مثل قوله تعالى وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ مع ما عبد في الأرض من الحجارة و النبات و الحيوان و في السماء من الكواكب و الملائكة و ذلك لاعتقادهم في كل معبود أنه إله لا لكونه حجرا و لا شجرة و لا غير ذلك و إن أخطئوا في النسبة في أخطئوا في المعبود فلهذا قال وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ فكان من قضائه أنهم اعتقدوا الإله و حينئذ عبدوا ما عبدوا فهذا من الغيرة الإلهية حتى لا يعبد إلا من له هذه لصفة و ليس إلا اللّٰه سبحانه في نفس الأمر
فتوحات مکیه، ج۱، ص۵۸۹ :
http://lib.eshia.ir/10511/1/589
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
و قد قال وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ و يٰا أَيُّهَا النّٰاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ إِلَى اللّٰهِ و لم يذكر قط افتقار مخلوق لغير اللّٰه و لا قضى أن يعبد غير اللّٰه فلا بد أن يكون هو عين كل شيء أي عين كل ما يفتقر إليه و عين ما يعبد كما أنه عين العابد من كل عابد بقوله أيضا كنت سمعه حين خاطبه بالتكليف و التعريف فما سمع كلامه إلا بسمعه و كذلك جميع قواه التي لا يكون عابد اللّٰه إلا بها فلم يظهر في العابد و المعبود إلا هويته فحكمته و سببه و علته لم تكن إلا هو و معلوله و مسببه لم يكن إلا هو
فتوحات مکیه، ج۴، ص۱۰۲ :
http://lib.eshia.ir/10511/4/102
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
اللّٰه أوسع و أجل و أعظم أن ينحصر في صفة تضبطه فيكون عند واحد من عباده و لا يكون عند الآخر يأبى الاتساع الإلهي ذلك فإن اللّٰه يقول وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مٰا كُنْتُمْ و فَأَيْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ و وجه كل شيء حقيقته و ذاته فإنه سبحانه لو كان عند واحد أو مع واحد و لا يكون عند آخر و لا معه كان الذي ليس هو عنده و لا معه يعبد و همه لا ربه و اللّٰه يقول وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ أي حكم و من أجله عبدت الآلهة فلم يكن المقصود بعبادة كل عابد إلا اللّٰه فما عبد شيء لعينه إلا اللّٰه و إنما أخطأ المشرك حيث نصب لنفسه عبادة بطريق خاص لم يشرع له من جانب الحق فشقي لذلك
فتوحات مکیه، ج۱، ص۴۰۵ :
http://lib.eshia.ir/10511/1/405
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
غار اللّٰه أن يعبد في أرضه غيره فقال وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ أي حكم فما عبد من عبد غير اللّٰه إلا لهذا الحكم فلم يعبد إلا اللّٰه و إن أخطئوا في النسبة إذ كان لله في كل شيء وجه خاص به ثبت ذلك الشيء فما خرج أحد عن عبادة اللّٰه و لما أراد اللّٰه أن يميز بين من عبده على الاختصاص و بين من عبده في الأشياء أمر بالهجرة من الأماكن الأرضية التي بعبد اللّٰه فيها في الأعيان لِيَمِيزَ اللّٰهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ فالخبيث هو الذي عبد اللّٰه في الأغيار و الطيب هو الذي عبد اللّٰه لا في الأغيار
فتوحات مکیه، ج۳، ص۲۴۸ :
http://lib.eshia.ir/10511/3/248
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 دعای عرفه امام حسین علیهالسلام
🎥 امام خمینی رحمةاللهعلیه:
در دعای عرفه سیدالشهداء علیهالسلام بخشهایی است که حتی برای عرفای بزرگ مشکل است؛
ایکون لغیرک ظهور ما لیس لک؟
این دعا از نعمتهای بزرگی است که هرکس به قدر خودش استفاده میکند!
