فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دنبال اشراف نمیرویم
🔻 انسان صالح، #دولت_صالح می آورد
#انتخابات #مشارکت_حداکثری
#کلام_یار
#امام_خمینی
#رحلت_امام_خمینی
#سالروزعروج_ملکوتی_امام_خمینی_ره_تسلیت_باد🖤🏴
💫 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🌷هوالحمید🌷 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_سه پدربزرگ خود را از میان جمعیت بیرون کشید و افسار اسبم
🌼هوالرفیع🌼
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_بیست_چهار
امّ حباب در را که باز کرد،فریادی کشید و به عقب رفت.😱😨
_ چه کار میکنی هاشم؟این کیست؟چرا لباسش خون آلود است؟
_ آرام باش! ابوراجح است.🙂🖐🏿
_ ابوراجح ! 😳به خدا پناه میبرم!
_ این دختر کیست ؟
_من قنواء هستم.😄✌️🏿
_ خوش آمدید!
به ام حباب گفتم:( حالا وقت نشستن نیست.کمک کن ابوراجح را روی تخت بخوابانیم. از دیدن صورتش وحشت نکن!)😉
_خدا مرگم بدهد!چه بلایی سرش آمده؟توی چاه افتاده؟😢🤥
قنواء گفت:( آرام باشید!چیز مهمی نیست. شکنجه اش دادند.)
گفتم:( تا طبیب و پدربزرگ از راه برسند،مقداری پارچه تمیز و آب گرم بیاور و سر و صورت ابوراجح را از خاک و خون،پاک کن! قنواء به تو کمک می کند.)😃🔥
امحباب که رفت. قنواء پرسید:( تو چه کار می کنی؟)😊
_ نماز عصرم را میخوانم و به سراغ ریحانه و مادرش میروم.آنها نگران ابوراجح هستند.از طرفی فکر میکنند هر لحظه ممکن است ماموران بریزند و دستگیرشان کنند .باید خیالشان را راحت کنم.😁
_ به این جا میآوریشان؟😕
_ چارهای نیست. بهتر است در این لحظه ها ،کنار ابوراجح باشند.
_ به سرعت خودم را به خانهء صفوان رساندم.از اسب پیاده شدم و حلقهء در را کوبیدم. همسر صفوان از پشت در پرسید:( کیستی؟)🤔
_منم هاشم.نترسید! در را باز کنید.
ریحانه و مادرش از دیدنم خوشحال شدند.ریحانه پرسید:( از پدرم چه خبر؟)😃🌸
_او حالا خانهء ماست.دیگر خطری ما را تهدید نمیکند.توطئه وزیر نقش بر آب شد.☺️✨
ریحانه و مادر اش با شادی یکدیگر را در آغوش کشیدن.اما ریحانه به من خیره شد و پرسید:( حال پدرم خوب است؟ چرا شما خوشحال نیستید؟)🤔🤥
_من خوشحالم.مگر نمی بینید.دیگر خطری در کار نیست.بی گناهی ما ثابت شد.دعای شما کار خودش را کرد.حال پدرتان هم خوب است.فقط کمی...😕
_فقط کمی چه؟
_فقط کمی...فقط کمی آزارش دادهاند.
ریحانه پرسید:( متوجه منظورتان نشدم.میخواهید بگویید پدرم را شکنجه دادند؟)😢
_متاسفانه همین طور است.او را با تازیانه و چماق میزدند و به طرف میدان می بردند تا اعدامش کنند.ما به موقع رسیدیم نجاتش دادیم. پرسید:( اعدام؟ به این سرعت؟!)😦
آنچه اتفاق افتاده بود،برایشان شرح دادم.
وارد خانه که شدم،از دیدن جمعیتی که در حیاط جمع شده بودند یکه خوردم
قنواء و امحباب از یکی از اتاق های رو به حیاط بیرون آمدن و به من نزدیک شدند.😶
پرسیدم:( ابوراجح را کجا برده اند؟)
ام حباب گفت:( پدربزرگت به همراه چند طبیب و جمعی از دوستان ابوراجح آمدند و او را به یکی از اتاق های طبقهء بالا بردند.میگویند قفسهء سینه و کتف و جمجمهاش شکسته و به شش و کبد و کلیههایش آسیب جدی رسیده خون زیادی هم از بدنش رفته.نمیخواهم ناراحتت کنم،اما هیچ امیدی نیست.)😢
🌹این داستان ادامه دارد...
