#فهم_عرفان
از عجیب ترین اموری که خاص طریق عرفان میباشد و در هیچ علم دیگری یافت نمی شود این است که اهل سایر علوم اعم از منطقیان، نحویان، ریاضیدانان، متکلمان و فلاسفه هر کدام اصطلاح خاصی دارند که کسی که داخل آن علم می شود جز به تعلیم استاد و یا اهل علم نمیتواند آن اصطلاحات را یاد بگیرد اما کسی که داخل طریق عرفان میشود... اگر خدا فهمش را باز کند... بدون اینکه خبری از اصطلاح اهل عرفان داشته باشد و حتی بدون اینکه بداند قومی از اهل الله اصطلاحاتی در قالب الفاظ مخصوص دارند، هنگامی که این مرید صادق با آنان بنشیند و آنان با اصطلاح خود -که کسی دیگران را نمی شناسد- سخن گویند، وی همه آنها را می فهمد گویی که خودش آنها را وضع کرده است
الفتوحات المکیة جلد ۱ صفحه ۲۸۱ .
@fotuhat
#فهم_عرفان
به اعتقاد خود عرفا ادراکات عرفانی بیان ناپذیرند و هر نوع مفهومسازی واقعیت آن ها را می پوشاند و مخاطب را به جهل میاندازد. عرفای تمام فرهنگها در این امر متفقند که اساس و عمق عرفان را در سکوت باید جستجو کرد. این سخن بین آنان به صورت یک اصل در آمده است که "آنان که سخن می گویند نمی دانند و آنان که میدانند سخن نمی گویند" ولی از مسائل بسیار عجیب آن است که همین عرفا در بیان ادراکات عرفانی خود مجلدات بسیاری را به رشته تحریر در آورده اند به نحوی که شاید در هیچ رشته علمی از نظر کثرت و حجم تالیفات نویسندهای در حد ابن عربی نتوان یافت علت این امر می تواند همان پارادوکسی باشد که بر ادراک، وجود، سخن گفتن و نوشتن عارف حاکم است یعنی اجتماع ضدین و نقیضین. نیز میتوان علت را در رسالتی دانست که هر یک از آنان در ارشاد خلق بر دوش خود احساس کرده اند به نحوی که کتابهایشان را باید مرحله نازله وحی دانست. اما با توجه به تعبیرات خود عرفا میتوان در جستجوی علل دیگری نیز بود که شوریدگی و فیضان عشق حداقل آنهاست...
@fotuhat
#فهم_عرفان
در اینکه مشکل عرفا، در بیان ادراکات عرفانی خویش چیست خود آنان دو گونه علت بیان میکنند یکی به ماهیت زبان و کاستیهای آن در بیان حالات عرفانی مربوط می شود و دیگری به ماهیت خود آن ادراکات بر می گردد. هر دو امر نیز می توانند دو روی یک سکه باشند یعنی گاه به مسئله "تعبیر" نگاه میکنند و هر نوع تعبیری را از بیان تجربه عرفانی کوتاه مییابند و گاه خودِ "تجربه" را مد نظر دارند که نمیتواند تن به قالبهای معهود زبانی دهد چرا که ذاتاً پارادوکسیکال است.
@fotuhat
#فهم_عرفان
در تجربه وحدت وجود، عارفی که در طور عقل باشد حتی اگر بخواهد همان تجربه را که در طوری ورای طور عقل مشاهده کرده است برای خود نیز بازگو کند دچار مشکل میشود یعنی بیان آن حتی برای خود عارف نیز مشکل است تا چه رسد به غیر. خود او که در آنچه دیده و تجربه کرده که حیران است چگونه می تواند همان چیزی که عقل را به حیرت انداخته برای سایر عقلا بیان نماید؟
@fotuhat
#ابن_عربی #توحید
از دیدگاه ابن عربی اگر به آینه ای تیره و ملکوک نگاه کنیم صرفاً شیشه می بینیم ولی اگر آینه صاف و صیقلی باشد وضعیت عوض می شود یعنی دیگر آینه را نمی بینیم و تنها تصویر ناظر مشاهده خواهد شد. این تمثیل بسیار مناسبی است برای وحدت وجود و اینکه خدا هستی محض است و عالم نیستی صرف. وقتی که آن هستی در برابر این نیستی قرار گرفت آنچه در این نیستی ظاهر میشود همان هستی، یعنی خود حق، خواهد بود، عارف وقتی که نیستی ماسوی الله را ادراک کرد در همان موقع خدا را دیده است.
@fotuhat
#تجلی #توحید #ابن_عربی
تجلی ذات جز به اندازه استعداد متجلی له نیست، غیر از این ممکن نمی باشد. متجلی له در آینه حق جز صورت خود را نمی بیند یعنی حق را ندیده و ممکن نیست که ببیند، با آنکه علم دارد که تنها در اوست که صورت خود را میبیند... پس طمع مورز که از این بالاتر روی زیرا در آنجا چیزی نیست. بعد از آنکه غیر از عدم محض در کار نیست. او آینه ای است که با آن خودت را رؤیت می کنی.
