🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#رویای_نیمه_شب 😍رویای نیمه شب😍 #قسمت_بیست_نه به ابوراجح نگاه کرد تا او چیزی بگوید . ابوراجح که مید
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_سی
😍 رویای نیمه شب😍
_چه سخن نغزی!(( به حوض یشم کوچ کنند.))
حال بر تو منت نهاده ام و با پای خویش به دیدارت آمده ام تا پیشنهاد کنم برای رفع کدورت هم که شده ،آنها را به حاکم تقدیم کنی .
ابوراجح کنار حوض نشست.قوها به طرفش رفتند.گفت :((اینها همدم من اند .بهشان عادت کرده ام.مشتری ها هم به این دو قو علاقه دارند.کسب و کارم را رونق داده اند.))
وزیر با بی حوصلگی گفت :((آدم بی ملاحظه ایی هستی.خوب است دست از لجبازی برداری و عاقبت اندیش باشی!شاید دیگر فرصتی به این خوبی گیرت نیاید.به نظر من یا آنها را به حاکم هدیه بده و یا بهایش را بگیر.))
_چرا به بازرگان سفارش نمیدهید که چند جفت از این پرنده را برایتان بیاورد؟
نشانه های خشم در چهره وزیر نمایان شد .
_ابله نباش ابوراجح!کمی بیندیش مرد ! این کار چند ماه طول میکشد.حاکم دوست دارم همین امروز این پرنده ها را در حوض خلوت سرایش ببیند و از گناهان تو چشم پوشی کند.تو به همان کسی که این ها را آورده بگو تا باز هم برایت بیاورد.صبر حاکم اندک است .
😍پایان قسمت سی
@fotros_dokhtarane