گفتگویی درباره نسبت شرقشناسی و عرفان (۲مهر۱۴۰۳).mp3
53.3M
#گعده_غیررسمی
🎙 گفتگویی درباره نسبت شرقشناسی و عرفان
👥 آقایان بحرینیان، نجاتبخش و...
🗓 ۲ مهرماه ۱۴۰۳
📍سرای هنر و اندیشه (سُها)
💠 @fotuhat
فتوحات عرفانی
#گعده_غیررسمی 🎙 گفتگویی درباره نسبت شرقشناسی و عرفان 👥 آقایان بحرینیان، نجاتبخش و... 🗓 ۲ مهرماه
اگر فرصت ندارید این فایل را به طور کامل بشنوید، از دقیقه ۶۶ به بعد را گوش بدهید...
💠 میخواست چلّه سوم را بگیرد که پیرزنی آمد و نگذاشت: «میخواهی توبهات را بپذیرد؟» نگاهش کرد و بعد سر تکان داد که بله.
-فرزندم، خزانه او پر از طاعت مقبول است و دعای مستجاب. چیزی ببر که ندارد!
-چه چیزی را ببرم که او نداشته باشد؟
-بیچارگی و عجز، نیاز و خواری و شکستگی!
-از کجا بیاورم؟
-عاشق شو!
محمود مقاومت کرد که باید مثل پدرش زهد بورزد و تارک دنیا شود. تصمیم جدی داشت که همهچیز و همه کس این دنیا را ترک کند و به مکه برود.
پیرزن گفت: «دنیا چه ارزشی دارد که ترک آن داشته باشد؟ دنیا یعنی غفلت. زهد از دنیا هم یعنی غفلت. دنیا ناچیز است و زهد در ناچیز غفلت است.»
-تو کیستی؟ این حرفها را از کجا آوردهای؟
-من کسیام که گناهکار را از گناه توبه میدهم و عابد را از عبادت.
💠 کانال فتوحات عرفانی: @fotuhat
-من هم بهدنبال توبهام. بگو بگو چه کنم؟
-گناه را فراموش کن!
-همه میگویند که توبه یعنی گناهانت را فراموش نکنی!
-اشتباه نکن، به قاعده عشق توبه کن! یاد جفا در روزهای وفا جفا است.
💠 کانال فتوحات عرفانی: @fotuhat
🔻 وحدت نفس [بخش اول]
خلاصه در اثر آن ذكر شريف، در اين جلسه وحدت نفسى برايم حاصل شد كه من آن را توحيد واقعى به حساب آوردم، به طورى كه با خود مى گفتم: چيزى را كه عرفا سال هاى سال زحمت مى كشند و به دنبال آن مى گردند به دست آورده ام. غافل از اينكه آن، وحدت نفس بود، نه توحيد واقعى. و اگر روشنى لازم را در آن زمان مى داشتم از همان كشف آقاى فاطمى متوجه مى شدم كه اين حال، توحيد واقعى نيست. در عين حال بعد كه به منزل رفتم از خداى متعال درخواست كردم به من بفهماند كه اين حال چه بوده است؟
همان شب در خواب ديدم سوار وسيله اى مانند تانك شده ام - و اين در واقع صورت همان ذكر شريف بود كه در مسجد كوفه مشغول شدم - و آن وسيله مرا به سوى مقصدى سير مى داد و به قدرى قدرت داشت كه هر مانعى را از مقابل برداشته، خودش هم راه مى ساخت و هم به جلو مى رفت. تا اينكه وارد شهرى شديم. شهرى بسيار زيبا و با صفا، داراى قصرها و باغ هاى دل انگيز كه در كنار درياى مواجى قرار داشت و منظره اى غير قابل وصف را به وجود آورده بود. كوچه باغ هاى زيباى آن كه آب دريا نيز در داخل آنها آمده بود و از نسيم درختان آن، روح انسان حياتى تازه مى يافت هر كدام به نام كسى و متعلق به فرد خاصى بود.
