eitaa logo
🇵🇸دوستان شهدایی🇮🇷
642 دنبال‌کننده
3هزار عکس
700 ویدیو
16 فایل
#اگاهی #آشنایی_با_شهدا♥ کپی؟حلال هدف ما چیز دیگریست🌼🖤 شروع نوکری:۱۴۰۱/۱۱/۱۵ پایان فعالیت:شهادت❤ ارتباط با مدیر @Fada_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🌹 🕊 شادی روح و 🌹🕊🥀
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود . برادر دومیم توی اسلام آباد بود . وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر . هم می آمد . من رفتم ، اجازه بگیرم برویم تو . توی چادرش بود. بهش که گفتم ، گفت « قدمتون روی چشم ، فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم .» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ، ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده . » گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا ، زیر موند ، خورد... شادی روح و 🥀 🌹🕊
ثواب فعالیت امروزمون رو تقدیم میکنیم به شهید 😍 🌷 التماس دعا❤️🌷 شبتون مهدوی🌙✨
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...💛🌹 به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن عَلی اَصحابِ الْحُسَین💔 📿 📿 @friendsofshohada
! 🔺شهادت : 2اسفند 🔺شهادت : 6اسفند 🔺شهادت : 8 اسفند 🔺شهادت : 9 اسفند 🔺شهادت : 10اسفند 🔺شهادت : 17 اسفند 🔺شهادت :18اسفند 🔺شهادت : 23 اسفند 🔺شهادت : 24 اسفند 🔺شهادت : 25اسفند 🔺شهادت "26اسفند 🍃سالگرد شهادت همه شهدای عزیز بالاخص شهدای اسفندماه را گرامی میداریم. 🍃اسفندماه هفته و هم هست که این موضوع به قابلیت این ماه افزوده است...
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🌹 🕊 شادی روح و 🌹🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود . برادر دومیم توی اسلام آباد بود . وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر . هم می آمد . من رفتم ، اجازه بگیرم برویم تو . توی چادرش بود. بهش که گفتم ، گفت « قدمتون روی چشم ، فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم .» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ، ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده . » گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا ، زیر موند ، خورد... شادی روح و 🥀 🌹🕊