🍭با ما همراه باشید🍭
❤️@fotros_dokhtarane
🥀 پانزده خرداد در عین حالی که
مصیبت بود لکن مبارک بود
برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی
و آن استقلال کشور و ازادی برای همه مملکت.
🥀 ۱۵ خرداد یک روز نیست، یک تاریخ است،
یک تاریخ سراسر شکوهمند که برای همیشه باید جاودانه نگهداشته شود.
🥀 قیام ۱۵ خرداد گرامی باد .
💎 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 حضرت #امام_صادق (علیه السلام) :
✍ شایسته است مؤمن هشت ویژگی داشته باشد :
1⃣ در ناملایمات روزگار، سنگین (باوقار) باشد.
2⃣ در هنگام نزول بلا بردبار باشد.
3⃣ هنگام راحتی شکرگزار باشد.
4⃣ به آنچه خداوند به او داده قانع باشد.
5⃣ به دشمنان خود ظلم نکند.
6⃣ بار خود به دوش دوستانش نیفکند.
7⃣ بدنش از او خسته باشد.
8⃣ مردم از دست او آسوده باشند.
📚 کافی ، ج ۲ ، ص ۴۷
#شھادت رئیس مذهب شیعه #امام_جعفر_صادق (؏) تسلیت باد🖤
《 @fotros_dokhtarane 》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری
⚠️ حرف آخر امام صادق علیهالسلام :
※ نه من، نه هیچکدام از اهل بیت علیهمالسلام، شفاعتتان نمیکنیم، اگر ....
🏴 ویژۀ شهادت #امام_صادق علیهالسلام
☝️نکته : اقرباء = نزدیکان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✨@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ زیبای "معلم عاشق"
ازمسیر در نه ، ازدیوارِ #خانه ریختند
روز نَه این قومِ نامحرم #شبانه ریختند
یک نفرآمد به محراب و نمازش را شکست
بی حیایی بی هوا راز و نیازش را شکست
🏴 شهادت مظلومانه ششمین پیشوای مسلمانان جهان، رئیس مذهب حق شیعه، حضرت #امام_جعفر_صادق علیه السلام را به محضر حضرت مهدی موعود ارواحنا فدا تسلیت عرض می نماییم.
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
تسلیت باد.🥀
🌐 @fotros_dokhtarane
🍃 #سوگ
سالهای آخر عمر امام صادق (ع)،
آزار و اذیتها به ایشان،
خیلی زیادتر شده بود
با این حال
علاقهی مردم به امام (ع)
❤ روز به روز بیشتر میشد و یاران
تاب دوری از ایشان را نداشتند
برای همین
اینبار، سم
آخرین نقشهی دشمنان را
عملی کرد و امام صادق (ع) را
🕊🕊 با مظلومیت به
شهادت رساند . . .
🌙 امشب #صلوات_خاصه ی
این امام غریب رو با هم بخونیم ... :
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى جعفـرِ بْنِ محمَّدٍ الصّـادق
خـازِنِ العِلمِ، الدَّاعـی إِلَیـکَ بِالحَقّ، النُّـور
المُبِین اللَّهُمَّ وَ کَما جَعَلته مَعدن کلامک و
وَحیکَ وَ خازِن عِلمکَ وَ لِسانَ تَوحیدکَ و
وَلیَّ أَمرِکَ وَ مُستحْفَظ دینک، فَصَلِّ عَلَیْهِ
أَفْضَـلَ ما صَلَّیتَ عَلَى أَحَدٍ مِن أَصْفیـائِک
و حُجَجِک، إِنَّکَ حَمیدٌ مَجید 💔💔
•••🏴🏴🏴🕊🕊🏴🏴🏴•••
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/fotros_dokhtarane
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🌼هوالرفیع🌼 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_چهار امّ حباب در را که باز کرد،فریادی کشید و به عقب رفت
🌨هوالقاضیالحاجات🌨
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_بیست_پنج
به قنواء گفتم:( الآن خانوادهء ابوراجح و مادر حماد از راه میرسند.لحظه های ناراحت کننده ای در پیش داریم.این جمعیت را ببین!از حالا قیافهء عزادار ها را به خود گرفتهاند. تو بهتر است اسب ها را برداری و به دارالحکومه برگردی.)☺️🌱
گفت:( میتوانستم قبل از آمدن تو بروم،ولی ماندم تا ریحانه را ببینم.خوشحالم که میتوانم مادر حماد را هم ببینم!)😄✨
فکر خوبی است،اما وقت مناسبی برای آشنا شدن با آنها نیست.