همين كه وارد شهر شدم ناگهان خود را سوار بر اسب قرمز بسيار زيبايى ديدم كه فرد ديگرى نيز سوار بر آن اسب بود. با خود گفتم: بروم كوچه هاى كنار دريا را از نزديك تماشا كنم. به ابتداى كوچه ى عريض و بس فرح انگيزى رسيدم كه گويى بهشت بود و از آنجا دريا را به خوبى مى ديدم. و متوجه شدم كه اين كوچه به نام من و متعلق به خود من است. تصميم گرفتم با اسب خود به داخل كوچه رفته، عازم دريا شوم.
مأمورى كه آنجا ايستاده بود پرسيد: كجا مى رويد؟ گفتم: مى خواهم به دريا بروم. گفت: اينجا ديگر جاى اسب نيست بايد پياده شويد.
با اين بيان به حقير فهماندند كه سير نفس تمام شده و به وحدت نفس رسيده ام، ولى من مى خواهم با حفظ خوديت و تعيّن، به حقيقت يعنى توحيد واقعى برسم. كوچه ى متعلق به من كه به دريا مى پيوست و در واقع حقيقتى محدود و داراى تعيّن بود نيز همين معنا را در بر داشت.
پاسخ دادم: من تازه امشب به اينجا رسيده ام، مى خواهم سال ها در اينجا مانده و مأنوس گردم، آنگاه پياده شوم.
در اين هنگام از خواب بيدار شدم.
گويا در همان شب خانواده ى ما كه اصلاً اهل معنا و عرفان نيست خواب ديده بود كه من مشغول خوردن شراب خاصى هستم كه غير از شراب هاى هميشگى است! پرسيد تعبير آن چيست؟ گفتم: ان شاء الله خير است.
وحدت نفس، هم حالى است بسيار لذت بخش و هم مرحله اى است خطرناك. يكى از خطراتش اين است كه چون انسان در آن حال مى تواند بر ساير نفوس اثر بگذارد و براى نفوس جزئى نفس كلى شود، چنانچه در آن حال بماند چه بسا ادعاى قطبيت يا بابيت كند. و چون در اين مرحله با عالم ولايت و با نفس كلى يعنى با نفس ولىّ امر آشنا مى شود ممكن است خود را ولىّ وقت بداند.
از خصوصيات ديگر وحدت نفس، حالت استقلالى است كه انسان پيدا مى كند و ديگر از هيچ چيز متأثر نمى شود. و چون سير نفس تمام شده است طلب و حركت از انسان گرفته مى شود و ديگر هيچ گونه ترقى نخواهد داشت؛ لذا اگر عنايت الهى شامل حال چنين كسى نگردد و او را از آن مرحله رد نكنند همان جا مانده و متوقف مى گردد.
البته آنجا مرحله اى نيست كه هر كس به آسانى به آن نايل گردد. كسانى نيز مانند صوفى ها و افراد منحرفى كه در اين زمينه ادعاهايى دارند بعيد مى دانم به اين مرحله نايل شده باشند. براى بسيارى از كسانى هم كه به اين مرحله نايل مى گردند همين وحدت نفس ممكن است منزل باشد. چنان كه استاد معظم جناب آقاى انصارى كه فردى روشن و عارف يگانه ى زمان خود بود مى فرمود: آقاى سيد على اكبر اعمى كارش تمام شده، يعنى به توحيد رسيده، در حالى كه وقتى وى حالات خود را براى بنده تعريف كرد متوجه شدم گرفتار همين مرحله است.
بعد از فوتش نيز در عالم خواب او را در اولين منزل از منازل آخرت كه در طول يكديگر بودند ديدم. وحدت نفس نيز در واقع اولين منزل و از جهتى آغاز ترقى است كه از آنجا به بعد انسان با يقين جلو مى رود.
بعضى از بزرگان سال ها در همين مرحله مانده اند. نه توانسته اند از آن رد شوند و نه پذيرفته اند كه اين وحدت نفس است.
