eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
556 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
42 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_پنجاه_هشت 🌷رویای نیمه شب 🌹 راست میگفت . غریب بود . او را ندیده بودم . گفتم:«این
🌹🌷رویای نیمه شب پیشانی ام را به دیوار تخت کوبیدم . با خود گفتم :« ای دیوانه ! دلت را به این خیال های بچه گانه خوش نکن . چطور امکان دارد او خواب جوانی غیر‌شیعه را دیده باشد و خواستگاری اش را انتظار بکشد ؟ تو شبانه روز به او فکر میکنی و او به یاد مسرور یا جوانی دیگر از شیعیان است که چگونه پس از ازدواج شان ، شهد سعادت و خوش بختی را به کامش بریزد . بی چاره ! ریحانه چند سالی است تورا ندیده ، آن وقت چطور تورا به شکل جوانی برازنده به خواب دیده ؟ اگر تورا به خواب دیده بود ، صبر میکرد به خواستگاری اش بروی و گنجینه ای از زیباترین جواهرات را به پایش بریزی ؛ نه آن که تصمیم بگیرد با دو دینار ، گوشواره ای ارزان بخرد . گیرم که تورا به خواب دیده باشد ، فایده اش چیست وقتی ابوراجح هرگز حاضر نمی شود دختر گلش رابه یک سنی بدهد ؟» کلید در قفل به حرکت در آمد . صدای نفس زدن هایی آشنا را شنیدم . در بر پاشنه چرخید . امّ حباب بود . با خوش حالی از جا پریدم و جلو رفتم . زنبیلش را که زمین گذاشته بود ، برداشتم و داخل خانه آوردم . انتظار داشتم میان نفس زدن هایش ، غرولند کند . خیلی آرام آمد و روی تخت نشست ‌. سخت توی فکر بود . مقابلش روی زمین ، کنار زنبیل نشستم . - خیلی دیر کردی امّ حباب . فکر نکردی من اینجا منتظرم ؟ گفتم شاید سر راه به بغداد رفته ای ! لبخندی مهربانه زد و گفت : « به سلیقه ات آفرین میگویم ! فکر نمی کردم چنین جواهری در حلّه باشد . مهرش به دلم نشست .» خوشحال شدم . گفتم :« تعریف کن امّ حباب . همه چیز را مو به مو برایم بگو .» به چهره ام دقیق شد . - چرا رنگت زرد شده ؟ صبحانه خوردی؟ نخوردی؟ خم شد و چند دانه انبه از توی زنبیل برداشت . - خدایا ! جواب ابونعیم را چه بدهیم؟ اول برایت شربت انبه درست میکنم و در آن شیره خرما میریزم . یک کاسه از آن که خوردی و جان گرفتی و حالت جا آمد ، سر صبر می نشینیم و حرف می زنیم . انبه هارا از چنگش در آوردم و توی زنبیل انداختم . - کاری نکن که دیوانه شوم و سر به بیابان بگذارم ! چشم هایش گرد شد . - پناه بر خدا ! - تا همه چیز را مو به مو برایم تعریف نکنی ، مطمئن باش لب به چیزی نمیزنم . 🌹🌷پایان قسمت پنجاه و نه @fotros_dokhtarane