نگران روبرو شدن ریحانه و مادراش با امّحباب بودم😕. از بخت من در همان لحظه وارد خانه شدند. امّحباب با دیدن آنها سری به تاسف تکان داد و به استقبالشان رفت و در آغوششان کشید.میترسیدم جلویشان خجالتزدهام کند.امّحباب پرسید:( مرا یادتان هست؟)😃✅
مادر ریحانه که از جمعیت از دیدن جمعیت صد نفری حیاط که بعضی نشسته و عدهای ایستاده بودند،بیش از پیش مضطرب شده بود،گفت:( شما هم آمده اید؟حال شوهرم چطور است؟ این جمعیت اینجا چه می کنند؟!)🤥😕
_او را طبقهء بالا بستری کردهاند.اینها که اینجا جمع شدهاند از دوستان و آشنایان شوهرتان هستند و مثل ما نگران.
ریحانه گفت:( میدانیم که پدرم را به شدت مضروب و مجروح کردهاند.میخواهیم او را ببینیم.)😭😢
نمیدانستم آیا درست است با ابوراجح روبهرو شوند یا نه.برای آنکه بتوانم تصمیم درستی بگیرم،باید با پدربزرگ مشورت میکردم.🍓به قنواء اشاره کردم و گفتم:( قبل از هر چیز بگذارید قنواء را به شما معرفی کنم.بدون کمک های بیدریغ او،ابوراجح از اعدام نجات پیدا نمیکرد و صفوان و حماد از سیاهچال بیرون نمیآمدند.)🚶🏿♀✊🏿
ریحانه،مادرش و همسر صفوان او را به گرمی در آغوش گرفتند و تشکر کردند.ریحانه گفت:( خیلی دلم میخواست شما را ببینم!)😃♥️
قنواء گفت:( من هم همینطور.ماندم تا شما را ببینم.هاشم خیلی از شما تعریف میکند.حالا می بینم شایستهء آن همه تعریف هستید🙃🎊.حیف که پدرم،تحت تأثیر دسیسههای وزیر،باعث این مصیبت شد و ما در این موقعیت ناراحت کننده،با هم آشنا میشویم!)😚💞
مادر ریحانه گفت:( برای ما حساب شما و مادر بزرگوارتان از حاکم و وزیر جداست.این را بدانید که هرگز لطف و بزرگواری شما را از یاد نمیبریم.)🙈💚
از برخورد خوب آنها با هم خوشحال شدم.قنواء و همسر صفوان گفت:( کاش حماد و پدرش در جمع ما بودند!زنی که چنین شوهروفرزندی دارد، بانوی سعادتمندی است!)😉😍
_سعادتمند بانویی است که در محیط دارالحکومه،گوهری مثل شما را تربیت کرده!
قنواء که میخواست به دارالحکومه برگردد،گفت:( مرا ببخشید که مجبورم بروم و در این شرایط شما را تنها بگذارم!)☺️🌸
در مدتی که قنوا مشغول خداحافظی بود، اسب ها را از اصطبل بیرون آوردم و به بیرون از خانه بردم. قنوا که آمد، به او گفتم: هوا تاریک شده. میخواهی همراهت بیایم؟☺️🌸
_ نگران من نباش! صبح برمیگردم.احساس می کنم من و ریحانه میتوانیم دوستان خوبی برای هم باشیم. وظیفه خودم می دانم که فردا بیایم و به او تسلیت بگویم و دلداری اش بدهم😄!سعی کن هر چه زودتر آنها ابوراجح را ببینند. طبیب ها مطمئن بودند که او امشب را به صبح نمی رساند.