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸سبک تفسیر ابن عربی، تفسیر به رأی نیست/ داستان های قرآن، داستان «انسان» هستند🔸
راه آموزش قرآن اين است که انسان، کلّ جريان انسانیت را در يک داستان قرآن مطالعه کند. اگر هر کس اين چنين به قرآن نگاه کند قرآن براي او هدايت کننده است.
محی الدین عربی مسائل را در ارتباط با «عقل» و «نفس» می بیند. از این جهت در ذیل آیه ی «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ ...» می گوید: : «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». این تفسیر کسی است که انسان را با حدود قرآنی میشناسد.
مرحوم شهید مطهری می گوید: این، «تفسیر به رأی» است. تأویل است.
نه! در این مورد، حق با محی الدین است. بیخود نیست امام در نامه به گورباچف اسم محی الدین را می برد. دیدید حضرت امام در تفسیری که میفرمود، در همان جلسۀ اول از محیالدین عربی یاد کرد؟ امام هرجا نگاه کنید همه ی تکیه اش بر اسلام و انسان بود. [همیشه] می گفت: اسلامی، انسانی. همیشه بین این دو عطف می کرد. محی الدین هم در مسائل همهاش روی «انسان» تکیه می کند که انسان این است، انسان آن است.
اگر انسان بتواند دقیق بفهمد که قران دربارۀ «خصوصیات انسان» صحبت می کند، آن وقت می بیند که چه قدر مطالب قرآن پربار میشود! چه قدر مطالب، عام می شود! چقد خود انسان در فهم مسائل اسلامی از زندان این تعلقات درمی آید! [اینکه قرآن این قصه ها را بیان می کند،] بهانهاش است. به این بهانه می خواهد «انسان» را شرح بدهد و چیزی دربارة «انسان» بگوید. این نه تفسیر به رأی است، نه تفسیر بمالا یرضی صاحبه است و نه انحراف در مسئله است. فقط این است که انسان التفات پیدا کند به ایماها و اشارههای قرآن. قصه های قرآن، قصه همه انسان ها در تمام زمان ها و در تمام مکان هاست. از دید محی الدین، هدف قرآن، قصه و «اساطیر اولین» نیست. هدف قرآن، تذکره و بیدار کردن است.
سعدی مثل محی الدین است. چه زیبا بیان می کند:
ما کشته نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
محی الدین، مسئله را در «انسان» می بیند و این دیدگاه صحیحی است. یعنی وقتی ابراهیم مطرح می شود، در واقع همه انسان ها مطرح می شوند و ابراهیم، مظهر عقل و فطرت انسانی است. ایشان در آیه ی «إذ قال ابراهیم» تفسیر میکند به: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». آیه، دربارۀ آنچه ابراهیم کرده است صحبت میکند؛ اما ایشان اینگونه معنی میکند که ابراهیمِ عقل به اسماعیلِ نفس گفت: من تو را ذبح میکنم. اسماعیل گفت: پدر، انجام بده آنچه به آن مأموری، من را از صابران خواهی یافت. لطافت کار محیالدین اینجاست که میگوید مردم فکر میکنند که ابراهیم فرزند خودش را سر میبرد و میدانید که خدای تعالی قبل از اینکه فرزند را ذبح کند، به او گفت: ابراهیم، مأموریتت را انجام دادی و از ذبح اسماعیل معاف شدی. محیالدین میگوید: ذبح صورت گرفت اما شما نفهمیدید؛ چون در آیه میگوید:
وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا
ما ندا کردیم به ابراهیم، ابراهیم آن رؤیا و مأموریت را تصدیق کرد و انجام شد.
