eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
556 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
42 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_هشتاد به این چیزها فکر نکرده بودم که آن هم مانند پدرش شیعه آگاه بود و هرگز حاضر
باتعجب پرسیدم:(یعنی چنین چیزی حقیقت دارد؟)😳 خندید و گفت:(بنیان گذاران مذهب های چهارگانه ی اهل سنت که احمد حنبل،شافعی،مالک و ابوحنیفه اند.🙃 ،تقریبا پس از یک قرن که از هجرت پیامبر گذشته بود،به دنیا آمده اند.معلوم می شود که حداقل در قرن اول هجری،مذهب های چهارگانه نبوده اند.😉 مسلمانانی که در صدر اسلام و در قرن اول زندگی می کرده اند،،از پیروان مذهب های چهارگانه،قدیمی تر و پرسابقه ترند و اگر این مذهب ها به وجود نمی آمدند،مردم هم چنان مسلمان بودند.)😌 پرسیدم؛(مذهب شیعه از کی به وجود آمد؟).☺️ _از زمان پیامبر(ص)،و با خواست خود آن حضرت.😍 حرف های عجیبی می شنیدم که باورش برایم سخت بود! _شما به راست گویی و درست کاری معروفید،اما آیا این که گفتید حقیقت دارد؟🤓 _بله،همان طور که این رودخانه و این پل،وجود دارند.پیامبر(ص) مسلمانان را به پیروی از اهل بیت خود دعوت کرد و فرمودند:(من در میان شما دو چیز گران بها می گذارم؛کتاب خدا و اهل بیتم.این دو از هم جدا نخواهند شد تا آن که کنار حوض کوثر به من بپیوندند.)♥️ما شیعیان از پیامبر(ص) و اهل بیت او پیروی می کنیم.آن حضرت فرموده اند که اهل بیت ایشان،علی،فاطمه،حسن و حسین است.♥️ راستی هاشم،تو چیزی از ماجرای(غدیر خم) شنیده‌ای؟😃 _فقط می دانم،که شما شیعیان چنین عیدی دارید.😄 _ماجرای آن را بسیاری اهل سنت در معتبرترین کتاب هایشان نقل کرده اند.پیامبر(ص) در سال آخر زندگی‌اش،از آخرین حج خود که بازمی‌گشت،مردم را به فرمان خدا،در محلی به نام غدیرخم جمع کرد.از فرا رسیدن زمان در گذشت خود خبر داد و پس از سفارش به همراهی با قرآن و اهل بیتش فرمودند😊:(خدا مولا و سرپرست من است و من مولای هر مومنی هستم.)آن وقت دست علی را گرفت و گفت🖐🏻:(آن کسی که من مولای او هستم،این علی،مولای‌ اوست🙂.)پیامبر(ص) در جای دیگری فرموده اند:(بدانید که مثال اهل بیت من در میان شما،مثال کشتی نوح است.کسی که بر آن سوار شود،نجات می یابد و کسی که از آن دوری کند،غرق خواهد شد.)😉 شیعیان کسانی هستند که به توصیه ها و دستورهای آن حضرت در این‌باره عمل کرده اند.ما وقتی چنین دلیل های محکم و فراوانی برای پیروی از اهل بیت پیامبر(ص) داریم،چطور انتظار داری آن را رها کنیم و به سراغ دیگران برویم🤔؟ آنچه ابوراجح گفت،چنان برایم عجیب بود که با وجود نسیم خنک،دانه های عرق بر پیشانی ام نشست.😅 چند دقیقه بعد،سوار قایق شده بودیم.قایق‌ران،آرام پارو می زد.قایق به آرامی سینه‌ی آب را می شکافت و پیش می رفت.💦 _می‌دانم پاور کردن حرف هایم برایت سخت است.از خدا می خواهم که ما را به آنچه درست است هدایت کند!.⭐️ ابوراجح گفت:(در ضمن،پیامبر(ص) به دوازده جانشین خود که امامان ما هستند اشاره کرده اند،که اولین آن ها امام علی(ع) و آخرین آنها امام زمان(عج) است.به💥 یاد داشته باش آنچه را که گفتم در معتبرترین کتاب های حدیث شما آمده،امیدوارم این مقدمه ای باشد،برای آن که بیشتر به فکر مطالعه و تحقیق باشی :) 😍 از قدم زدن و قایق سواری با ابوراجح که پدر ریحانه بود لذت برده بودم ولی حرف هایش که با اعتماد و صمیمیت بیان شده بود بیشتر از قبل ویرانم کرده بود. 😉 قصه اسماعیل هرقلی و آنچه آن روز درباره توجه پیامبر ص به اهل بیتش و سفارش ایشان در مورد جانشینان خود شنیده بودم با مکتب ما سازگاری نداشت دلم می‌خواست بدانم واقعاً حق با کیست تا نزدیکی تمام ابوراجح را همراهی کردم موقع خداحافظی دستم را فشرد و گفت: نام صفوان و حماد را به خاطرت بسپار حماد پسر هم سن و سال توست، آن را به اتهام بدگویی از مرجان صغیر دستگیر کردند وقتی حماد چند روز بعد به دارالحکومه میرود تا از پدرش خبر بگیرد او را هم روانه سیاهچال می‌کنند فکر می‌کنم اگر هر یک از شیعیان به دارالحکومه برود و بیگناهیه آنها را گوشزد کند او را هم به سیاه چال بیندازند برخورد وزیر با من را که یادت هست... دستش هنوز در دستم بود گفتم شما همیشه برای من و پدر بزرگم دوست و راهنمای خوبی بوده اید حالا زمانی است که باید گوشه ای از محبت های شما را جبران کنم البته اگر بتوانم در آغوشم کشید و پیشانی ام را بوسید بگذار به چیزی اعتراف کنم تاسف می‌خورم که هرچند محبت فراوانی بین ماست در مذهب میان ما دیواری کشیده اگر این دیوار نبود دوست داشتم ریحانه را به جوانی شایسته مثل تو شوهر بدهم😍 چشم‌هایش از همیشه مهربان تر بود با شنیدن این حرف احساس کردم بر افروخته شده ام خواستم خودم را کنترل کنم ولی دلیلی برای این کار ندیدم با صدایی از خوشحالی می لرزید گفتم من هم به خاطر دوستی مثل شما خدا را شکر می کنم کاش در همان لحظه از او جدا شده بودم انگار فکری ناگهانی از ذهنش گذشته باشد گفت: حماد جوان خوبی است در رنگ ریزی پدرش کار می کند.. شاید ریحانه او را به خواب دیده؟ پایان قسمت هشتاد و یک 📙@fotros_dokhtarane