eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
385 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
39 فایل
🍃کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس💐 🎀(دخترانه) 🌷 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️❤️ 🌾🌙 🌸🌸🌸رویای نیمه شب🌸🌸🌸 ❄️امینه با افسوس به من گفت:(( مزرعه زیبا و بزرگ است من آنجا به دنیا آمده ام .))😊 رشید ادامه داد:(( پدرم قبل از وزارت ،چنین آرزویی داشت اما قدرت و مقام شیرین است.☺️ وقتی انسان مزه اش را چشید و به آن عادت کرد نمی تواند رهایش کند .))😕 به او گفتم :((زندگی در مزرعه زیبا با زنی که دوستت دارد و دوستش داری هزار بار بهتر است مقامی که برای حفظ آن باید آخرت خود را به پایش قربانی کنی و آخرش هم آن مقام را با ذلت و سرافکندگی از دست بدهی!))😁 رشید برخاست .😉 بازویم را فشار داد و گفت:(( تو انسان شریفی هستی برایم عجیب است که میبینم به خاطر ریحانه حاضر نیستی با قنواء با ازدواج کنید بعد در دارالحکومه به مقام موقعیتی برسی!‌))😆 تعجب کردیم که نام ریحانه را میداند.🙃 _ حق داری تعجب کنید نه تنها می‌دانم ریحانه کیست بلکه پدرش ابوراجح را می‌شناسم .🤨 این بار قنوا بهت زده به من نگاه کرد😳 و گفت :((پس ریحانه دختر ابوراجح است باید حدس می زدم حالا میفهمم چرا آنچه به ابوراجح مربوط می شود برایت مهم است به همین دلیل آمدن مسرور به دارالحکومه باعث کنجکاوی و نگرانی ات شده.))👌 نوبت رشید بود که تعجب کند .😳 _پس شما هم خبر دارید که مسرور به آن جا آمده؟🙃 گفتم:(( بله خبر داریم و می‌دانیم که ساعتی پیش با وزیر صحبت کرده و برای همین خواستیم تو را ببینیم .))😁 رشید سری به تاسف تکان داد و به من گفت:(( همین قدر بگویم که ابوراجح و ریحانه و تو در خطری جدی قرار گرفته‌اید و نمی دانستم چطور این را بگویم .))😢 پایان قسمت صد و یک🌱🌾❄️ این داستان ادامه دارد....🌼 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @fotros_dokhtarane 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