eitaa logo
فتوحات عرفانی
1.1هزار دنبال‌کننده
73 عکس
17 ویدیو
10 فایل
يا هُوَ يَا مَنْ لا هُوَ إلا هُوَ ادمین: @fotuhat1 کانال در تلگرام: t.me/fotuhat
مشاهده در ایتا
دانلود
برخی برای توجیه فلسفی و منطقی پارادوکس‌های وحدت وجود قائل به نظریه تعدد مصادیق یا ذووجهین بودن هستند . به این بیان که نفی و اثبات از دو حیثیت و به دو اعتبار است بنابراین اجتماع ضدین یا نقیضین رخ نداده است مثلاً شیء واحد از یک وجه حق است و از وجه دیگر حق نیست، از یک وجه ظاهر است و از جهت دیگر باطن. این راه‌حل طرفداران بسیاری دارد . اما بعضی از محققان در انتقاد از نظریه وحدت وجود مدعی‌اند که تعدد جهات نمی‌تواند شی واحد را به آن معنی که در وحدت وجود مورد نظر است متکثر و در نتیجه تناقض را از پارادوکس‌های وحدت وجود رفع نماید، به اعتقاد ایشان: "کلمه وجه از آن کلماتی است که در مواقعی که از حل فلسفی و متافیزیکی یک مسئله معیوب می شوند بدان متوسل می گردند این کلمه معنای واضحی ندارد" ابن عربی با این محقق موافق است که هر نوع کوششی برای پیدا کردن جهات متعدد برای رفع تناقض از این پارادوکس ها بی فایده است چرا که با این تعدد جهات اعتباری، آن شیء واحد متکثر نمی شود و در نتیجه تناقض به قوت خویش باقی می‌ماند لیکن برخلاف محقق یادشده متناقض بودن وحدت وجود را مساوی غیر واقعی بودن آن نمی انگارد بلکه صرفاً آنرا غیر عقلانی و مربوط به طوری که ورای طور عقل می داند. وی تصریح می‌کند که هر نوع کوشش عقلی برای پیدا کردن تعدد جهات در مورد این پارادوکس ها دست و پا زدن عقل است برای توجیه ادراکی که عقلانی نیست مثلاً در مورد آیه شریفه هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن می‌گوید که: "خدا در مرتبه‌ی مقدم است و دارای اسم اول و در مرتبه‌ای موخر است و دارای اسم آخر. از یک جهت خاص حکم به اصل بودن او می شود و از جهت دیگر حکم به فرع بودن او، نظر عقلی چنین می گوید، ولی معرفت ذوقی خدا را از آن جهت که باطن است ظاهر می داند و از آن جهت که ظاهر است باطن، او را از همان جهت که اول است آخر می داند و همینطور درباره آخر [او را از آن جهت که آخر است اول می داند]... پس بر خلاف آنچه عقل تقریر می کند و از راه فکر تعلق می نماید خدا هیچ گاه متصف به دو نسبت مختلف نمی شود از همین روی وقتی به ابوسعید خراز گفته شد به چه چیز خدا را شناختی گفت به جمع کردنش ببین اضداد سپس تلاوت کرد: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن اگر علم به دو نسبت مختلف در ذهن او بود این گفته اش که می‌گوید به جمع کردن بین اضداد او را شناختم درست نبود" الفتوحات المکیة جلد ۲ صفحه ۴۰ . به علاوه اگر تعداد جهت را به حساب آوریم هر فهم عادی در مورد هر موجودی تصدیق می‌کند که مثلاً از یک جهت اول است و از جهت دیگر آخر این امر مختص خدا نخواهد بود که ابوسعید خدا را به آن بشناسد و ثانیاً این مطلب امری عجیب و از اسرار به حساب نمی آید . این است که ابن عربی در ادامه مطلب قبل می‌گوید: "اگر نسبت معقولیت اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت به خدا مانند نسبت آنها به خلق بود این مطلب مدح خدا محسوب نمی‌شد و عارفان به حقایق اسماء ورود این نسبت ها را درباره خدا عظیم نمی شمردند پس در نتیجه باید گفت عبد هنگامی که به حق متحقق باشد این اضداد و غیر آن ها از جهت واحد و بدون تعدد جهت به او نسبت داده می شوند هنگامی که چنین امری در مورد عبد روا باشد در مورد حق سزاوارتر است" الفتوحات المکیة جلد ۲ صفحه ۴۱ . در جای دیگر به این نکته با صراحت بیشتری چنین تذکر می‌دهد: "او اول است و آخر و ظاهر و باطن لیکن با یک عین و با یک نسبت واحد نه با نسبت ها و جهات مختلف و متعدد" الفتوحات المکیة جلد ۳ صفحه ۳۹۶ . و باز هم در موضعی دیگر می‌گوید: "اگر این نسبت‌ها از عین واحدی نبود فایده‌ای در این گفته وجود نمی داشت زیرا هیچکس تعداد نسبت ها را منکر نیست چرا که مثلاً شخص واحدی دارای نسبت های متعدد می‌شود و پدر پسر عمو دایی و امثال اینها می گردد و حال آنکه یک شخص بیشتر نیست هوهو" الفتوحات المکیة جلد ۴ صفحه ۳۲۵ . @fotuhat
