المعاني أمور حقيقية غير مجازية خلافا لما توهمه كثير من المفسرين و سائر الباحثين أنها معان مجازية يراد بها الأعمال الظاهرية من الحركات و السكنات البدنية، و ما يترتب عليها من الغايات الحسنة و السيئة، ... و الحق في ذلك أن هذه الأمور التي أخبر الله سبحانه بإيجادها و فعلها عند الطاعة و المعصية إنما هي أمور حقيقية واقعية من غير تجوز غير أنها لا تفارق أعمالنا و عقائدنا بل هي لوازمها التي في باطنها» مرحوم علامه در بیان فوق، حقیقت نور و ظلمت را «لوازم باطنی» اعمال و عقاید دانسته است. حقیقت نور و ظلمت و مجاری آن، در آیات سوره نور تبیین بیشتری شده است.
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 نسبت «الوهیت» و «ربوبیت»
«ربوبیت» معادل با «الوهیت» نکته حائز اهمیت اینکه اصطلاح «رب» در قرآن و معارف اهل بیت (ع) معادل و متناظر با «الله» است و قابل تفکیک نیست. همه شئونی که در آیات قرآن به «الله» نسبت داده می شود به «رب» هم نسبت داده شده و بالعکس. آیات فراوانی گویا تأکید دارند که ایندو معادل یکدیگرند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم: الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿الفاتحة: ٢﴾ قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّـهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ﴿البقرة: ١٣٩﴾ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿البقرة: ١٤٩﴾ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿البقرة: ٢٨٥﴾ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿آل عمران: ٩﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّـهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ﴿آل عمران: ٤٠﴾ إِنَّ اللَّـهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ﴿آل عمران: ٥١﴾ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿آل عمران: ١٦٩﴾ إِنِّي أَخَافُ اللَّـهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿المائدة: ٢٨﴾ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّـهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿المائدة: ١١٤﴾ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿المائدة: ١١٧﴾ ذَلِكُمُ اللَّـهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿الأنعام: ١٠٢﴾ قُلْ أَغَيْرَ اللَّـهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿الأنعام: ١٦٤﴾ إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿الأعراف: ٥٤﴾ أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿الأعراف: ٦٢﴾ حَقِيقٌ عَلَى أَن لَّا أَقُولَ عَلَى اللَّـهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿الأعراف: ١٠٥﴾ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّـهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿الأعراف: ١٨٩﴾ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿الأنفال: ٢﴾ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّـهُ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿التوبة: ١٢٩﴾ إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّـهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿يونس: ٣﴾ دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّـهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿يونس: ١٠﴾ فَذَلِكُمُ اللَّـهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿يونس: ٣٢﴾ فَقَالُوا عَلَى اللَّـهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿يونس: ٨٥﴾