کم کم از تعداد کسانی که در حیاط بودند ،کاسته می شد .همه با این قصد میرفتند که که صبح برای تشییع جنازه ابوراجح برگردند😕🌹. نمی دانستم ریحانه پس از با خبر شدن از وضع وخیم پدرش، چه عکس العملی نشان می داد.
پاهای ابوراجح رو به قبله بود. ریحانه و همسرش دو طرف بسترش نشسته بودند. زیر لب دعا و قرآن می خواندند و اشک میریختند. جز همسر صفوان، یک طبیب و یک روحانی شیعه ،همه رفته بودند.🚶🏿♀✨
مادر ریحانه رو به ام حباب گفت: خیلی زحمت کشیدید !دیر وقت است. بهتر است شما هم به خانه تان بروید و استراحت کنید. ام حباب نگاهی به من انداخت و گفت :من چطور می توانم شما را رها کنم و بروم؟🤔😞
_از قضای الهی گریزی نیست. هرچه باید بشود، می شود. راضی به رضای او هستیم.😞🖤
_ به هر حال ،من امشب همین جا می مانم.
طبیب را به گوشه ای از اتاق کشاندم و پرسیدم: به نظر شما ابوراجح می تواند صدای ما را بشنود یا کاملاً بیهوش است؟😔
طبیب گفت: گاهی به هوش می آید و زود از هوش می رود .
_همسر و دخترش چند ساعتی است کنار بسترش نشسته اند و اشک میریزند. ترتیبی بدهید بروند و برای ساعتی هم که شده استراحت کنند.😰😢
طبیب به سراغ ریحانه و مادرش رفت و گفت: بهتر است ساعتی به اتاق کناری بروید و استراحت کنید.
مادر ریحانه گفت: امشب شبی نیست که ما بتوانیم استراحت کنیم. وقتی فکر می کنم با شوهرم چه کردهاند و از ضربه های چماق و تازیانه چه بر سرش آورده اند و حالا در چه حالی است، آتش می گیرم!😖🔥
✨این داستان ادامه دارد... 🌷
🌸@fotros_dokhtarane
#انتخابات
بہقولاستادقࢪائتۍ👤
خانہاۍکہغبارآلودشدهباشھ..🕸
خࢪابمیکنیم،دورمیندازیم!؟
معلومہکہنھ 🖐🏻
تروتمیزومࢪتبمیکنیم✨!!
الاטּوضعیتایراטּهم
همینہغبارآلودشدھ..
نیازدارهگࢪدوغبارشوبگیࢪیم..
اونمباانتخآبدرستودقیقدرانتخآبات✌️🏻!''
ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ ــــــ 🚓🗞''
#مشارکت_حداکثری
#من_رای_میدهم
🇮🇷@fotros_dokhtarane
😜😜😜😜
یه بار معلم ازم پرسید قدیمی ترین حیوون جنگل کدومه؟
گفتم: گورخر. 🦓گفت: چرا؟ گفتم: چون سیاه سفیده.☺️😂😂😂
گفت: برو جلو دفتر زنگ بزن اولیات بیان 🤪😃🤪😃
#شکر خنده
#طنز
😂😂 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️آیا زمان ظهور امام زمان عج عقل انسان ها کامل است و وسوسه های شیطانی وجود ندارد؟
✍️پاسخ حجت الاسلام #محمدی را بشنوید.
@fotros_dokhtarane🌱
سلام کاربران بزرگوار فطرس ..😍🤚
به مسابقه قرآنی امروز خوش اومدین😄🌹
سوال اول؛
🦋سوره ای که همنام یکی از فروع دین است چه نام دارد..؟؟
سوال دوم؛
🦋چند سوره قرآن با (انا) شروع میشود..؟؟
لطفا هنگام پاسخ گویی به سوالات مسابقه اسمتون رو هم بفرمایید..
