eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
580 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
83 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم🌷 یک گروه جهادی و مردمی است که توسط خانم های تحصیلکرده و دغدغه مند اداره می شود ، مستند بودن محتوا ها و جلوگیری از تحریف اصل اساسی در این گروه است ارتباط‌ با‌ مدیر کانال👇🏻 @komeyl5484 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
الحق که لقب برازندشه👌 علاوه بر سیمای نورانی،رفتار و گفتارش... آخه کجای عالم یه سرلشکر جلوی پای تک تک حضار تمام قد از جا بلند میشه⁉️⁉️ روز سه شنبه ۹ مرداد علی رغم همه دلهره و نگرانی که برای تنها گذاشتن مامان تو خونه داشتم ولی به شوق حضور سردار فضلی و اهمیت ویژه جلسه ساعت ۷:۳۰ همراه خانم عباسپور خودمون و به موزه دفاع مقدس استان البرز رسوندیم. وارد اتاق کنفرانس شدیم حضار مشغول خوردن صبحونه بودن با "سلام عرض شد" من سردار فضلی" بلافاصله تمام قد ایستادن"و سلام و خوشامد گفتن🙏 به محض نشستن برادران پاسدار از ما با حلیم و نان بسیار خوشمزه ای پذیرایی کردن🥣☕️ شروع جلسه با تلاوت قران،بخشی از فرمایشات رهبری و مداحی محمود کریمی بر روی ویدیو پروژکتور انجام شد. ۱_در ابتدا سردار خادم موضوعات جلسه را طرح و از جهادتبیین تخصصی و رسالت بزرگ نسل جبهه و دفاع مقدس شامل مستندسازی خاطره گویی نگارش کتاب و ماندگار کردن رشادتها و ایثار رزمندگان و فرهنگ دفاع مقدس و تاکید بر نهضت ۱۰۰ برابری تالیف و نگارش کتاب سخن گفت.همچنین بیان خاطره ای از شهید حیدری که خیلی برای شخص خودم جذاب بود: در اوج لحظات سخت پاتک دشمن و کمبود نیرو‌ و سلاح در خط مقدم به محض دیدن بعثی ها گفت: آخ جوووون آخ جووون، همه اینا رو ما باید بکشیم‼️ ( تبدیل تهدید به فرصت و روحیه دادن به همرزمانش) ۲_در ادامه سردار اسلامی گزارشی از زیباترین موزه دفاع مقدس ایران در کرج و نحوه اجرای پروژه با مساحت ۲۰/۰۰۰مترمربع و تامین هزینه بالای اون گفت و اعلام کرد که آمادگی داریم جهت نگارش کتاب هر گردانی با رزمندگان و پژوهشگران استان البرز همکاری کنیم. ۳_پس از اون شاهد گزارش کوتاه حاج اقا اسدی و آقای اردستانی از کنگره ۱۲/۰۰۰ شهید استان تهران که با موفقیت بالایی برگزار شد و کتاب عاشورای ۳ بودیم. ...در این حین هم دائما برادران پاسدار با هندوانه و خربزه و بستنی و آب و چای از حضار پذیرایی میکردن😋 ۴_در پایان هم شهید زنده سردار فضلی با همون آرامش و تسلط بر کلام همیشگی سخنانی رو با موضوعات زیر بیان کرد: تقدیر از افتتاح موزه دفاع مقدس استان البرز،تجلیل از کنگره ۱۲/۰۰۰ شهید استان تهران و اینکه هر رزمنده شهید و یا جانباز و آزاده میبایست یک کتاب مختص خودش داشته باشه.و تاکید خاص بر و فرماندهان شهید البرز از جمله که این عملیات و فرماندهان شهر هویت و آذین شهر هستند. تازه اینم بگم که با وجود کسالت سردار فضلی ایشون همچنان پرکار و فعال بعد از این جلسه طولانی جلسه دیگری رو هم با اشخاص دیگری داشتن.... خدا حفظش کنه🙏 دیگه از ساعت ۱۱ تا ۱۲ دائم گوشیم زنگ میخورد و پیامک میومد کار خیلی اضطراری و فوریتی پیش اومد، علیرغم میل باطنیم مجبور شدیم جلسه رو ترک کنیم و لحظات پایانی اون و از دست بدیم و حسرت گفتگو با سرداران فضلی و خادم و گرفتن عکس یادگاری با ایشون به دلمون بمونه....😔 جهت اطلاع عزیزان اینم بگم که همونطور که میدونید شرکت در این جلسات و تعامل و ارتباط با قرارگاه پژوهشی برکات بسیار زیادی از جمله معرفی هر چه بیشتر پژوهشگران و ظرفیت های عظیم گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم و ارتباط مستقیم با منابع موثق و ارزشمند و بکر دفاع مقدس جهت پژوهش و نگارش و تولید محتوا در امر جهاد تبیین و نهضت ۱۰۰ برابری رو داره 👌 والسلام مدیر کارگروه بین الملل
