🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🌱هوالقادر🌱 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_دو من دیگر تحمل این همه ظلم و جنایت را ندارم.باورکن اگر
🌷هوالحمید🌷
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_بیست_سه
پدربزرگ خود را از میان جمعیت بیرون کشید و افسار اسبم را گرفت تا ما را از میدان بیرون ببرد.🔥✊🏿
صورتش از اشک خیس بود و با افتخار و شادی به من نگاه میکرد😭💫.به او گفتم:( من ابوراجح را به خانه خودمان می برم.شما بروید و طبیبی کاردان و باتجربه بیاورید.)
قنواء که پشت سرم می آمد، پیاده شد. اسبش را به پدربزرگ داد و افسار اسب مرا گرفت.💞
رشید و چند نفر دیگر به نگهبان ها کمک کردند تا ما توانستیم وارد کوچه شویم.
قنواء گفت:( روز عجیبی را گذراندیم.خدا کند پس از این همه تلاشی که کردی و جان خود را به خطر انداختی،ابوراجح زنده بماند!)🤥🎊
قنواء گفت:( با این فداکاری که کردی، ریحانه برای همیشه مدیون و سپاسگزارت خواهد بود.) گفتم:( ابوراجح دوست خوبی برای من و پدربزرگم بوده و هست.نمیتوانستم بگذارم او را بی گناه بکشند.حالا میفهمم که اگر ابوراجح نباشد.خلا او را هیچکس دیگر نمیتواند برایم پر کند😚🙈.بودن این چند روز با حرف هایش آتشی در قلبم روشن کرد.امیدوارم مرا با این آتش سوزان ،تنها نگذارد!)😃🔥
_پس فقط ریحانه قلب تو را به آتش نکشیده، پدرش هم این کار را کرده!
سری تکان دادم و گفتم:( همین طور است که می گویی:)😻
_ خیلی دلم میخواهد ریحانه را ببینم.
_ تو مجذوب او خواهی شد و او فریفته تو.
به نزدیکی خانهمان نرسیده بودیم که قنواء گفت :( برای حماد و پدرش ناراحتم. بیچاره ها را از سیاهچال نجات دادیم، ولی هنوز چشمشان به نور عادت نکرده بود که دوباره به سیاه چال افتادند.)🤐
حرفی را که در دلم بود گفتم.
_ احساس می کنم به حماد علاقهمند شدهای.
_اگر اینطور باشد من و تو آدم های بدشانسی هستیم.🙄🙂
_چرا؟
_ این که پرسیدن ندارد.تو دختری شیعه را دوست داری و من پسری شیعه را. ما ثروتمند هستیم و آنها زندگی فقیرانه ای دارند. با وجود این،آنها از علاقه ما خبر ندارم و حاضر به ازدواج با ما نخواهند شد.😢
_برای رشید و امینه بد نشد.
_می خواهم چیزی را بگویم ولی میترسم دلگیر شوی.
_بگذار بدانم و دلگیر شوم.😄🌱
_ تقریباً مطمئن شده ام که ریحانه به حماد علاقه دارد.
قنواء برگشت و با اندوه به من نگاه کرد.
_حماد چطور؟
_ نمی دانم.🤥
_آن دو شیعهاند.با هم ازدواج میکنند و خوشبخت می شوند.
_ برای من،خوشبختی ریحانه مهم است.🙂💞
_برای من هم خوشبختی حماد.😜
تو به ریحانه حسادت نمی کنی؟☺️
_تو به حماد حسادت نمی کنی؟😊
_نمی دانم.😄
_من هم نمی دانم.🙂
_ بدجور گرفتار شدهایم.😒
_خدا به دادمان برسد.😢💚
🎊این داستان ادامه دارد...🎊
💕اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💞
💖با ما همراه باشید💖
🌱@fotros_dokhtarane