ابراهیم در خواب دیده بود که فرزندش را ذبح میکند، درصورتیکه دستور یافت کار را متوقف کند و اگر کار متوقف شده باشد، ذبحی صورت نگرفته است [و رؤیای او هم تصدیق نشده]. محیالدین میگوید: ذبحی صورت گرفت و شما نفهمیدید! آن چیزی که بنا بود ذبح شود، ذبح شد و آن تعلقاتش بوده است. قرار نبود که خون اسماعیل ریخته شود؛ بلکه بنا بود ابراهیم «آزاد» شود. هدف این بود که ابراهیم با اطاعتی که از فرمان الهی میکند، از تمام علاقهها و تعلقات خود که در اسماعیل تبلور پیدا کرده بود، آزاد شود. قرآن درست میگوید که گفت:...قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا : ذبح انجام شد. ذبح این بود که ابراهیم تعلقات خود را ذبح کند و کرد. وقتی ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل میکشد، کارد را بر تمام روابط خود با اسماعیل میکشد؛ کارد را بر تعلقات خودش میکشد. ازاینجهت قرآن اینگونه بیان میکند: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ: وقتی «هر دو»، هم پدر و هم پسر تسلیم شدند ...
میگوید: شما فکر کردید ما گفتیم بکش و بعد دلمان نیامد و گفتیم نکش و کار را نیمهتمام رها کردیم؟ دستوری دادیم و آن امر را انجامنشده نسخ کردیم؟ شما متوجه نشدید آنچه بنا بود کشته شود، کشته شد. ابراهیم آزاد شد. اسماعیل از تعلق به خود آزاد شد. ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد. ازاینجهت در «اذ قال ابراهیم لاسماعیل» میگوید: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس...» که اسماعیل جنبۀ تعلقی ابراهیم است. آنکه یک مقدار انسان را شناخته است، وقتی میخواهد آیات را تفسیر کند، متوجه این لطافتها میشود؛ یعنی قرآن برای این فرد مزۀ دیگری دارد، معنی دیگر و رسایی دیگری دارد.
@haerishirazi
💠 وحدت وجود اساسی ترین دیدگاه ابن عربی است. ملا صدرا نیز در اوج حکمت متعالیه اش پس از گذر از تشکیک وجود، به وحدت وجود می رسد.
🔸 در اینکه وحدت وجود نزد عرفا طوری است ورای طور عقل و یا اینکه عقل نیز میتواند به آن ساحت ورود پیدا کند، دو نظریه مطرح است.
🔹 حجت الاسلام دکتر قاسم کاکائی همسو با "استیس" و با استناد به عباراتی از شیخ اکبر محی الدین، نظریه اول را میپذیرند و قائلند خود ابن عربی برهانهایی که صدرا بر وحدت وجود آورده است را میدانسته ولی با این حال این قضیه را با برهان گره نزده است، چون برهانی کردن وحدت وجود را تنزل از آن ساحت اصلی خودش میداند.
🔸 در مقابل، دیدگاه غالب اساتید مطرح قم که صدرایی به حساب می آیند از جمله حضرت استاد یزدان پناه بر این مبناست که وحدت وجود را میتوان در طور عقل لحاظ کرد و کسانی همچون ملاصدرا موفق به این کار شده اند.
👇🏻دو مقاله زیر جهت مطالعه بیشتر همراهان کانال فتوحات عرفانی تقدیم میشود:
https://eitaa.com/fotuhat/160
و
https://eitaa.com/fotuhat/161
عقل گریزی عرفان؟!.pdf
248K
🔖 مقاله: عقل گریزی عرفان؟
✍آیتالله سید یدالله یزدان پناه
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
@fotuhat برهانی بودن وحدت وجود نزد ابن عربی و ملاصدرا.pdf
238.6K
🔖 مقاله: وحدت وجود و برهانی بودن آن از دیدگاه ابن عربی و ملاصدرا
✍حجتالاسلام دکتر قاسم کاکائی
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat
دوستان اگر پس از مطالعه دو مقاله فوق، نظر یا تحلیلی داشتید برای بنده بفرستید: @fotuhat1
🔺نظر رهبر معظم انقلاب در مورد مکتب فلسفی صدرالمتالهین
💠 کانال فتوحات عرفانی:
@fotuhat