از اموری که ضعف عقل را از حیث تفکر نشان می دهد این است که عقل حکم می کند که علت نمی تواند معلول معلول خود باشد این حکم عقل است و در آن خفایی نیست اما در علم تجلی جز این نیست که علت، معلولِ معلول خود واقع می‌شود. فصوص الحکم جلد ۱ صفحه ۸۶ . @fotuhat
کسی عاقل تر از پیامبران وجود ندارد آنان اخباری را از جانب خدا آورده‌اند که طبق آنها آنچه را عقل اثبات می‌کند اثبات کردند به علاوه آنچه را عقل در ادراک آن مستقل نیست بدان ها افزودند و [بالاتر آن که] آنچه را عقل کلاً محال میشمرد ولی در تجلی مورد تایید قرار می‌گیرد بدان مجموعه افزودند. هنگامی که عارف پس از تجلی با عقل خود رها می شود در آنچه دیده حیران می ماند حال اگر عبد رب باشد عقل را به آن برمی گرداند و اگر عبد فکر و نظر باشد حق را به حکم عقل برمی‌گرداند این امر تا زمانی است که در نشئه دنیا قرار دارد دارد و از نشئه آخرت محجوب است. فصوص الحکم جلد ۱ صفحه ۸۶ . @fotuhat
اموری وجود دارد که عقل آن‌ها را محال می‌شمرد ولی نسبت الهی آنها را محال نمی‌داند... عقول حدی دارند که نزد آن متوقف می شوند ولی خدا حدی که در آن متوقف شود ندارد او خالق حدود است الفتوحات المکیه جلد ۳ صفحه ۲۱ . @fotuhat
برخی از محققان قائلند منطق پذیری جزو طبیعت کلی وقایع جهان نیست این است که به گفته ابن عربی: "عرفا از معقول فاصله گرفتند. عقل آنان را مقید نکرد بلکه آنان الهیان محققی هستند که خدا آنان را به شهود واقعیت محقق کرده است. آنان اند و آنان نیستند. و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی، پس اثبات کرد و نفی نمود." الفتوحات المکیة جلد ۳ صفحه ۳۹۶ همین نفی و اثبات که ورای طور عقل است از اسرار محسوب می‌شود و عقل را به حیرت وا داشته است اگر برای وحدت وجود منطقی یافت می‌شد دیگر ورای طور عقل نبود و موجب حیرت نیز نمی گشت: "به ابوسعید خراز گفته شد که خدا را به چه چیز شناختی؟ گفت به جمع کردنش بین اضداد و این با قوه عقل فهمیده نمی شود زیرا قوه عقل آن را اعطا نمی کند و صرفاً از مقامی ورای طور عقل فهمیده می‌شود." الفتوحات المکیة جلد ۲ صفحه ۶۶۰ . @fotuhat
جهان بینی که بر مبنای وحدت وجود بنا شده باشد نهایتاً به حیرت می‌انجامد بلکه وحدت وجود عین حیرت است. آنجا که همه اشیا که کثرت شان قابل انکار نیست و یک چیز بیشتر نباشند اضداد با هم جمع شوند و در وجود خدا، وجود جهان و وجود عارف که یک وجود بیشتر نیستند آشتی نمایند. و آنجا که تمایز ذهنی و عینی، اول شخص و دوم شخص (انا و انت) دوم شخص و سوم شخص (انت و هو) اول شخص و سوم شخص (انا و هو) خود و غیر، خدا و انسان، همه از بین برود جز حیرت چه نامی می‌توان بدان داد و به جز زبان حیرت با کدام زبان می توان از آن سخن گفت؟ این است که به اعتقاد ابن عربی خاص اهل الله: "...گاهی می گویند ما ماییم و او او، دیگر بار می گویند او ماست و ما اوییم و وقتی دیگر می‌گویند نه ما به طور خالص ماییم و نه او به طور خالص اوست... علم به خدا خیرت است و علم به خلق حیرت است." الفتوحات المکیة جلد ۴ صفحه ۲۷۹ . @fotuhat