🌴 خرمشهر، ما می آییم ⏳ ۱۰ - ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - آغاز عملیات بیت المقدس در جبهه جنوب ⚪️ بعد از ظهر داغ آخرین روزهای اردیبهشت ۱۳۶۱ ، قاسم محمدی فرمانده‌ گردان‌مان، نیروها را جمع کرد، نقشه‌ای را نشان‌مان داد و گفت: وظیفه‌ی گردان ما اینه که از جاده‌ی خرمشهر و شلمچه، به‌طرف غرب، مستقیم بریم توی دل عراق. پنج کیلومتر که رفتیم و دشمن رو عقب زدیم، اون‌وقت می‌ریم به‌طرف چپ و تا اون‌جا که ممکنه، خودمون رو به نیروهای دیگه می‌رسونیم. توی این عملیات، ما هیچ نیروی پشتیبانی نداریم. ما پیشمرگ یگان‌های دیگه هستیم. ما باید همه‌ی حواس دشمن رو به اون نقطه جلب کنیم. معلوم هم نیست که هیچ‌کدوم از ما برگرده. چهار طرف ما، نیروهای دشمن قرار می‌گیرند؛ حتی پشت‌سر ما. از نیروی کمکی و مهمات و تدارکات و چیزهای دیگه هم خبری نیست. حتی آمبولانس برای بردن مجروح‌ها نمی‌تونه بیاد جلو. حالا دیگه حساب کار رو بکنید. من این ماموریت رو داوطلبانه از تیپ قبول کرده‌ام، چون شماها رو خوب شناخته‌ام و با روحیه‌ی همه‌تون آشنا شده‌ام و می‌دونم براتون هیچ مسئله‌ای نیست. سوالات بچه‌ها شروع شد: - حتما باید گردان ما پیشمرگ بشه؟ - یعنی ما نمی‌تونیم توی گرفتن خرمشهر شرکت کنیم؟ - یعنی فقط همین راه مونده؟ با یک صلوات متفرق شدیم و به چادرها رفتیم. حال بچه‌ها خیلی تغییر کرد. مهربان که بودند، مهربان‌تر شدند. بچه‌های گردان‌های دیگر یک‌جور دیگری نگاه‌مان می‌کردند. برخورد‌شان خیلی گرم و باحال شده بود. روز بعد که قاسم محمدی جمع‌مان کرد، کسی خیال سوال کردن نداشت، چرا که هرچه بود، روز قبل شنیده بودیم. آرام به سیمای استخوانی او نگاهی انداختم. با لهجه‌ی اصفهانی بسم ‌الله گفت و شروع کرد به حرف زدن: برادرا، مطلبی هست که باید به اطلاع‌تون برسونم. اون نقشه‌ای رو که دیروز نشون‌تون دادم و اون کاری که گفتم، منتفی شد. آه از نهاد همه بلند شد. ادامه داد: اون نقشه به خاطر این بود که ما اطلاع دقیقی از مواضع دشمن نداشتیم، اما یکی از فرماندهان عراقی که چند روز پیش اسیر شده، وضعیت تمام مناطق‌شون رو برای ما روشن کرد و حالا خوب می‌دونیم دشمن چه موانعی داره و کجا چه تعداد نیرو گذاشته. اون فرمانده‌ عراقی گفته: من همه‌ی اینا رو به‌تون می‌گم، چون می‌دونم شماها نمی‌تونید خرمشهر رو بگیرید. توی اون‌جا بیش‌تر از سی هزارتا سرباز تا دندان مسلح عراقی نشسته. جریان کار به این صورت شده که ما از طرف شمال، به‌سمت خرمشهر پیش می‌ریم. نزدیک شهر، از میدان مین که رد شدیم، می‌رسیم به خونه‌های سازمانی. به احتمال زیاد، اون‌جا جنگ چریکی و خونه به خونه پیش می‌آد. یه چیز تا یادم نرفته بگم، قبل از خونه‌های سازمانی یه خاکریز دوجداره هست که وسط یه جاده‌ی خاکی‌یه. اون خاکریز خط پدافندی ماست. هیچ‌کس حق نداره بره اون طرف‌تر. ما می‌ریم با دشمن درگیر می‌شیم، ولی خط‌مون خاکریزه. قراره خرمشهر سه چهار روز توی محاصره‌ی سنگین باشه. هواپیماها هم از بالا بمبارونش کنند تا دشمن تحت‌فشار قرار بگیره و چه‌بسا فکر کنه ما نمی‌تونیم اون‌جا رو بگیریم. به همین خاطر نیروهاش رو اون‌جا متمرکز کنه. روز سوم ما باید بریم جاده‌ی خرمشهر - بصره رو بگیریم و با اومدن تیپ محمد رسول‌‌الله (ص) بریم طرف بصره و ان‌شاءالله به لطف خدا اون‌جا رو فتح کنیم. فقط توصیه‌هایی رو که روز اول عملیات