🌺@F_nasiriy
•°~😂🗳
یکی میگهبریدتوخیابونراحتباشید😐😂
یه نفر دیگه میگهازدواجکنیدمسکنوشغلازما
•یکیدنبالاستفادهابزاریازدخترانه
یکیدنبالحلکردنمشکلاتاصلےجوانانه•
#طــنزانتخابات ✨
#😅😅😅
🌺 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ذیقعده شد و
🎊بهـار ایران آمـد
🌸در مشهد و قم
🎊دو گنج پنهـان آمـد
🌸در روز یکم
🎊کریمـه آل رسول
🌸در یازدهم
🎊شـاه خراسـان آمـد
🌸میلاد حضرت
🎊معصومه سلام الله علیها
🌸و روز دختـر
🎊برشما خوبان خجسته و مبارک
🥰 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 توصيه من به خواهران و دختران عزيزم...💕😊
📝 رهبر انقلاب: توصیه من به خواهران و دختران عزیزم این است که معلومات و آگاهیهایتان را بیشتر کنید.😊
💠 #مطالعه، #دقّت، #تحقیق، #درس، ورود به مسائل مورد ابتلای روز و اهتمام به کارهای دینی، جزو وظایف حتمی و مسلّمی است که امروز زنان کشور باید مثل مردان، خود را موظّف به انجام آنها بدانند. 😃
🔺شما هستید که فرزندان صالح میپرورید و همسران خود را برای ورود به میدانهای مثبت، تشجیع میکنید. 😄
🔅 بسیاری از زنان، شوهرانِ خودشان را #بهشتی میکنند و آنها را از مشکلات دنیا و آخرت نجات میدهند. 😁
کار و تلاش #زن و آگاهی و موضعگیری او، چنین ارزشی دارد. ۷۵/۶/۲۸
🤩😍🤩
🌹 #روز_دختر
#ميلاد_حضرت_معصومه
💕@fotros_dokhtarane 💕
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
سلام کاربران بزرگوار فطرس ..😍🤚 به مسابقه قرآنی امروز خوش اومدین😄🌹 سوال اول؛ 🦋سوره ای که همنام یکی
سلام و عرض ارادت رفقای جان ...🤚☺️
اول از همه میلاد با سعادت حضرت معصومه رو به محضر امام زمان و همه ی شما عزیزان دل تبریک میگم ..🌹🌺🌺🦋🦋
پایان مسابقه قرآنی اعلام میشود..🤚
جواب صحیح؛
۱_سوره حج
۲_ چهار سوره؛فتح ،نوح، قدر، کوثر
تبریک میگم به ۱۴ نفری که جواب صحیح ارسال کردند👏👏🌹🌹
و تبریک میگم به دو نفری که به قید قرعه از بین ۱۴ نفر،، برنده ۵۰۰۰ شارژ شدند..😍✅
۱_ فاطمه احمدی✨
۲_زهرا قطبی✨
🇮🇷 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
سلام و عرض ارادت رفقای جان ...🤚☺️ اول از همه میلاد با سعادت حضرت معصومه رو به محضر امام زمان و همه
🌹😍 اسامی برندگانی که جواب صحیح رو ارسال کردند..؛👏👏
🌹سودابه یوسفی
🌹زهرا صادقی
🌹فاطمه ساجدی
🌹مریم حاجیان
🌹فرزانه یوسفی
🌹زهرا فرجی
🌹مریم نعمتی
🌹فرزانه کیخا
🌹مهناز نعلبندی
🌹ربابه یوسفی
🌹زینب اکبری
🌹گلچین یوسفی
❤️ @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🌨هوالقاضیالحاجات🌨 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_پنج به قنواء گفتم:( الآن خانوادهء ابوراجح و م
💓هوالجاوید💓
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_بیست_شش
ریحانه به پدرش خیره شد و گفت: طنابی به گردنش انداختند .سوار بر اسب ،او را به دنبال خود کشیدند.🚶🏿♀
وقتی این صحنه را برای خودم مجسم می کنم، نزدیک است دیوانه شوم و یا از هوش بروم. خودم را به جای حضرت زینب ،دختر بزرگ علی بن ابیطالب می گذارم که در خانه شان را آتش زدند😨.