💠 کانال فتوحات عرفانی: @fotuhat
🔻 وحدت نفس [بخش دوم]
البته هر قدر ظرفيت سالك بيشتر باشد ديرتر به توحيد مى رسد، امّا اين موضوع ربطى به متوقف شدن و ماندن در آن مرحله ندارد. مرحوم آقاى انصارى نظرشان اين بود كه حافظ - عليه الرحمه - چهل سال در حال مجاهده بوده و به آنچه مى خواسته نرسيده، تا آنكه حال جذبه اى پيدا مى كند و دو سال ادامه مى يابد و در خلال همين دو سال تكميل مى شود. ايشان در اين مورد به شعر او استناد مى فرمود كه:
چهل سال رنج و غصه كشيديم و عاقبت
تدبير ما به دست شراب دو ساله بود
به هر حال، من با اينكه متوجه نوع حال خود شده بودم هيچ كارى از دستم ساخته نبود. به خاطر دارم در نماز جماعت جناب آقاى سيد جمال گلپايگانى رحمه الله «قد قامت الصلوة» و تكبير و ساير اجزاى نماز را از ايشان نمى شنيدم، بلكه گويى صداى حق تعالى در گوشم نواخته مى شد! و چنان وجد و نشاطى داشت كه با هيچ لسانى نمى توان بيان كرد. با اين وصف چگونه مى توانستم از آن مرحله رد شوم؟
چند روز بيشتر نگذشت كه يك شب خواب ديدم در يك كارخانه ى برق هستم و مرحوم سيد على اكبر اعمى كه در آن وقت هنوز زنده بود به آنجا آمد. كارخانه ى برق صورت مبدأ نفوس است. آمدن مرحوم سيد على اكبر هم گويا از طرفى به مناسبت نامش «على» و از سوى ديگر به تناسب حال وحدت نفسى كه در آن بسر مى برد بى ارتباط نبود.
ايشان پرسيد: آسيد حسين! چه طوريد؟ گفتم: ما كه ديگر به توحيد رسيديم. پاسخ داد: كدام توحيد؟! اين، توحيد نفس خودت مى باشد!
در اين لحظه از خواب بيدار شدم و همزمان بابى از علم به قلبم مفتوح گشت و ضمن آنكه از آن حال رد شدم تازه متوجه شدم همان گونه كه ذات و اسما و صفات حق تعالى را تجلياتى است، نفس نيز داراى تجلياتى مى باشد كه تمايز آنها از هم و به خصوص تفاوت و تمايز تجلى ذات نفس از تجلى ذات حق حتى براى بسيارى از كملين عالم نيز قابل تشخيص نيست.
بايد دانست كه رسيدن به وحدت نفس غير از معرفت نفس است كه حضرت امير عليه السلام آن را منتهاى هر علمى شمرده و در باره ى آن فرموده اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ زيرا معرفت نفس در واقع باب توحيد حقيقى و باب معرفت حق مى باشد.
روزى استاد معظم آقاى انصارى رحمه الله از حال يك نفر تعريف مى كردند. حقير كه در آن وقت با عالم نفس آشنا شده و آن را خوب تشخيص مى دادم و چيز فوق العاده اى به نظرم نمى آمد عرض كردم: آقا! اين كه مربوط به عالم نفس است! ايشان فرمود: عجب! پس توقع داريد كجا باشد؟ مى خواهيد عالم نفس نباشد؟ عرض كردم: اگر از عالم نفس باشد چه ارزشى دارد؟ فرمود: آسيد حسين! صدى نود و نه كملين عالم، از عالم نفس بيرون نرفته اند!
💠 کانال فتوحات عرفانی: @fotuhat
هدایت شده از ๛ وارستگی ๛
🔸 از شیخ [ابوالحسن خرقانی] پرسیدند:
عارف کیست؟!
🔹 شیخ فرمودند: مَثَل عارف مَثَل مرغی است که از آشیانه رفته بود به طمع طعمه و نیافته، قصد آشیانه کرده و ره نیافته، در حیرت مانده و خواهد که به خانه رود نتواند!...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/3024