کردم، فراموش نکنید ‌ها! ✍️نقل ☝️☝️ از عملیات بیت المقدس - برگرفته از کتاب: "خرمشهر آزاد شد" نوشته: حمید داودآبادی. نشر یا زهرا (س) ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 پیش به سوی قدس ✅ در ۳۰ دقیقه بامداد روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با رمز مبارک "یاعلی‌ ابن‌ ابیطالب" با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش در محور اهواز ــ خرمشهر ــ دشت آزادگان با هدف آغاز شد این عملیات در آغازین روزهای بود و به همین مناسبت نام مبارک مولود ماه رجب بر تارک این عملیات میدرخشد... ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
محورهای سلمان و محرم تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) عملیات بیت‌المقدس اردیبهشت ۶۱ شهیدان: محمود شهبازی محسن وزوایی حسین تقوی‌منش ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
۲۲ اردیبهشت ۶۱ -- سالروز شهادت احمد بیابانی ▫️کسی که با انقلاب امام عاقبتش به شهادت ختم شد.. او را از دوران کودکی میشناختم من مدرسه مهدوی میرفتم اون مدرسه توی کوچه کاشانی نزدیک میدون شهرری بود خونه ما توی خیابون آردایران بود که الان به نام شهیدان شیر محمدی است صبح که میخواستم مدرسه برم توی پیاده روی خیابون با دیدن احمد بیابونی مسیر رو عوض میکردم و یا بدو رد میشدم و ظهر هم که از مدرسه میومدم احمد رو توی خیابون میدیدم. ما که بچه بودیم اون هیبت رو میدیدیم ترس میکردیم .قد بلند ،شلوار لی ،موهای فرفری و پیراهن مانتی گل قرمز که اون روزها میگفتند این مانتی گلها ضد قمه است و لات ها میپوشند که توی دعوا قمه نخوردند... منزل مادری احمد تقریبا انتهای خیابون بود و تا به خونه برسه اوضاع خیابون خوب نبود من یکی دو دفعه دعواهاش رو دیدم بودم آخه بعد از ظهر ها مغازه لحاف دوزی محله مون شاگرد بودم و احمد از مقابل اون مغازه راهش رو به سمت خونشون کج میکرد...سرکوچه یک زمین خاکی بود که مصالح ساختمونی توش انبار شده بود و چند تا سگ هم داشت که بچه هایی مثل من خیلی میترسیدند و شنیده بودیم که یک سگ اونجاست که چهارتا چشم داره... احمد چند بار اینجا دعوا کرد و دست به تیغ شد و از پس همشون براومد... البته به کاسب ها احترام میگذاشت. این، احمد بیابونی بود ... تا انقلاب شد و بعد از انقلاب اون احمد قدیم نبود... یواش یواش همراه شد و وقتی هم اومد مردونه اومد پای کار.... تا اینکه ناامنی های غرب کشور شروع شد و احمد با چندتا جوون دیگه راهی شدند... چندین بار رفت و برگشت... اون روزها در جنوب عملیات شده بود و همه سرگرم تشییع شهدای بودند که خبری در محل پخش شد که احمد بیابونی هم به شهادت رسیده ..اونایی که خبر رو شنیدند بلافاصله میگفتن: خوشبحالش عاقبت بخیر شد. تشییع شهید احمد همه ی شهرری رو به خیابون آردایران کشوند. پیکر نیمه سوخته احمد ، روی دستان مردم شهرری تا حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تشییع شد و در قطعه 26 گلزار شهدای تهران در خاک آرام گرفت روحش شاد خدا عاقبت ما رو هم ختم به شهادت کنه..مثل احمد (اوی: جعفرطهماسبی) 🔷 (قطعه 26 ردیف 25 شماره 51)روز 22 اردیبهشت ماه سال 61 به همراه فرمانده جبهه غرب (قطعه 26 ردیف 29 شماره 52)و (قطعه 26 ردیف 25 شماره 50) در حال شناسایی منطقه ، مورد هجوم دشمن بعثی قرار میگیرند و با اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به خودروی اونها به شهادت رسیده و پیکرشان در آتش میسوزد.🔥🔥 منبع: https://eitaa.com/DefaeMoqaddas ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