🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#رویای_نیمه_شب 😍رویای نیمه شب 😍 #قسمت_بیست_هفت وزیر، مردی لاغراندام با ریشی دراز بود .عبایی نازک
#رویای_نیمه_شب
😍رویای نیمه شب😍
#قسمت_بیست_هشت
بدون رغبت خندید و متوجه من شد .
_این جوان زیبا کیست ؟ مانند شاه زادگان ایرانی است!
ابوراجح خواست من را معرفی کند. وزیر اشاره کرد ساکت بماند.
_خودش ،زبان دارد.می خواهم صدایش را بشنوم.
گفتم:((من هاشم هستم.ابونعیم زرگر ،پدر بزرگ من است.))
_ابونعیم هنوز زنده است .
باز با بیحالی خندید و دو دندان نیش بلندش را نشان داد.معلوم بود آدمی است که از قدرتش لذت میبرد و حاضر است دست به هرکاری بزند .
_بله،خداراشکر.
_شنیده ام زرگر قابلی هستی.این جا چه میکنی؟این حمام جای مناسبی برای جوان زیبایی چون تو نیست.با پدربزرگت می آمدی بهتر بود.
دل به دریا زدم و با خنده گفتم:((شما هم با حاکم نیامده اید.))
بلند خندید.صدای خنده اش زیر گنبد پیچید.
_از جسارتت خوشم آمد !من جرات نمیکنم تنها به این جا بیایم .برای همین با نگهبان ها آمده ام.هر کجا ابوراجح باشد ،جای خطرناکی است!
😍پایان قسمت بیست و هشت
@fotros_dokhtarane