مادرش فاطمه، دختر پیامبر را مجروح کردند و به او سیلی و تازیانه و به گردن پدرش، علی، ریسمان انداختند و به سوی مسجد کشیدند.وقتی یقین داریم خدا شاهد است و امام زمان، خود را در غم و اندوه مان شریک می داند، تسکین پیدا می کنیم !😢😱
انگار ریحانه این حرفها را زد تا به مادرش آرامش بدهد .روحانی که گوشه اتاق ،مشغول نماز بود، پس از سلام دادن گفت: شاید طبیب میخواهد ابوراجح را معاینه کند. بهتر است برای ساعتی به اتاق کناری بروید.☺️✨ فراموش نکنید اگر ابوراجح بیهوش نباشد، از شنیدن آه و ناله شما بیشتر رنج می برد. 🙂💔
ریحانه و هم مادرش به کمک عمه حباب و همسر صفوان با اکراه برخاستند و به اتاق کناری که با پرده ای از اتاق ابوراجح جدا شده بود، رفتند.😕❣
پدر بزرگ دو ساعتی خوابیده بود
_. تو هم برو استراحت کن.
روز غم انگیزی پیش رو داریم. خدا به همسر و دخترش صبر بدهد!😞
پیش از آنکه به اتاقم بروم، به ابوراجح نزدیک شدم. از خستگی و ضعف ناچار بودم به اتاقم بروم و ساعتی بخوابم.
میترسیدم صبح با صدای ناله و شیون ریحانه و مادرش بیدار شوم و ببینم پارچه ای روی ابوراجح کشیده اند !افسوس خوردم که چرا بلافاصله پس از دیدن مسرور در دارالحکومه و شنیدن حرف های رشید، باقنوا نزد حاکم نرفتم تا کار ابوراجح به اینجا نکشد.
باور نمیکردم به آن سرعت مجازاتش کنند و به سوی مرگ بفرستند !
نمی دانستم پس از درگذشت ابوراجح چه سرنوشتی در انتظار ریحانه است.😐
لبهایش را مرطوب کردم. چند قطره آب ،در دهانش فشردم.💦
دست سردش را در دست گرفتم.
سرم را بیخ گوشش بردم، و آهسته گفتم: ابوراجح !صدایم را میشنوی؟
یادت هست سرنوشت اسماعیل هرقلی را برایم گفتی؟
او در شرایطی بود که هیچ طبیبی نمیتوانست کاری برایش بکند .گفتی که امام زمان ❤️ او را شفا داد؛ 😊
چنان که هیچ علامتی از آن جراحت باقی نماند و همه طبیبان حله و بغداد تصدیق کردند که همچون معجزهای تنها از پیامبران ساخته است.
حالا تو در شرایطی سخت تر از وضعیت اسماعیل هستی!
هیچ کس نمیتواند کاری برایت بکند. تو که بارها از امام زمانت برایم حرف زدی ،خوب است حالا از او بخواهید از مرگ نجاتت دهد. 🌤️
قطره اشکی 💧 از پایین چشمش به پایین لغو و به پایین افتاد. با چشمان اشکبار، شانه اش را بوسیدم و برخاستم.🌄
از ابوراجح که فاصله گرفتم و به طرف پدربزرگم رفتم، ریحانه و مادرش بار دیگر آمدند و کنار ابوراجح نشستند. ریحانه ،طوری که طبیب بیدار نشود، آهسته به من گفت: از گوشه پرده دیدم با پدرم صحبت میکردید. 🙄
مادرش پرسید: به او چه گفتید؟
_ یک روز برای دیدن ابوراجح به حمام رفتم. آنجا نبود.
به مقام امام زمان❤️ رفتم🌸.
