eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
556 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
42 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب 🌷🌺 #قسمت_صد_هفت 🌸🌷 _نه، نه ،در هر صورت اومادر توست. شاید تقدیر این است که به کوفه ب
🌱🌾 🌷🌹 🌸رویای نیمه شب🌸 - .. چه کسی با این سرعت به ابوراجح خبر داده که جانش در خطر است؟ مگر این که بگوییم مسرور این کار را کرده باشد.🙄 - مسرور چشم به حمام دارد. با این توطئه به خواسته اش می رسد. برای او مهم این است که ابوراجح را از حمامش دور کند، اگر ابوراجح و خانواده اش از این شهر فراری شوند، مسرور به خواسته اش می رسد. شاید آن قدر که فکر میکنی، پست نباشد🤨 که راضی شود ابوراجح را دستگیر کنند و شکنجه دهند و بکشند و خانواده اش را به سیاه چال بیندازند.🤔 به طرف در انباری رفتم و آن را باز کردم. - تنها در صورتی این شهر را ترک می کنم که جان ابوراجح و خانواده اش در امان باشد. اگر ابوراجح کشته شود و ريحانه و مادرش به سیاه چال بیفتند، چطور می توانم خودم را ببخشم😪 که در این شرایط، تنها به فکر نجات جانم بوده ام! نه، اگر این اتفاق بیفتد، دیگر زندگی ام معنایی نخواهد داشت. با التماس دست هایش را به طرفم دراز کرد و گفت: «کجا میخواهی بروی؟ از دست تو که کاری ساخته نیست.»😥 کنار در ایستادم و گفتم: «به خانه ابوراجح میروم. اگر قرار است به کوفه یا شهری دیگر بروم، با آنها می روم.»🚶‍♂️ -پدربزرگ فهمید که نمی تواند جلویم را بگیرد. خودش را روی صندوق انداخت و در آخرین لحظه به من خیره شد. 😭 هیچ کدام نمی دانستیم آیا باز یکدیگر را می بینیم یا نه... پایان قسمت صد و هشت این داستان ادامه دارد ......🌸 🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙 @fotros_dokhtarane 🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