eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
391 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
🌱هوالقادر🌱 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_دو من دیگر تحمل این همه ظلم و جنایت را ندارم.باورکن اگر
🌷هوالحمید🌷 🌠🌜 پدربزرگ خود را از میان جمعیت بیرون کشید و افسار اسبم را گرفت تا ما را از میدان بیرون ببرد.🔥✊🏿 صورتش از اشک خیس بود و با افتخار و شادی به من نگاه می‌کرد😭💫.به او گفتم:( من ابوراجح را به خانه خودمان می برم.شما بروید و طبیبی کاردان و باتجربه بیاورید.) قنواء که پشت سرم می آمد، پیاده شد. اسبش را به پدربزرگ داد و افسار اسب مرا گرفت.💞 رشید و چند نفر دیگر به نگهبان ها کمک کردند تا ما توانستیم وارد کوچه شویم. قنواء گفت:( روز عجیبی را گذراندیم.خدا کند پس از این همه تلاشی که کردی و جان خود را به خطر انداختی،ابوراجح زنده بماند!)🤥🎊 قنواء گفت:( با این فداکاری که کردی، ریحانه برای همیشه مدیون و سپاس‌گزارت خواهد بود.) گفتم:( ابوراجح دوست خوبی برای من و پدربزرگم بوده و هست.نمی‌توانستم بگذارم او را بی گناه بکشند.حالا میفهمم که اگر ابوراجح نباشد.خلا او را هیچکس دیگر نمیتواند برایم پر کند😚🙈.بودن این چند روز با حرف هایش آتشی در قلبم روشن کرد.امیدوارم مرا با این آتش سوزان ،تنها نگذارد!)😃🔥 _پس فقط ریحانه قلب تو را به آتش نکشیده، پدرش هم این کار را کرده! سری تکان دادم و گفتم:( همین طور است که می گویی:)😻 _ خیلی دلم می‌خواهد ریحانه را ببینم. _ تو مجذوب او خواهی شد و او فریفته تو. به نزدیکی خانه‌مان نرسیده بودیم که قنواء گفت :( برای حماد و پدرش ناراحتم. بیچاره ها را از سیاه‌چال نجات دادیم، ولی هنوز چشمشان به نور عادت نکرده بود که دوباره به سیاه چال افتادند.)🤐 حرفی را که در دلم بود گفتم. _ احساس می کنم به حماد علاقه‌مند شده‌ای. _اگر اینطور باشد من و تو آدم های بدشانسی هستیم.🙄🙂 _چرا؟ _ این که پرسیدن ندارد.تو دختری شیعه را دوست داری و من پسری شیعه را. ما ثروتمند هستیم و آنها زندگی فقیرانه ای دارند. با وجود این،آن‌ها از علاقه ما خبر ندارم و حاضر به ازدواج با ما نخواهند شد.😢 _برای رشید و امینه بد نشد. _می خواهم چیزی را بگویم ولی میترسم دلگیر شوی. _بگذار بدانم و دلگیر شوم.😄🌱 _ تقریباً مطمئن شده ام که ریحانه به حماد علاقه دارد. قنواء برگشت و با اندوه به من نگاه کرد. _حماد چطور؟ _ نمی دانم.🤥 _آن دو شیعه‌اند‌.با هم ازدواج میکنند و خوشبخت می شوند. _ برای من،خوشبختی ریحانه مهم است.🙂💞 _برای من هم خوشبختی حماد.😜 تو به ریحانه حسادت نمی کنی؟☺️ _تو به حماد حسادت نمی کنی؟😊 _نمی دانم.😄 _من هم نمی دانم.🙂 _ بدجور گرفتار شده‌ایم.😒 _خدا به دادمان برسد.😢💚 🎊این داستان ادامه دارد...🎊 💕اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💞 💖با ما همراه باشید💖 🌱@fotros_dokhtarane