فصوص الحکم جلد ۱ صفحه ۶۱
@fotuhat
#توحید #ابن_عربی
از نظر ابن عربی، تمثیل آینه راهی است برای نشان دادن کیفیت پیدایی کثرت از وحدت بدون آن که به وحدت لطمه بخورد. چنانکه می گوید:
"در ممکنات وجودی غیر از وجود حق نیست، مانند صورت در آینه"
(الفتوحات المکیة جلد ۳ صفحه ۳۹۶)
وی دو وجه یاد شده از تمثیل وحدت و کثرت را با ذکر دو نوع آینه در دو "فص" اول از فصوص توضیح میدهد در "فص آدمی" خلق، آینه حق است یعنی خدا خود را در آینه خلق و در بالاترین درجه آن (انسان کامل) میبیند و در "فص شیثی" ابن عربی این امر را بیان می کند که حق آینه خلق است و انسان خود را در آینه خدا می بیند یعنی جهانبینی وحدت در کثرت از آن خداست و جهانبینی کثرت در وحدت از آن عارف هر کدام خود را در آینه دیگری می بیند در قوس نزول خدا آینه انسان را صیقل می دهد و در آن تجلی میکند و در قوس صعود عارف قلب خود را صیقل می دهد و با نیستی خود خدا را نشان می دهد حال هنگامی که عارف به وحدت می رسد قوس نزول و صعود یکی میشوند و تمثیل آینه هر دو وجه را با هم نشان میدهد.
@fotuhat
#ابن_عربی #تجلی #توحید
ابن عربی: ظهور اعیان ما مانند ظهور صورت در آینه هاست این صورتها نه عین رائی است... و نه عین مجلی... امر سومی نیز در کار نیست تا متعلق به ادراک باشد اصل ادراک را نیز نمی توان منکر شد. (الفتوحات المکیة جلد ۴ صفحه ۲۹۹) ...پس صورت در آینه نه عین رائی است و نه غیر آن... تصویر می گوید من هرچند تجلی تو و صورت تو هستم اما تو من نیستی و من تو نیستم (الفتوحات المکیه جلد ۳ صفحه ۸۰)
...مرئی نه عین توست و نه غیر تو (فتوحات مکیه ۱۴۴ صفحه ۳۱۶)
@fotuhat
#ابن_عربی #توحید #تجلی
تمثیل آینه بهترین ابزار برای بازگو کردن حیرت عرفانی است که از وحدت وجود ناشی میشود این است که ابن عربی می گوید:
"این مدرِک کیست و این مدرَک کدام است عالم کدام و حق کدام است ظاهر کیست و مظهر کیست؟... آنکه ما او را می بینیم ما را می بیند... پس در خودمان و در او حیران می شویم ما کیستیم و او کیست؟"
(الفتوحات المکیة جلد ۴ صفحه ۲۹۹)
در جای دیگر میگوید:
"اگر آنچه را گفتیم بفهمی میدانی که عبد از کجا متصف به وجود می شود و چه کسی موجود است و از کجا متصل به عدم میشود و چه کسی معدوم است؟... و میدانی که تو کیستی و رب تو کیست و منزلت تو کجاست؟... در هستی غیر خدا نیست. چنان که اگر بگویی در آینه غیر از شخص متجلی کسی نیست درست گفته با آنکه علم داری که در آینه اصلاً چیزی نیست.
(الفتوحات المکیه جلد ۳ صفحه ۸۰)
@fotuhat
#تجلی #ابن_عربی
عالم آینه حق است و حق آینه انسان کامل. نظر در آینه منعکس می شود و در هر آینه هرچه در آینه دیگر است ظاهر می گردد این امر را تنها کسی می شناسد که آن را ببیند پس حق را در آینه خلق می بیند... و نیز حق آینه برای خلق میشود [و خلق را در آینه حق می بیند]... خدا خودش را در خلقش دید و خلق را در آینه حق... این امر به حضرت خیال نزدیک است.
الفتوحات المکیة جلد ۴ صفحه ۴۳۰
@fotuhat
#انسان_کامل #شریعت
انسان ها بسته به استعداد نفس خویش و میزان صیقل دادن آن، خدا را متفاوت نشان میدهند. ما میتوانیم با نظر کردن در انسان های دیگر خدا را در آینه آنان ببینیم بهتر از همه آن است که در آینه کاملترین انسان یعنی پیامبر ختمی مرتبت، خدا را ببینیم.
شرع حضرت ختمی مرتبت نیز آینه ایشان است پس کامل ترین راه نجات از حیرت رجوع به شرع آن حضرت است .
@fotuhat