او را کنار قبر اسماعیل هرقلی پیدا کردم.داستان شفا یافتن اسماعیل هرقلی را به دست امام زمان برایم تعریف کرد. حالا که گمان کردم صدایم را میشنود😢🌱.آن حکایت را یادش آوردم و گفتم:( وضعیت تو از وضعیت اسماعیل بدتر است و هیچ طبیبی نمیتواند کاری کند.خوب است از امام زمانت بخواهی به تو کمک کند و از مرگ نجاتت دهد! :)✨
ریحانه اشک روی گونه اش را پاک کرد و گفت:( پدرم عاشق امامزمان(عج) است.شما چه اندازه آن حضرت را میشناسید و دوست دارید؟)😄🍓
سوال ریحانه تا حدی گیجم کرد.گفتم:( منکه شیعه نیستم.)
_اگر امام زمان(عج)را باور ندارید،چرا از پدرم خواستید به آن حضرت متوسل شود؟☺️✊🏿
ریحانه چنان باهوش بود که با این سوال زیرکانه، مرا به دام انداخت.صادقانه گفتم:(من بهقدری ابوراجح را دوست دارم که دلم میخواهد به هرصورتیکه ممکن است،نجات پیدا کند.)😞💞
مرد روحانی که نماز دیگری را تمام کرده بود،گفت:( حکایت های مربوط به کمک امام زمان(عج) به شیعیان آنقدر زیاد است که برای هرفرد عاقل،شکی باقی نمیگذارد که ایشان زندهاند و حجت خدا در زمین هستند.
ماجرای اسماعیل هرقلی،قطرهای است از دریاست.
خوشبهحال اسماعیل که چشمش به جمال امام زمان(عج)روشن شد!♥️
آن حضرت بسیار زیبا و دوست داشتنیاند.مردی از علیبنابیطالب خواست که حضرت مهدی(عج)را توصیف کند.ایشان فرمودند:(او در اخلاق،آفرینش و زیبایی،شبیهترین مردم به رسول خداست.)تمام خوبیها و زیباییها درآن حضرت جمع است.)😍🌸
پدربزرگ به من گفت:( توبهتراست بروی و استراحت کنی.)☘️
ترک ابوراجح و ریحانه در آن شرایط برایم سخت بود،اما به حرف پدربزرگ گوش کردم و به اتاق خودم رفتم.در بستر دراز کشیدم.دلم پر از آشوب بود.
فکرش را نمیکردم ریحانه را درخانهءمان،آنقدر از نزدیک ببینم🙂💞
❤️@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬تقدیم به دختران عزیز 🎁
🌸 سوال یک دختر نوجوان از آقا
❓ چهکار کنم تا برای کشور مفید باشم؟
🎀 تقدیم به دختران عزیز 🎀
#دخترانه
#روز_دختر
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄
@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
💓هوالجاوید💓 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_شش ریحانه به پدرش خیره شد و گفت: طنابی به گردنش انداخت
🎀هوالشافی🎀
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_بیست_هفت
دلم پراز آشوب بود.فکرش را نمیکردم ریحانه را درخانهءمان،آنقدر از نزدیک ببینم🙂💞
؛آیا دیگر ریحانه را خوشحال خواهم دید؟فردا چه روزی خواهد بود؟
سعی کردم بخوابم.روز سختی را پشتسر گذاشتهبودم.دیگر مطمئن بودم که بدون او نمیتوانم زندگی کنم.شنیده بودم اقوام مادر ریحانه در در بصره زندگی میکنند😇💙.اگر ابوراجح از دنیا میرفت،خانوادهاش،حمام و خانهءشان را میفروختند و به بصره میرفتند؟شاید هم ریحانه در حلّه با حماد یا جوان دیگری ازدواج میکرد و شوهرش ادارهء حمام و زندگیآنها را دردست میگرفت.💆🏻♥️دراین صورت، من باید از حلّه میرفتم.بدون او امّا به کجا میتوانستم بروم؟در همین فکرها بودم که پدر بزرگ با چراغ روغنی که در دست داشت،وارد اتاق شد.🔥✨
در بسترم نشستم.پدربزرگ آمد کنارم نشست. گفت:( می دانم ریحانه را دوست داری.دختر بینظیری است،اما باید بپذیری که این عشق بی سرانجام و آزار دهنده است.🙂🖤ما با شیعیان حله برادریم.ولی دو برادر هم گاهی با هم فرق هایی دارند و هر کدام در خانهء خودشان زندگی میکنند. دوست داشتن ریحانه نباید باعث شود که به تشیع گرایش پیدا کنی😉💫.