نهایت معرفت از نظر ابن عربی گرفتار حیرت شدن است که منشأ آن شناختن و وجدان خدا در عین نشناختن و عدم وجدان اوست، نه حیرتی که ناشی از راه نبردن و راه نیافتن باشد. این حیرت ناشی از پارادوکس هو لا هو است برخاسته از متن واقعیت است نه محصول جهل ما. طبق وحدت وجود هر موجودی غیر خدا دائماً بین نفی و اثبات و وجدان و فقدان و شناخت و عدم شناخت است. فرق عارف با غیر عارف در ادراک این حیرت و درک عجز از عدم ادراک است. حیرت ابن عربی در اینجا از کثرت معرفت و وسعت جهان بینی است. قبول جمع اضداد به دیدگاه ابن عربی وسعتی نامحدود می دهد لذا نمی‌توان دیدگاه او را در یک یا چند گزاره خلاصه کرد. از دیدگاه وی اصولاً جهان را جز به صورت جمع اضداد نمی توان شناخت حیرت نیز چیزی جز تاثیر شهود جمع اضداد در ذهن و نفس و عقل عارف نیست. @fotuhat
هنگامی که عقل بخواهد معنای واقعی و مراد شارع مقدس را از توحید در یابد دچار حیرت می شود زیرا توحید عبارت است از عملی که در طی آن "موحد" خدا را "واحد" می‌داند ولی چنین امری عین دوگانگی بین موحِد و موحَد است. چنانکه ابن عربی میگوید: "کسیکه واحد را در عینش جستجو کند غیر از حیرت نصیبش نمی شود زیرا نمی تواند خود را از جمع و کثرت و دوگانگی طالب و مطلوب منفک سازد. چگونه وی قادر بر نفی کثرت است در حالی که خودش را طالب و مطلوبش را مطلوب می‌دانند" الفتوحات المکیة جلد ۱ صفحه ۱۷۵ . @fotuhat
خدا از ما طلب معرفت ذات کرده و نیز جمع بین دو دلیل متعارض را خواسته است که این امر موجب حیرت است. رجال حیرت آنان‌اند که در این ادله نظر کرده و غایت جستجو را به کار برده‌اند تا اینکه به عجز و حیرت رسیده اند. اینان یا نبی و یا صدیق هستند. پیامبر فرمود "خداوندا حیرتم را درباره خودت افزون کن" هر چه خدا علم او را می افزود بر حیرتش افزوده می گشت . الفتوحات المکیه جلد ۱ صفحه ۲۷۱ . @fotuhat
در آن حیرت، لذت است. حیرت آنان (عرفا) بزرگتر از حیرت اصحاب افکار است... اصحاب افکار فکرشان دائماً در اکوان است و به حیرت و عجز می‌افتند اما اینان از اکوان فراتر رفته و شهودی غیر از شهود در خداوند ندارند. او مشهود آنان است... پس حیرت آنان به واسطه دگرگونی و تغییر تجلیات، شدیدتر از حیرت اهل فکر در مورد تعارض ادله در باب خداست، پس قول پیامبر یا قول کسی که در این مقام می گوید رب زدنی فیک تحیرا، طلب تداوم و توالی تجلیات است. الفتوحات المکیه جلد ۱ صفحه ۲۷۲ . @fotuhat
حیرت ناشی از قبول حق در صور متضاد، ابن عربی را به مرحله‌ای می‌رساند که به جمیع معتقدات خلایق درباره خدا معتقد شود: "اعتقادات در مورد خدا مختلف شد و احوال دگرگون گشت، طایفه ای می گویند او چنین است و عده‌ای دیگر می‌گویند چنین نیست بلکه چنان است بنگر به حیرتی که در هر اعتقادی ساری است کامل کسی است که حیرتش عظیم و حیرتش دائم است و به مقصودش از معبود نائل نمی آید زیرا تحصیل چیزی را می طلبد که قابل حصول نیست وی راه کسی (خدا) را می‌پیماید که راهش معلوم نیست. اکمل از کامل کسی است که درباره خدا هر اعتقادی را معتقد باشد و او را هم در ایمان و هم در دلایل و هم در الحاد بشناسند" الفتوحات المکیه جلد ۲ صفحه ۲۱۲ در جای دیگر ابن‌عربی تصریح می‌کند که اعتقاد صحیح همانا اعتقاد به جمیع عقاید خلق در مورد حق است: عقد الخلایق فی الاله عقائدا / و انا اعتقدت جمیع ما عقدوه" فصوص الحکم جلد ۲ صفحه ۹۳ . @fotuhat
از امور بسیار حیران کننده این است که ابن عربی در امر حیرت نیز حیران است حیرت که حاصل همه پارادوکس هاست خود یک پارادوکس است از یک طرف حیرت یک نوع علم و معرفت است و از سویی دیگر علم و معرفت حیرت را رفع می‌کند: "در این منزل علمی قرار دارد که عبارت است از علم حیرت در مورد چیزی که قطع به معلوم بودن آن داریم. در مورد یک معلوم علم ضد حیرت است پس چه چیز است که تو را با وجود علم حیران کرده است؟" الفتوحات المکیه جلد ۳ صفحه ۱۵۴ @fotuhat