eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
589 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
47 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم ‍ ‍ شهید‌آوینی؛ ای‌شهید‌!ای‌آنکه‌بر‌کرانه‌ی‌ازلی‌و‌ابدی‌وجود‌برنشسته‌ ای‌،دستی‌برار،و‌ما‌قبرستان‌نشینان‌‌عادات‌سخیف‌را‌نیز؛از‌این‌منجلاب‌بیرون‌کش!🌷 ارتباط‌ با‌ ادمین‌کانال👇🏻 @geniuspro7 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
📚داستان عشق ❤ _مامان پایگاه مقداد زمین میده.منم بگیرم؟ _آره عزیزم.ما که مستاجریم و وضع خوبی هم نداریم. چرا نگیری؟ _مامان آخه دو تا زمین نمیدن، فقط یک تیکه میدن. _ مگه من گفتم دو تا بگیر؟ _ نه، ولی فقط به اسم من میدن. _ چه فرقی می کنه مادر؟ به اسم خودت بگیر _ تو راضی هستی؟ _ آره قربونت بشم _ مامان مطمئنی؟ _ آره _ پس بگیرم؟ _حسین چقدر سوال میکنی. بگیر عزیزم بگیر. حسین لبخندی زد و صورت مادر را بوسید و از او خداحافظی کرد و رفت. این آخرین دیدار مادر و پسر با یکدیگر بود‌.وقتی مرداد ۶۷ حسین در شلمچه شهید شد، مادر نوزادی در بغل داشت. بعد از آن کار مادر شده بود بغل کردن بچه و رفتن کنار مزار حسین و اشک ریختن برای او. یک سال و نیم از شهادت حسین گذشته بود. زمستان بود و هوا سرد.‌آن روز هم مادر بچه به بغل کنار قبر حسین نشسته بود و گریه می کرد که در همان حالت خوابش گرفت و برای لحظاتی پلکهایش بسته شد.حسین کنارش بود: _ مامان چطوری؟ _خوبم مادر. فقط دلتنگ تو ام _ مامان واسه من گریه نکن. من حالم خوبه.یادته بهت گفتم پایگاه مقداد زمین میده؟ _آره مادر. زمین هم که قسمتت نشد _ شد. زمینی که میگفتم همین جا بود. همین زمینی که من را توش گذاشتن... حسین این را گفت و رفت. مادر پلکهایش را باز کرد و به دنبال او گشت: _حسین....کجا رفتی؟ چادرش را روی بچه ای که در بغلش به خواب رفته بود، کشید و به عکس روی قبر خیره شد: _پس اون روز که گفتی زمین میدن، اومده بودی رضایت من را واسه شهادتت بگیری.... من راضی ام، پسرم مبارکت باشه. (ع) لیلا رستمخانی کارگروه نویسندگان ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس 🆔️@frontlineIR 🆔️@frontlineIR