از چنین چیزی وحشت دارم!در باغچهء خانه خودت آنقدر گلهای زیبا هست که به گل باغچهء همسایه کاری نداشته باشی.مثلاً این قنواء با چه عیبی دارد؟به زیبایی و ملاحت ریحانه نیست،اما می تواند همسر خوبی برایت باشد :)🎊
کار امروزت فوقالعاده بود.به تو افتخار میکنم. نمیدانستم اینقدر شجاعی!اگر به توصیهء من پنهان شده بودی،ابوراجح را اعدام کرده بودند و تو و خانواده اش حالا تحت تعقیب بودید.همه بهخاطر داشتن نوهایی مثل تو به من تبریک گفتند🙈💞.
من هم به تو تبریک میگویم و خداراشکر میکنم که این ماجرا به خیر گذشت و تو دیگر مجبور نیستی از من دور شوی و به کوفه بروی. نمی دانم شاید این معجزهء عشق است.)🌹♥️
احتیاج داشتم با یکی درددل کنم.خوشحال بودم که پدربزرگ آمد و سرصحبت را باز کرد.گفتم:( من هم خداراشکر میکنم که شما را دارم!گاهی دلم میخواهد با یکی حرف بزنم.برای همین گاهی به سراغ ابوراجح می رفتم.او سنگ صبور من بود.به حرف هایم گوش میکرد.با من حرف میزد.سعی میکرد کمکم کند.☺️🔥
_بیچاره حالا خودش بیشتر از همه به کمک احتیاج دارد!
_نه،پدربزرگ!کسی که وضعش از همه بدتر است،منم.اگر ابوراجح بمیرد،ریحانه دیر یا زود ازدواج می کند و به زندگی اش مشغول میشود. همسر ابوراجح با دیدن اولین نوهاش دوباره لبخند می زند.این من هستم که باید با درد هایم بسوزم و بسازم.هیچکس هم نمیتواند کمکم کند.😔💔
_باور کن حاضرم تمام هستی ام را بدهم تا تو دلشاد و سعادتمند باشی.حاضرم ریحانه را در کفهای از یک ترازو بگذارم و در کفهء دیگر،طلا و جواهرات بریزم تا او به همسری تو درآید.افسوس که من و ثروتم نمی توانیم در اینباره کاری کنیم!🤥🤔چه روز شومی بود آن روز که از تو خواستم از کارگاه به فروشگاه بیایی.کاش ریحانه و مادرش هرگز تصمیم نگرفته بودند از مغازهء ما گوشواره بخرند!اگر او را پس از سالها ندیده بودی،چنین نمیشد.
اندیشیدم: ریحانه حالا در خانهء ما،کنار بستر پدرش نشسته گوشوارههایی را که من ساختهام به گوش دارد.چقدر به او نزدیکم و او چقدر از من دور است.😶🚶🏿♀
_احساس ناتوانی و سرشکستگی میکنم وقتی می بینم نمیتوانم تو را از رنجی که میکشی نجات دهم.😢🌱
سرم را روی شانه اش گذاشتم.
_ناراحت نباش پدربزرگ! بهتر است به خدا توکل کنیم. ابوراجح در آن اتاق در حال احتضار است و همسر و دخترش از این مصیبت، بیتابی میکنند خوب نیست من اینقدر خودخواه باشم .😒
سرم را به سینهاش فشرد و گفت:( حق با توست تو را به خدا می سپارم و خوشبختیات را از او میخواهم.امیدوارم قبل از مردنم،تو را خوشحال و سعادتمند ببینم!)😄✨
💞این داستان ادامه دارد...💞
🍪با ما همراه باشید🍪
🍭@fotros_dokhtarane